همه چیز درباره ارتباط گیاهخواری و فمینیسم

وگان

برای بررسی رابطه گیاهخواری و فمینیسم ، می‌توانیم به حدود یک دهه قبل سفر کنیم. زمان: سال ۲۰۱۲؛  مکان: چین؛ کارفرما: مک دونالد؛ موضوع: تبلیغ همبرگر ۱۰۰% گوشت.  

– عروس و داماد چینی در میان شادی حضار، از خانه بیرون می‌­آیند. مرد راوی داماد را اینطور توصیف می‌کند:«مثل یک مرد واقعی».

– تصویر کات می‌­خورد و این بار اتوبوسی نسبتا شلوغ و پاشنه‌های بلند کفش خانمی جوان کادر را پر می‌کند. زن، سهوا پا روی پای مردِ پشت سرش می­‌گذارد که از میله اتوبوس آویزان است. مرد، لبخندی با چاشنی نیشخند را به زن تحویل می‌دهد.

– صحنه بعد، زنی با تردید از همسرش می‌خواهد لباس امروزش را انتخاب کند و مرد با اشاره انگشت به یک لباس، تکلیف زن را روشن می‌کند.

– در انتهای تیزر تبلیغاتی، مردی پشت پیشخوان یک رستوران نشسته و با لذت همبرگری را گاز می‌­زند. تصویر، روی او ثابت و شعار روی صفحه ظاهر می‌شود: «۱۰۰% مردانه؛ ۱۰۰% گوشت گاو». موضوع تیزر مشخص است؛ چنگ زدن به کلیشه‌های رایج مردانه، برای تشویق مردان جوان چینی به خوردن گوشت!

البته این تبلیغ رگه‌­هایی از حقیقت را در دل خود دارد. هرطور حساب کنیم تعداد مردان وگان­ دنیا کمتر از خانم­‌هاست (۲۰% به ۸۰% در ایالات متحده).

آن دسته از مردانی هم که قدم در راه وگان شدن می‌­گذارند، از خط قرمزی در دنیای مردانه عبور می­‌کنند که باید عواقبش را قبول کنند؛ از نظر برخی همجنسان این مردان، کنار گذاشتن گوشت از رژیم غذایی، رفتاری زنانه تلقی می‌شود، درحالیکه خوردن گوشت برای داشتن عضلات قوی مردانه و ذهن چابک ضروری است.

یک بشقاب مردانگی

این مرزبندی­‌ها به قدری ریشه­‌دار است که با وجود تبلیغ وگانیسم توسط اینفلوئنسرهای مرد، گرایش آقایان به این سبک زندگی بسیار پایین‌­تر از زنان است. برخلاف زنان وگان که با اشتراک­‌گذاریِ عکسِ وعده­‌هایِ غذاییِ سرشار از فیبر و میوه لایک و کامنت بیشتری دریافت می­‌کنند، مردان وگان همچنان برای اثبات بی‌خطر بودن این الگوی غذایی، به کلیشه­‌های امتحان پس داده دنیای مذکر متوسل می­‌شوند.

می‌پرسید چطور؟ اجازه دهید حساسیت موضوع جنسیت و غذا را بهتر بیان کنیم. حتما شما هم چنین عکسی را بارها مشاهده کرده‌اید؛ مردی یک ظرف سالاد را در دست گرفته اما پیراهنش را درآورده تا عضلاتش را به نمایش بگذارد؛ یا مردی در میان وسایل بدنسازی یک باشگاه ورزشی، میان‌وعده گیاهی‌اش را میل می‌کند و در کپشن­ پست­ هم تاکید می­‌کند که با رژیم جدید غذایی­­‌اش مشکلی ندارد؛ انگار انتظار می‌رود که مشکلی در میان باشد!

از طرفی، می­‌دانیم که مردان به طور سنتی «نان­‌آور» خانواده توصیف شده‌­اند و در تاریخ تمدن، مردی که توانایی بدست آوردن گوشت برای سیر کردن خود و خانواده­اش را داشته، جایگاه بسیار بالاتری را نسبت به سایر هم‌جنسانش پیدا می‌­کرده است.

دلیلش هم ساده است؛ عمل شکار همیشه با خطر همراه بوده و مردان باید جانشان را  کف دست می‌­گرفتند تا جایزه بزرگ، یعنی گوشت را، بدست بیاورند. جک لندن (Jack London)، نویسنده مشهور آمریکایی، همین موضوع را درونمایه داستانی به نام «کیش» (Keesh) قرار داده است.

قهرمان داستان پسربچه‌­ای اسکیمو به همین نام است که با مادرش در قبیله‌ای زندگی می­‌کند. مردان قبیله هرچند وقت یکبار به شکار خرس می‌­روند و گوشت آن برحسب اهمیت و جایگاه هر مرد بینشان تقسیم می‌­شود. کیش، پدر خود را از دست داده است و به او و مادرش گوشت کم، پر از استخوان و مانده می‌­رسد. بنابراین، پسر نوجوان به این وضعیت اعتراض می‌­کند و سپس، به تنهایی راهی شکار خرس می­‌شود. برخلاف انتظار همه، او با زیرکی موفق به شکار می­‌شود و مردان ریش­‌سفید را به تحسین لیاقت خود وا می­‌دارد.

