مثل اغلب جوانان، به تصویری که در آینه منعکس شده بود با سرزنش و گاهی تاسف نگاه میکرد. تازه به دانشگاه وارد شده بود و در کنار همه هیجانهای جوانی، ترس از شکست و احساس ناکافی بودن را هم تجربه میکرد. دوست داشت خودی نشان دهد و از نظرش یک ظاهر آرمانی، کوتاهترین مسیر برای رسیدن به این هدف بود. اینجا بود که پایش را در یک کفش کرد تا هر طور شده خودش را به معیارهای جامعه برای خوش اندامی و زیبایی برساند؛ معیارهایی که راه را برای ورود او به هزارتوی آنورکسیا یا بی اشتهایی عصبی باز میکردند.
اولین راه حلی که برای کاهش وزن پیدا کرد، سالمتر غذا خوردن بود؛ بعد هم تصمیم گرفت به جای این مسیر طولانی، رژیمهای لاغری را تجربه کند که قرار بود او را در کوتاهترین زمان به هدفش برسانند. به این ترتیب بعد از یک مدت کوتاه از اجرای الگوی تغذیه سالم به سمت حذف بیشتر غذاها و تمرکز بیشتر روی کالری غذاها و تهیه برنامه غذایی با کمترین حجم رفت. حالا دیگر موضوع لاغری و رسیدن به معیارهای زیبایی نبود؛ او وارد یک مارپیچ پیچیده و تو در تو شده بود که پایان ناخوشایندی به نام اختلال آنورکسیا داشت.
او سالهای گذشته را اینطور توصیف میکند:«خیلی خوب به یاد میآورم که بعد از ساعتها تحمل گرسنگی از دانشگاه به خانه میآمدم و نگرانی مادرم را که سعی میکرد در مورد کاهش وزنم با من صبحت کند، نادیده میگرفتم. جوان بودم و خوشاندامی و زیبایی مهمترین معیار زندگی و زنده بودنم شده بود. پس هر چه از مادرم یا هر شخص دیگری درباره لاغری افراطگونهام میشنیدم را نشنیده میگرفتم و تمام.»
رفتهرفته این سبک زندگی و لاغر بودن تبدیل به هویتش شد؛ تا جایی که با غرور تجربیانتش را با دیگران هم به اشتراک میگذاشت و حاضر نبود بپذیرد که با اختلال در خوردن دست و پنجه نرم میکند. سالها گذشت، این اختلال قویتر شد و وزن او به قدری کم شده بود که دیگر توانایی انجام خیلی از کارها را نداشت؛ اینجا بود که فهمید نیاز به کمک دارد و به یکی از اختلال که ناشی از پیروی از دنیای مد و تناسب اندام افراطی است به نام کم اشتهایی عصبی یا آنورکسیا (anorexia) مبتلا شده است.
داستان پرتکرار بالا داستان همه افرادی است که به دلایل مختلف از جمله کاهش وزن، بهبود سبک زندگی یا بخصوص نزدیک شدن به معیارهای زیبایی به تغییر سبک زندگی پرداختند. گرفتن رژیم و کم کردن وزن یا حتی کم کردن حجم غذای روزانه به خودی خود چیز بد یا نگرانکنندهای نیست، قضیه وقتی جدی و نگرانکننده میشود که بهخاطر تاثیرپذیری از معیارهای جمعی دنیای مد و برای دریافت رضایت دیگران سادهترین و سریعترین شیوههای ممکنِ لاغر شدن را امتحان کنید.
آنورکسیا، اختلالی که مبتلایانش را تا پای ناتوانی و مرگ میبرد، حتی در میان پیروان رژیمهای لاغری مختلف هم چندان شناخته شده نیست. شاید شما هم این جمله را بارها از زبان افرادی که اضافه وزن دارند شنیده باشید: «ایکاش ما هم این بیماری رو بگیریم تا از شر این همه چربی و اضافه وزن بدون دردسر و حسرتِ مدام نخوردن خلاص بشیم.»