آنچه لندن گفته داستانی تخیلی بود که از ذهن او سرچشمه می‌گرفت، اما انسان­‌شناسی مانند ماروین هَریس (Marvin Harris) در مطالعه مستند خود بر تاریخ بشری، پروتئین را یکی از اساسی­‌ترین عناصر شکل­‌دهنده فرهنگ­‌های انسانی و از دلایل عمده درگیری بین قبایل و ملت­‌ها می­­‌داند.

مطالعه فرهنگ غذایی برخی کشورها مثل برزیل و فرهنگ گوشتخواری آن نشان می‌دهد که خوردن گوشت به سبکی غذایی و نوعی هویت ملی یک ملت تبدیل شده است، یا شگفت‌انگیزتر اینکه در برخی جوامع به طور سنتی گیاهخوار مثل هند، فرهنگ غذایی گیاهخواری هندی در حال دگرگون شدن و استقبال از گوشت رو به افزایش است.

گوشتخواری
گوشتخواری تا سالها با باورهای مردانه گره خورده بود و مرد قدرتمند عضلانی، با گیاهخواری میانه‌ای نداشت.

اما کجای این مسیر تاریخی الگوهای تغذیه زنان و مردان آنقدر متفاوت شده که امروزه گرایش به یک رژیم غذایی مثل وگانیسم، انتخابی وابسته به جنسیت تلقی می‌شود؟ رابطه گیاهخواری و فمینیسم تا چه اندازه عمیق و قابل تامل است؟ به نظر می‌­رسد ما برای غذا خوردن هم مثل خیلی امور دیگر، با دسته‌­بندی‌­ای قراردادی از ارزش‌ها روبرو هستیم. به این مسئله از دو بعد باید نگاه کرد؛ یکی در بعد زبان، و دیگری در طبقه‌بندی غذاها.

تقاطع گیاهخواری و فمینیسم

در ذهن جنسیت­‌زده جوامع، برای اشاره به مردان وگان­، از اصطلاحات تحقیرآمیزی مانند «سویاخور» (soy boys) استفاده می‌شود که معنی ضمنی ضعیف و فاقد ویژگی‌­های مردانه (در واقع زن و زنانه بودن) را دل خود دارد. این برچسب­‌زنی که مستقیما ارتباط جنسیت­‌ها و خوراک را هدف قرار می­‌دهد، در اردوگاه مردان گوشتخوار، اسم رمزی است برای جدا کردن صف خود از هر آنچه ضعیف و زن‌­مآبانه است. نمونه بارزی از هویت­‌انگاری میان مرد/زن بودن و غذایی که مصرف می­‌کنیم.

اما به جز تفکرات قالبی رایج مردانه در ارتباط با مفاهیمی چون غذا، قدرت، مردانگی و برتری، صنعتی شدن جوامع نیز به شکاف بین دو جنس و سلایق مختلف غذایی­‌شان دامن زد؛ به این شکل که طبقه‌بندی جدیدی از غذا را برحسب جنسیت دست و پا کرد.

پس از انقلاب صنعتی، یعنی از قرن نوزدهم به بعد، در ایالات متحده حضور زنان در اجتماع و پرداختن آنها به تفریحاتی مثل رستوران­‌گردی رایج­‌تر شد. این زمان، مصادف شده بود با آغاز به رسمیت شناختن شخصیت و استقلال زنان که بنا به شرایط روز از خانه­‌دارهای مطلق تبدیل به کارگر شده بودند و در جامعه حضور داشتند. دسترسی بانوان به منابع مالی، امکان تفریحات مستقلی مثل غذا خوردن بیرون منزل را برایشان فراهم کرد و دسته جدیدی از مصرف‌کنندگان را شکل داد. رستوران‌دارها، نویسندگان کتاب‌­های آشپزی، مجلات و ستون­‌نویس­‌های روزنامه­‌ها به فکر افتادند تا فضاها، خدمات و کالاهای مناسب زنان را ترویج کنند.

در نتیجه، مکان­‌های فیزیکی مخصوص برای غذاخوری و وقت گذراندن بانوان با دوستان و همکاران مونث تاسیس شد. این غذاخوری‌­ها منوهایی سبک و بدون الکل داشتند، مردان اجازه ورود به آنها را نداشته و حتی در اوایل قرن بیستم برای اشاره به غذاهای زنانه از کلمه dainty استفاده می­‌کردند؛ یعنی خوراک ظریف و زیبا، اما شکم پُر کُنی که انسان را سیر نمی­‌کند.

نمونه این غذاها نیز انواع سالاد، ماهی با سس سبک، پنیر محلی، ژله­‌های رنگارنگ یا سالادهای میوه‌­ای بودند که با مارشمالو، نارگیل رنده شده و گیلاس ماراسچینو (maraschino) تزیین می‌­شدند. به علاوه، دسرها و شیرینی‌جاتی که از خامه زده شده، کیک و بستنی داخل‌شان استفاده شده بود جزو جدانشدنی علاقمندی‌­های خانم­‌ها بودند.

وجه دیگر رابطه گیاهخواری و فمینیسم ، خود را در چهاردیواری منازل به رخ می‌کشید. با وجود مد شدن مصرف مواد غذای­ی‌ای مثل کینوا، توفو، کلم سبز و آووکادو، همچنان دسته‌­بندی­‌های جنسیتی، گروهی از این مواد غذایی را زنانه و گروهی را مردانه می‌دانند. زنان و مردان نیز به طور ناخودآگاه از این تفاوت‌ها آگاه هستند و در بازی انتخاب شریک هم آن را وارد کرده‌اند.

گیاهخواری و زنان
با رواج بیشتر وگانیسم، احتمال دارد مردی بخاطر داشتن زنی گیاهخوار در کنارش، رژیم غذایی­‌اش را تغییر دهد.

اکوفمنییسم و آرزوی برابری

تامین انرژی از منابع پروتئینیِ حیوانی از دلایل اصلی مردان و زنان برای خوردن گوشت است. اما نیاز بدن مردانه و زنانه به انرژی چقدر متفاوت است؟ بررسی‌­ها نشان می‌دهد که این تفاوت چندان هم زیاد نیست (از ۲۰۰۰ تا۳۰۰۰ کالری برای مردان، تا ۱۶۰۰ تا ۲۴۰۰ کالری برای زنان در روز). پس چرا عموم اینگونه فکر می‌کنند که نیاز مردان به گوشت بیشتر و لازم است؟

واقعیت این است که نقش‌های جنسیتی و کلیشه‌ها به تدریج در ذهن افراد یک جامعه شکل می‌گیرند و سرنوشت رابطه گیاهخواری و فمینیسم را تعیین می‌کنند؛ هرچند امروزه تعداد افرادی که رو به گیاهخواری و وگانیسم می‌آورند و از گوشت دوری می‌کنند روزبه‌روز بیشتر در حال افزایش است، اما هنوز افسانه‌ای دیرپا در برابر تغییر عادت گوشتخواری مردان وجود دارد.

این افسانه می‌گوید «گوشت برای بدن مرد لازم است». تحقیقات علمی نشان می‌دهد میزان نیاز روزانه پروتئین در مردان ۵۶ گرم و در زنان ۴۶ گرم است؛ از این لحاظ تفاوت چشمگیری وجود ندارد. اما کلیشه مردانگی و گوشت به این صورت کار می‌کند که گوشت با پروتئین و پروتئین با قدرت و قدرت با مرد گره خورده است.

در همین راستا، لازم است باورهای ذهنی قدیمی به چالش کشیده شوند، کاری که مستند «Game Changers» در سال ۲۰۱۹ پیشگام انجام آن در ابعاد وسیع بوده است. در این مستند سه مرد ورزشکار حضور دارند که غذاهای وگان را برای مدتی امتحان کرده و تاثیر آن را بر قدرت و وضعیت جسمی‌شان می‌سنجند

در این بین، انگیزه‌های زنان برای پیوستن به وگانیسم ریشه­‌های عمیق‌­تری دارد که به دیگر حرکت‌­های برابری‌خواهانه تاریخ مرتبط است. وگانیسم از زمان تاسیس اولین ارگان رسمی خود در سال ۱۹۴۴، در طول مسیر با جنبش­‌هایی مثل فمنیسم، حقوق حیوانات، حقوق کودکان، طرفداران محیط زیست، هواداران برابری نژادی و اقلیت­‌ها، حقوق مهاجران و کارگران و غیره، اشتراکاتی پیدا کرده است.

یکی از انشعابات فمنیسم به نام اکوفمنیسم (ecofeminism) نیز به طور خاص مسئله زنان و محیط زیست را در دست بررسی دارد. این مطالعات بینارشته‌ای، یک تئوری فلسفی و سیاسی و جنبشی است که دغدغه‌های اکولوژیکی را با انواع فمنیستی ترکیب کرده، هر دو را نتیجه تسلط فرهنگ پدرسالارانه بر جامعه می‌­داند.

در این ارتباط می‌توان به صاحب نظرانی مثل کارول جِی. آدامز (Carole J. Adams) نویسنده کتاب‌های متعددی از جمله «سیاست‌های جنسیت‌محور گوشت»، «هرزه­‌انگاری گوشت»، «زمین»، «زندگی یک وگن» و «اکوفمنیسم؛ تقاطع فمنیسم و حقوق سایر حیوانات» اشاره کرد.

او مسائلی مانند خشونت‌های خانگی، ضرب و شتم، تهدید و تنبیه روانی، فیزیکی و مالی، هرزه‌انگاری، سوءاستفاده‌های جنسی و سرکوب زنان را نتیجه سیستمی می­‌داند که قبل از آن، روی حیوانات امتحان شده و سپس به تمام اقشار ضعیف‌تر جامعه گسترش پیدا کرده است. اینجاست که گیاهخواری و فمینیسم بار دیگر با هم تلاقی پیدا می‌کنند.

اینکه درک اکوفمنیست‌ها از این مسئله تا چه اندازه درست است موضوع بحث ما نیست و تنها راوی باورهای آنها در این زمینه هستیم. آنها فهم مسائل زنان را بدون در نظر گرفتن محیط زیست غیرممکن می‌دانند و در اعماق بررسی‌های خود به دنبال از میان برداشتن دوگانه‌انگاری انسان‌ها با هم (مثلا مذکر و مونث، سفید و نژادهای دیگر)، و اصلاح روابط میان انسان و محیط زیست هستند.

دیدگاه اکوفمنیستی، این دوگانه‌انگاری‌ها را مشکل‌آفرین و موجب شکل‌گیری تصوری ثابت از هویت هر فرد می‌داند. در نتیجه این وضعیت، ارتباط میان افراد زن و مرد و انسان و محیط زیست از هم گسسته شده، درد و رنج افراد متعلق به یک گونه نادیده گرفته می‌شود و یکی بر دیگری ترجیح داده شده است. بر همین اساس گیاهخواری و فمینیسم رابطه‌ای انکار ناپذیر پیدا می‌کنند.