آنورکسیا در دنیای مد
اگر رد پای این اختلال را در اینترنت بگیرید، میبینید که به نوعی بیماری دنیای سلبریتیها، مدلیستها و افراد مشهوری مثل ویکتوریا بکهام، لیدی گاگا و آنجلینا جولی است؛ همان هنرمندانی که با وجود ظاهر جذابشان، یا تجربه از سر گذراندن این اختلال را داشتهاند یا هنوز هم به آن مبتلا هستند اما با زرقوبرق آن را پنهان میکنند تا در نهایت با خبر خودکشیشان یا مرگ در اثر عوارض این اختلال هوادارانشان را بهتزده کنند.
اما بیاشتهایی مرضی یا آنورکسیا چیست؟
بی اشتهایی عصبی یا همان آنورکسیا یک اختلال سلامت روان است که معمولا زنان با آرزوی حفظ بدن زیبایشان، مطابق معیارهای جذابیت، بیش از مردان به آن مبتلا میشوند. در بیشتر افراد مبتلا به آنورکسیا، داستان ابتلایشان ابتدا با گرفتن یک رژیم غذایی سبک شروع میشود اما این اختلالبه مرور و با ایجاد وسواس شدید نسبت به وزن و ترس شدید از افزایش وزن یا چاقی رشد پیدا میکند. بیشتر اوقات، افراد مبتلا به آنورکسیا بیش از حد ورزش میکنند، گرسنه میمانند و مدام کالری غذاهایی را که میخورند میشمارند تا مبادا یک گرم به وزنشان اضافه شود؛ درحالیکه اغلب آنها در همان روزها هم گرفتار کموزنی هستند.
مهمترین مشخصه این اختلال تصویر تحریف شدهای است که شخص مبتلا از بدن خود در ذهنش ساخته است؛ بنابراین حتی بعد از شروع یک رژیم و کاهش وزنش باز هم راضی نمیشود و باز مدام خود را چاق میبیند. به این ترتیب این اختلال خوردن رفتهرفته با وسواسهای غذایی سفت و سخت ادامه پیدا میکند. شخص مبتلا به آنورکسیا نسبت به شکل بدن و وزنش آشفته است و ترس شدیدی از افزایش وزن حتی با وجود کمبود وزن پیدا میکند.
علل اصلی و علمی این اختلال کاملا شناخته شده نیست؛ اما گفته میشود این اختلال در اکثر موارد زاده دیدگاههای جامعه نسبت به جذابیت و به تصویر کشیدن لاغری در رسانهها است، یا در بعضی موارد در پی ابتلا به برخی از اختلالات روانی ایجاد میشود و در اندک مواردی هم ریشه ژنتیکی دارد.
نکته مهم دیگر این است که اختلال خوردن آرام آرام به انزوای اجتماعی شخص هم منجر میشود و فرد مبتلا به آنورکسیا به مرور از بیرون رفتن و غذا خوردن با دوستان اجتناب میکند. به اینترتیب مبتلایان آنورکسیا که پیش از آن هم از افسردگی رنج میبردند، اغلب به افسردگی حاد دچار میشود. همین مسیر است که در نهایت ۱۰ درصد افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی را به خودکشی میرساند.
شروع آنورکسیا در اغلب افراد که معمولا در سنین نوجوانی هستند معمولا یا با عبارات رژیم بگیریم، لاغر شویم و جذاب باشیم شروع میشود یا از اختلالات روانی که پنهان مانده و شخص به دنبال بهبود آنها نرفته، نشات میگیرد. طوری که اکثر افراد مبتلا به آن میگویند گرفتن رژیم بخش بزرگی از داستان گیر کردنشان در چاه آنورکسیا بوده است.
افراد مبتلا به آنورکسیا برخلاف کسانی که به آنها لقب خوشاشتها میدهیم، اصلا به غذا توجه نمیکنند و از آن میترسند! آنها چاقی، افزایش وزن، پرخوری و متناسب نبودن با تصور دیگران را نمیتوانند نادیده بگیرند و بیخیالش شوند؛ انگار حساسیت به جزئیات، بخشی از وجودشان شده است.