جنسیت و غذا
زنان گیاهخوار همیشه تایید و تشویق اجتماع را به همراه دارند و بسیاری از مردان میانه‌ای با بیان گیاهخواری‌شان در فضای عمومی ندارند.

مثلث آزادی زنان، حیوانات و محیط زیست

مدافعان حقوق حیوانات می‌گویند از بسیاری لحاظ رفتار انسان‌ها با حیوانات مصداق ستم است و این تفکر، یکی از پایه‌های ارتباط گیاهخواری و فمینیسم است. بازهم به طور اخص، این حیوانات ماده هستند که در صنعت دامداری مورد بهره‌کشی و استثمار قرار دارند. بارداری‌های مصنوعی و پی‌درپی گاوهای ماده برای تولید شیر و گوساله‌های بیشتر، جدا کردن گوساله‌ها ظرف یک روز بعد از تولد از مادر و اعمال مشابهی که در مرغداری‌ها و مزارع پرورش خوک و حیوانات دیگر رایج است، در جوامع انسانی خود را در قالب محدودسازی زنان به شیوه‌های مختلف نشان داده است. به عنوان مثال، در جلوگیری از دستیابی به وسایل پیشگیری از بارداری یا بارداری اجباری، ازدواج در سنین کودکی، صنعت هرزه‌نگاری و تبلیغات و حتی زبان روزمره جامعه. زنان، کالاانگاری شده و همانند حیوانات که از آنها به مقاصد خاصی استفاده می‌شود، در تبلیغات و صنایع و تجارت‌های پرسود استفاده می‌شوند. از این لحاظ، فمنیسم و وگانیسم می‌توانند دایره گسترده‌ای از شفقت را برای پرداختن به تمام ستم دیده‌ها شکل بدهند. کارول آدامز در کتاب «سیاست‌های جنسیت‌محور گوشت»، به شیوه‌های بیگانه‌سازی افراد اقلیت توسط سیستم مسلط  هم اشاره می‌کند.

آدامز می‌گوید با ندیدن فرد (زن، حیوان) به عنوان شخصی با نیازهای خاص و میل به زندگی، فرد قطعه‌قطعه می‌شود و فرض اینکه کل بدن او در رنج است، محلی از اعراب ندارد. او در نهایت مصرف می‌شود؛ یا مثل حیوانات به شکل واقعی، یا مثل زنان به شکل دیداری. در کتاب یاد شده، آدامز حیوانات را «مرجع غایب» (absent referent) صنعت دامداری می‌داند. چنانکه در گوشتخواری، حیوانات به لحاظ مفهومی ناپدید شده‌اند و وقتی ما گوشت مصرف می‌کنیم، دیگر خود را در حال خوردن یک گاو یا بره نمی‌بینیم؛ بلکه آن جسم مرده را مجددا مفهوم‌پردازی کرده و با اسامی‌ای مثل بیف، همبرگر، بیکن، فیله، اسکالوپ و از این قبیل یا به صورت مزه‌دار شده مصرف می‌کنیم. در نتیجه، چون خشونتِ عمل گوشتخواری پشت مفاهیم جدید پنهان شده، مصرف گوشت، هم عادی‌سازی و هم طبیعی‌سازی می‌شود.

«پارادوکس گوشت» (Meat Paradox)، پارادوکسی که بر اساس آن، فرد «حیوانات را دوست دارد، اما گوشت هم می‌خورد».

به همین منوال، تصاویری که رسانه‌ها (در قالب عکس و گرافیک و میم و غیره) از زنان و بدن زنانه ارایه می‌دهند، در اصل تصویر کردن حیوانات ماده و زنان در جایگاه هم و نوعی جنسی‌سازی حیوانات است. به عنوان نمونه، ماده گاوی که در تبلیغ پنیر روی صحنه می‌رقصد و آرایش به چهره دارد. این تصویرسازی‌ها شاید برای تخفیف ناراحتی‌ای است که از فکر کردن به خوردن موجودی سابقا زنده داریم. زیرا یکی از بهترین روش‌ها برای طبیعی‌سازی عملی در جامعه، دگرگون کردن محتوایی آن در ذهن مخاطبان است. در ارتباط با لبنیات یا گوشت، خندیدن و جوک‌سازی با درونمایه تحریک‌آمیز از حیوانات می‌تواند گوشتخواری را طبیعی و تلطیف کند.

در جریان رابطه گیاهخواری و فمینیسم ، فرهنگ جنسیت‌محور صنعت گوشت، خود را با ترسیم حیواناتِ خوشحال و خندان روی بسته‌بندی‌های مواد غذایی هم متجلی می‌کند؛ گویی می‌خواهد بگوید حیوانات از اینکه خورده شوند راضی‌اند، و حتی خود ما را می‌فریبند تا این کار را انجام بدهیم. به عنوان نمونه، در تصوبر گاوی با مژه‌های بلند که روی دو پایش ایستاده، نوعی فریبندگی و اغوا وجود دارد.

وگانیسم و انتخاب‌های غذایی ما

ارتباط میان جنسیت و محرومیت از حقوق و پوشش درمانی و بیمه، درونمایه دیگری است که آدامز با بررسی وضعیت زنان شاغل در کشتارگاه‌ها و کارخانه‌های بسته‌بندی محصولات گوشتی بدان پرداخته است. این زنان اکثرا اهل کشورهای آمریکای جنوبی هستند و به صورت دوره‌ای در آمریکا به کار گرفته می‌شوند. کارگران بی‌نام و نشانی که نمی‌توانند اعتراضی به شرایط شغلی خود داشته باشند، زیرا حضورشان قانونی نیست و از طرفی، نیاز مبرم به منابع مالی آنان را وادار به پذیرفتن کار در این مکان‌ها کرده است.

زنان مهاجر، به علت ساعت‌های متمادی ایستادن در یک فضای محدود و انجام بسته‌بندی، دچار سندروم تونل دست (سندروم تونل کارپال) و مشکلات مشابه دیگر می‌گردند، ولی شکایتی از دستمزد پایین و شرایط بهداشتی کار ندارند.

به باور آدامز، کشتارگاه‌ها ترکیبی از چرخه درهم تنیده انقیاد برحسب نژاد، جنسیت، طبقه اجتماعی و گونه هستند. سرعت بالای کار در آنها سبب می‌شود تا فرد فرصت فکر کردن به رنج حیوان را نداشته باشد و بعد از مدتی به رویه کاری خود عادت کند. امری که در خصوص مردان شاغل در این مکان‌ها نیز به همان اندازه صادق است.

در سویه دیگر این ماجرا، آدامز به بحث ارتباط میان آزارهای روانی زنان و حیوانات می‌پردازد. به عنوان نمونه، او از زوج‌هایی نام می‌برد که فرزندان یا حیوانات خانگی مورد علاقه زنان را به عنوان ابزاری برای تهدید آنها به سکوت در برابر خشونت یا تسلیم به خواسته‌هایشان استفاده می‌کنند.

در این حالت، فرد سلطه‌جو، زن را در بیم و امید دایمی نگه می‌‌دارد و تهدید به آسیب رساندن یا حتی کشتن فرزند یا حیوان مورد علاقه‌اش می‌کند. همینطور مردانی که زنان یا کودکان را ضرب و شتم می‌کنند، عموما سابقه ضرب و شتم حیوانات را نیز دارند. هدف از این کار، کنترل و ایزوله‌سازی قربانی است. می‌بینید؟ در مطالعه رابطه جنسیت و غذا می‌توان تا این اندازه عمیق شد!

فمنیسم و گیاهخواری
دنیا در حال تغییر است و باورهایی که غذاهای پروتئینی را خاص مردان معرفی می‌کرد، در حال کمرنگ شدن است.

به عقیده کارول آدامز، راه‌حلی که اکوفمنیسم در سطوح مختلف برای حل مشکلات تعاملی میان دو جنس و انسان و طبیعت ارایه می‌دهد، کاربرد همدلی و شفقت به عنوان روشی برای زندگی است؛ به نحوی که بپذیریم شفقت صرفا در مرزهای تعاملات انسانی متوقف نمی‌شود، بلکه می توان آن را در مواجهه با سایر موجودات هم به کار برد.

درک ارتباط به هم پیوسته اعضای جامعه با هم و اصلاح باورهای سنتی جامعه پدرسالارانه شاید موجب نجات سیاره زمین از نابودی شود تا به بیان آدامز، نه تنها رنج حیوانات و استثمار کره زمین را پایان ببخشیم، بلکه به خلق دنیایی بهتر کمک کنیم. در نهایت، مسله عدالت اجتماعی، الزاما عدالت برای حیوانات و محیط زیست را هم دربرمی‌گیرد و نیازمند همکاری فعالان از طیف‌های مختلف فمنیسم و حقوق حیوانات است.

دنیا در حال تغییر است؛ مرزهای جنسیتی که غذاهای پروتئینی را خاص مردان معرفی می‌کرد، در حال کمرنگ شدن و رابطه گیاهخواری و فمینیسم هم در حال دگرگونی است. چه مردانی که به خاطر محیط زیست، سلامتی بدن، حمایت از حقوق حیوانات و مبارزه با نظام سرمایه‌داری به وگانیسم روی می‌آورند، چه زنانی که به دلایل ساده‌تری مثل دلسوزی برای حیوانات و میل به حفاظت از آنها و طبیعت این کار را می‌کنند؛ هر دو یک هدف دارند.

 البته مقاومت در اردوگاه مردانه سخت‌تر است و کلیشه‌هایی که در خصوص مرد گیاهخوار یا وگان وجود دارد، بشدت با باورهای سنتی از مردانگی، قدرت و بدن قوی درهم تنیده است. گویی گوشتخواری آخرین سنگری است که نباید سقوط کند!

گیاهخواری در هند و رد پای باورها روی سفره غذا

مردمی که کنار رود گَنگ برای غسل و دعا جهت ارواح درگذشتگانشان جمع شده‌اند، سادوهای تارک دنیا که با حداقل پوشاک و دارایی روی تکه پارچه‌­ای مشغول تماشای جهانند، بازارهای شلوغ و پر از جمعیت، ساری­‌های رنگارنگ زنان سیاه چرده، کیسه‌­های ادویه‌ خوش‌رنگ و فروشنده‌­های غذای خیابانی، همه این تصویرهایِ تکه­‌تکه، باور ما را از هندوستان شکل داده­‌اند؛ کشوری که علاوه بر همه این‌­ها، به جا دادن بیشترین تعداد گیاهخواران در مرزهای خود مشهور است. گیاهخواری در هند بیشتر از آنکه راهی برای حفظ سلامت باشد، در خدمت باورهای مذهبی و سنتی است. اینکه چرا در این کشور، مصرف بسیاری از انواع گوشت و در عین حال وگانیسم تابوست را در ادامه برای‌تان توضیح خواهیم داد.