آنورکسیا یک نوع رژیم غذایی نیست!
همانطور که در بالا هم اشاره شد بی اشتهایی عصبی با کاهش قابلتوجه و مداوم به اهمیت مصرف غذا در نهایت منجر برای کاهش وزن بدن میشود. اما اگرچه الگوهای غذایی محدودکننده که مشخصه اصلی این اختلال بی اشتهایی هستند بسیار شبیه به رفتارهای رژیمی است، باید به تفاوتهای فاحش بین این دو توجه کنیم. اثرات رفتارهای افراطی ناشی از این اختلال بسیار ویرانگرتر از هر گونه اثرات سوء رژیم غذایی است.
در حالی که ممکن است فردی برای کنترل وزنش رژیم بگیرد، بی اشتهایی عصبی اغلب تلاشی برای به دست آوردن کنترل بر زندگی و احساسات خود است. فرد مبتلا به آنورکسیا همواره در تلاش برای کاهش وزن به عنوان هدف اصلی زندگیش میرود به این ترتیب بیماران مبتلا به آنورکسیا کاملا به اهمیت تعادل در کاهش وزن بیدقت میشوند.
آنورکسیا و دنیای جذابیتهای ساختگی
این اختلال را میتوان بیماری قرن بیستم نامید؛ چون با ظهور دنیای مد و استایل شناخته شده و هنوز هر چند وقت یکبار در رسانهها داستان سلبریتیها و مدلهایی را مطرح میکنند که به آن مبتلا بوده، بهبود یافتهاند یا به آن مبتلا هستند.
دانشمند هری پاتر، غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کرد
یکی از سلبریتیهایی که داستان ابتلایش به این اختلال را رسانهای کرد و غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کرد، ایوانا لینچ (Evanna Lynch) است که همه او را به دانشمند هری پاتر میشناسند. او بعد از رسانهای کردن تجربه خود از ابتلا به آنورکسیا، برای آن که نقشی ماندگارتر از دانشمند هری پاتر هم در زندگیش به جا بگذارد اقدام به نوشتن و نگارش کتابی با نام «مخالفت با شکار پروانه؛ تراژدی و شکوه بزرگ شدن» کرد و در آن از تجربه و خاطرات خود به ابتلایش به آن نوشت.
کتاب او روایت خاطرات داستان پیچیده او از زمان بلوغ تا سرآغاز ابتلایش به آنورکسیاست. او تصمیم به نوشتن این خاطرات را به آشنایی خود با نویسنده هری پاتر ارتباط میدهد و میگوید: «وقتی شنیدم نویسنده هری پاتر میگوید هیچکس جز شما صدای شما نیست، تصمیم گرفتم صدای خودم و مبتلایان به آنورکسیا باشم.» او در این کتاب سفر نجات خود را در میان گذاشته و به همه سوالات دیگر از جمله این که آنورکسیا چیست و تاثیر آن بر سلامت جسم و روان چیست پاسخ داده است.
اما این کتاب فقط داستان تجربه ایوانا است و داستان آنورکسیا داستانی به بزرگی دنیای صنعت مد و زیبایی است. در واقع داستان آنورکسیا در عصر ما با تصاویر مدلهایی که از غذا خوردن برای رسیدن به استانداردهای مدلینگ خودداری کرده و بسیار تکیده و لاغر شده بودند گره خورده و مطرح شده است.
ایزابل کارو، مدل و چهره بینالمللی آنورکسیا
یکی از افرادی که در جریان معرفی بی اشتهایی عصبی شناخته شد، ایزابل کارو (Isabelle Caro)، مدل و هنرپیشه فرانسوی است که با اجازه انتشار عکس بدن ویران شده خود برای کمپین تبلیغاتی ایتالیایی به نام کمپین نولیتا به افزایش آگاهی در مورد آنورکسیا، چهره بینالمللی بیاشتهایی شد.