اگر گیاهخوارهستید، خوش‌آمدید

در کنار رنگ‌­ها، بوها، طعم‌­ها، ترکیب‌­ها و مذاهب و فرقه‌ها، خود را مهمان یک هندی فرض کنید. غذا ممکن است در سینی‌­هایی که به آن تالی (Thali) می‌­گویند، با کاتاراهای (Katara) رنگارنگ دور تا دورش، یا روی برگ درخت موز مقابلتان گذاشته شود. مزیت تالی این است که مهمان می­‌تواند بسته به ذوق و میل خودش، تکه نانش را در هر کاتارا بزند و نوش ­جان کند.

حال اگر در هر یک از ایالت‌­های پنجاب، راجستان، هاریانا، گجرات یا مادهایا پرادش باشید، تالی شما به احتمال ۹۰ درصد گیاهی است و در کاسه­‌های فلزی دورچین، موتر پنیر (Mutter Paneer)، چُولی (Chole)، دال زرد (Yellow Dal)، سمبوسه سبزیجات، ماسور دال (Masoor Dal)، آلو گُبی (Aloo Gobi) و مانند اینها ریخته‌­اند.

می­‌گویند دست‌کم یک سوم جمعیت یک میلیارد و ۴۰۶ میلیون نفری هند گیاهخوار هستند؛ صحبت از ارقامی بین ۲۷۰ تا۴۰۰ میلیون نفر است.

صحبت از این است که ادیانی مانند هندوییسم، بوداییسم و جِنیسم (Jainism) که قدمتی به اندازه شش تا هفت قرن قبل از میلاد مسیح دارند، خوردن گوشت را برای پیروان خود منع کرده‌اند. ترک گوشتخواری با پرهیزکاری و عبودیت ارتباط مستقیمی دارد؛ در هند گاو حیوانی مقدس است که بارها در مستندها آن ها را بصورت انفرادی یا گله‌ای وسط شهرها و در حال ایجاد اختلال در ترافیک دیده‌ایم و هندوان را به خاطر احترام به حیات دیگر موجودات و مهربانی با حیوانات تحسین کرده‌­ایم.

از این لحاظ هند در تقابل با برزیل مرکز گوشتخواری دنیا قرار دارد.

آمار گیاهخواران در هند
طبق آمارها چیزی بین ۲۰۰ الی ۴۰۰ میلیون از هندی‌ها گیاهخوار هستند.

این تمام ماجرا نیست!

باورش سخت است، اما تمام این تصاویر کلیشه‌­ای در ذهن، بازگوکننده حقیقت جامعه هند نیستند. محوریت گیاهخواری در این شبه قاره کهن، نه دقیقا رفاه حال حیوانات، محیط زیست یا سلامتی جسمی، بلکه بیشتر وسیله‌­ای جهت دستیابی انسان به مراتب بالای معنوی و سپس جای گرفتن در یکی از کاست‌­ها (Caste) بوده است. در این کشور، جنسیت با انتخاب رژیم غذایی ارتباط چندانی ندارد و نه تنها زنان، که مردان هم هوادار رژیم‌های گیاهی هستند.

کاست همان نظام طبقاتی هند است که سابقه ای چند هزار ساله دارد و بنیان‌های آن بسیار محکم است. مذاهب هندی در عین تقدس شیر، خوردن گوشت را لذتی گناه‌­آلود دانسته‌­اند، خصوصا که گوشت ماده گاو باشد.

بگواد گیتا (Bhagavad Gita)، کتاب مقدس هندوان، سخن از سه نوع غذا گفته و هر نوع را به بسته به نیت فرد دارای فواید و مضراتی دانسته است:

 دسته اول، غذاهایی که با نیت خیر خورده می‌­شوند، دوم آنها که به نیت لذت مصرف می‌­شوند و سوم، غذاهایی که در اوقات جهالت خورده می‌­شود. در دسته اول، سبزیجات، میوه­‌ها، شیر گاو و غلات جای دارد که بدن را سالم، ذهن را آرام و نور حقیقت‌­جویی را در دل روشن می­‌کنند.

اگر همین غذاها به نحوی آماده‌­‎‌‌‌سازی و پخته شوند که هدف از آن لذت‌­جویی باشد (مثلا با افزودن ادویه، نمک یا شکر، یا بسیار داغ یا سرد)، آنگاه نیت فرد تغییر کرده است. خوردن غذا با چنین امیالی، خواسته‌­های مادی و نفسانی را بیدار می‌­کند.

در درسته آخر نیز غذاهایی هستند که در جهالت و بی‌عقلی مصرف می­‌شوند، غذاهای خشک شده، غذاهای سمی چون الکل، و هر آنچه به جز غذاهای گیاهی است و باعث افزایش خشم، میل به تنبلی، خشونت‌­ورزی، و در نهایت پوشاندن روح انسان در هاله‌­ای از سیاهی می‌­شود. گوشت نیز جزو این غذاهاست.

خلاصه اینکه «هر چه می­‌خوری، بر ذهن و بدن تو تاثیراتی دارد». پیرو همین تعالیم، مردم گوشت را بسیار اندک مصرف می­‌کنند. برخی نیز ممکن است گوشت مصرف نکنند، اما تخم‌­مرغ و لبنیات، بخصوص شیر گاو، در برنامه غذایی­‌شان جا دارد.

باید دانست که سه مذهب بزرگ هند، به تعبیری، خود واکنشی به اعمال برهمن‌­ها بودند. یعنی پیش از ظهورشان، هندوان گیاهخوار نبودند و گاو ماده را هم می­‌خوردند و هم قربانی می­‌کردند. اما نظام تقدیم قربانی به درگاه خدایان به تدریج از کنترل خارج شد و بدل به بی­‌رحمی با حیوانات گردید، مذاهب سه­‌گانه در اینجا قدم پیش گذاشتند و گیاهخواری را به عنوان عکس‌­العملی نسبت به خونریزی برهمن‌­ها ترویج کردند.

در هر سه مذهب، به خشونت­‌پرهیزی و نهی از آزار رساندن به موجودات دعوت شده است. پیروان جنیسم اکثرا گیاهخوار و تعدادی وگان هستند و برخی به اندازه­‌ای سختگیری دارند که از خوردن گیاهان ریشه‌­دار (مثل پیاز و سیر) هم پرهیز می‌­کنند. زیرا اعتقاد دارند ممکن است هنگام بیرون کشیدن گیاه از خاک، به موجودات داخل خاک آسیب برسد.

تنوع غذایی در هند
سفره گیاهخواران هند، پر است از رنگ‌ها و مزه‌های متفاوتی که کنار هم نشسته‌اند.

در این کشور رنگارنگ، تاثیرات هم ­هویت‌­انگاری خود با غذا بقدری شدید است که در عین اتحاد مردم، باعث جدایی‌شان هم شده است. مثلا بسته به کاست و طبقه اجتماعی‌­ای که هندی‌­ها در آن متولد می‌­شوند، ممکن است دو نفر گیاهخوار هم اجازه سهیم شدن در غذای همدیگر را نداشته باشند. به عنوان نمونه، گیاهخوارهایی را در نظر بگیرید که مجازند سیر و پیاز بخورند و آنها که مجاز نیستند حتی در خانه­‌ای غذا بخورند که در آشپزخانه‌­اش سیر و پیاز وجود دارد.

شیر در فرهنگ غذایی هند

شیر، یکی از غذاهای مقدس هندوان و هدیه‌­ای از خدایان است که نه تنها از آن برای تغذیه، بلکه برای اجرای مراسم­‌های آیینی هم استفاده می‌کنند. در معابدی که موش‌­ها از سر و روی زائران بالا می‌­روند، شیر برای تغذیه این حیوانات، نذر خدای گانیشا (Ganesha) می­‌شود.

به جز این، شیر غذایی است که به شیوا (Shiva)، خدای جنگ، تقدیم می­‌کنند. همچنین، به علت قائل بودن خاصیت پاک‌­کنندگی برای شیر، طی مراسم­‌هایی خاص، آن را بر سر و روی خدایان می­‌ریزند یا با آن شستشویشان می‌­دهند.

از گی (ghee) (کره آب شده حیوانی) نیز برای روشن کردن فتیلهِ شعله در سینی‌­های دعا و معابد استفاده می­‌کنند. شیر و گی هر دو در تهیه شیرینی‌­های مراسم دعا هم کاربرد دارد.

سرانجام، از یک جهت دیگر نیز بیننده بیرونی با قدم زدن در خیابان­ها و خرید غذا از دستفروشان دچار محاسبه اشتباه می­‌شود. غذاهای خیابانی هند اکثرا گیاهی هستند، اما باز هم نه لزوما به خاطر گیاهخواری مردم، بلکه به علت ارزانی فراوان مواد اولیه برای تهیه سمبوسه و پانی پوری (Pani Puri) .

فروش این دست غذاها، بخشی از بار اقتصاد و توریسم هند را به دوش می­‌کشد و مردم زیادی از عرضه آنها به عنوان شغلی برای اداره خانواده خود استفاده می­‌کنند، زیرا همیشه گردشگر اروپایی و امریکایی­‌ای هست که مشتاق این اغذیه­‌های نامتعارف شرقی و ارزان قیمت باشد.

شیر در فرهنگ غذایی هند
شیر در فرهنگ هند، هدیه خدایان است و از آن در غذاها و دسرهای زیادی استفاده می‌شود.

چرا در دو دهه اخیر هندی­‌ها به سمت گوشت‌خواری رفته‌­اند؟

در خیابان‌­ها، رستوران‌­ها و خانه‌­های هندی، گیاهخواری به شکل سنتی رژیم غذایی رایج بوده و هست. ولی این چشم­‌انداز زیبا و صلح‌­طلب از هند همزمان با هندِ مدرن، در حال دگرگونی است. سیاست، فرهنگ، درآمد بالاتر، شکل­‌گیری طبقه متوسط که امکان سفرهای بیشتری را به خارج از کشور دارد و نفوذ فرهنگ غرب در دل سنت‌­های باستانی، همگی باعث شده تا مردم، مشتاق چشیدن مزه­‌های جدید آن طرف آبی باشند.