تصویری که همزمان با شروع هفته مد از این مدل در میلان بر روی بیلبوردها و روزنامهها نمایش داده شد تصویری از صورت نحیف کارو، دستها و پاهایش چوب شدهاش و دندانهایش که برای دهانش خیلی بزرگ به نظر میرسید بود. این تصویر در کنار شعار «نه به بی اشتهایی» با حروف بزرگ در بالای عکس به نمایش در آمد اما متاسفانه جامعه همیشه پنهان کار سریع آن را محو و نابود کرد هر چند اثر آن را نتوانست از میان ببرد. کارو در زمان انتشار تصاویرش گفته بود: «امیدوارم این تصاویر به آگاهیرسانی به دختران جوان در مورد خطر رژیمهای غذایی افراطی و دستورات دنیای مد هشدار دهد.»
آمار و حقایقی در مورد بی اشتهایی عصبی
اولین گزارشها بی توجهی به اهمیت خوردن غذا و ابتلا به بی اشتهایی عصبی به ۳۰۰ سال قبل از میلاد برمیگردد و نمونههای زیادی از این رفتارها در طول تاریخ وجود دارد. خارج از این شرایط، اما تا سال ۱۹۵۲ که آنورکسیا رسما به عنوان یک اختلال سلامت روان در نظر گرفته نشد به آن اهمیتی داده نمیشد. بنابراین از آن زمان توجه و تحقیق در مورد این اختلال بیشتر شد و نتایج و حقایق بیشتری از آن به دست آمد:
- تقریبا ۲۰۰ هزار نفر در ایالات متحده با بیاشتهایی دست و پنجه نرم میکنند.
- از هر ۲۰۰ زن یک نفر از بیاشتهایی عصبی در سطوح مختلف رنج میبرد.
- بیاشتهایی معمولا در دوران نوجوانی یا جوانی شروع می شود.
- بیاشتهایی سومین اختلال مزمن شایع در نوجوانان است.
- بیاشتهایی با نسبت تقریبی ۱۰ زن به یک مرد در مردان کمتر از زنان است.
- اکثر افرادی که با بیاشتهایی عصبی دست و پنجه نرم میکنند، در صورت درمان مناسب، تا پنج سال پس از بروز اختلال، «بهبود» را تجربه می کنند.
- ۲۰ درصد از افراد مبتلا به بیاشتهایی میمیرند.
- نرخ مرگ و میر برای بیاشتهایی ۱۲ برابر بیشتر از نرخ مرگ و میر همه علل مرگ برای زنان ۱۵ تا ۲۴ ساله است.
- مرگ ناشی از آنورکسیا معمولا به دلیل عوارض پزشکی مرتبط با خود اختلال یا خودکشی رخ میدهد.
شما یک طرح نیستید!
در سال ۲۰۱۳ هم کمپین تبلیغاتی قدرتمند دیگری بر ضد بی اشتهایی اجرا شد که در آن با استفاده از مدلهای واقعی و همسانسازی تصویر آنها با طرحهایی که برای طراحیهای لباس کشیده میشود، سعی شده بود به زنان بگویند که «شما یک طرح نیستید». این تبلیغات که با شعار «به بیاشتهایی نه بگو» اجرا شد، در این تبلیغات تصویر یک طرح کشیده شده صرفا برای طراحی لباس با نسبتهای اغراقآمیز در کنار مدلی با همان لباس و اندازههای مشابه نشان داده شد.
از آن زمان به بعد این قضیه حتی منجر به شکلگیری تبلیغاتی بر ضد عروسکهای باربی شد. اما نکته مهم این است که همه ما، قبل از ممنوع کردن باربیها باید به دخترانمان بیاموزیم که نباید شبیه عروسک باربی به نظر برسند و دنیای عروسکها یا طراحیهای طراحان لباس از زندگی واقعی جداست. پس اگر میخواهیم تعریفی برای خودمان از زیبایی داشته باشیم تعریف را با در نظر گرفتن تفاوتها به تعداد افراد روی زمین ترسیم کنیم، نه تعریفی بر مبنای دنیای صنعت تبلیغات و مد و زیبایی.