به عنوان مثالی واضح، می­‌توان از مک دونالد نام برد که سال ۱۹۹۵ وارد میدان شد تا در کنار کِی‌­اِف­‌سی (KFC)، پیزا هات (Pizza Hut) و برگر کینگ (Burger King) سودهای هنگفتی به جیب بزند. البته با منوی اختصاصی برای سلیقه هندی، چون اعتراض­‌های اولیه به تاسیس شعبه­‌هایی در مناطق مذهبی، تا نارضایتی از استفاده این برند از طعم‌­دهنده­‌های گوشت گاو در فرنچ فرایزهایش کم نبود.

مک دونالد در هند
حضور مک دونالد در هند با استقبال زیاد نسل جوان مواجه شده است.

همین واکنش­‌ها باعث شد مک دونالد کتلت‌­های گوشت گاوش را با مرغ جایگزین کند و به جای بیگ مک (Big Mac) معروف خودش که امضای این برند در سراسر دنیاست، برای هندی­‌ها ماهاراجا مک (Maharaja Mac) بپزد.

همینطور اطمینان بدهد که در آشپزخانه‌­اش دو بخش مجزا یکی برای طبخ غذای گیاهی و یکی غذای گوشتی در نظر گرفته شده و حساسیت­‌های مردم هند را در این باره درک می‌­کند. در ادامه ابداعات هم مک آلو تیکی برگر (McAloo Tikki Burger)، مک وجی (McVeggie)و پیزا مک پاف (Pizza McPuff) از راه رسیدند.

تغییر، شتابان­‌تر از هرکجا ابتدا در شهرهای بزرگ مثل کلکته، بمبئی و دهلی­‌نو شروع شد، و بعد به سورات، پونه، احمدآباد، چانای و سایر شهرها هم رسید. فست فودها به پدیده­‌ای جذاب برای طبقه متوسط و کارمند هندی تبدیل شده است.

همچنان که برای نوجوانان و جوانانی که دوست دارند طعم گوشت را مزه‌­مزه کنند، هرچند خلاف سنت خانواده گیاهخوارشان باشد. به همین جهت، پنهانی با دوستانشان در فست فودی­‌ها قرار می‌­گذارند و دور هم گناهی نابخشودنی را مرتکب می­‌شوند، که همان لذت بردن از گوشت است. دلایل موجهی هم برای این کارشان دارند.: فشارهای مذهبی، فرهنگی و سیاسی.

بسیاری از خانواده‌­ها نه اجازه ورود گوشت را به منزل می­‌دهند و نه آن‌ را در منزل طبخ می‌­کنند. در اصل، هندوان به معنای پیروان آیین هندوییسم، ۸۰% جامعه این کشور را تشکیل می‌­دهند و گاو ماده را مقدس می­‌دانند.

حزب سیاسی حاکمِ بی­ جِی ­پی (BJP) نیز که از سال ۲۰۱۴ قدرت را بدست دارد، ذبح گاو را در بسیاری از ایالت‌­ها ممنوع کرده است. به علاوه، گروه‌­های خودجوش مردمی که مراقبت از سنت‌­های مذهبی و فرهنگی جامعه را وظیقه خود می‌­دانند، هر جا گمان کنند شخصی از قوانین مرسوم تخطی کرده و گوشت خورده، او و خانواده­‌اش را مجازات می­‌کنند.

مصرف گوشت در هند
مصرف گوشت در میان هندی‌ها و بخصوص جوانان رو به افزایش است.

اکنون مرغ در صدر گوشت مصرفی هندی‌­ها قرار گرفته و این اعتقاد بوجود آمده که پروتئین مرغ بسیار بیشتر از مشتی لپه و عدس پخته شده است. هندی‌­ها راحت‌­تر می­‌توانند دست در جیب کنند و برای سبد غذایی­شان هزینه بپردازند و مرغ، گوشت ارزانی است. وجترین­‌های پنهان (Closet Vegetarian) همین جا متولد می‌­شوند. فرزندان والدینِ نسل­ اندر نسل گیاهخواری که نمی‌­خواهند این تصویر مخدوش شود، زیرا تابوهای مذهبی در هند هنوز به قوت خود باقی­‌اند و در بحث غذا نیز همینطور.

آسیب­‌های اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی گیاهخواری در هند

اگر در ساختار جامعه هند دقیق شویم، شواهدی وجود دارد که نشان می‌­دهد گیاهخواری، به مراتب بیشتر از گوشت‌­خواری، به ضرر حیوانات تمام شده است. انبوه گاوها و گوساله­‌های نر و ماده سرگردان در شهرهای هند، بخصوص ایالت­‌هایی که ذبح گاو در آنها ممنوع است، تصاویر ناراحت‌­کننده‌­ای را از زندگی این موجودات بدست می­‌دهد.

این مسئله محدود به گاوها نیست، زیرا بزها و بزغاله‌ها، مرغ و خروس و حیوانات اهلی دیگر را هم دربرمی‌گیرد. غالب اوقات ماده گاوی را می‌بینی به علت فرتوت شدن و سربار بودن، صاحب فقیر خود را در دو راهی سختی قرار داده است.

این مردم آنقدر درآمد ندارند که هم خرج خانواده و هم گاو را بدهند، از طرفی نمی‌­توانند آن را ذبح کنند تا از گوشتش استفاده کنند. در نتیجه گاوها را رها می‌­کنند تا در زباله‌­دانی‌­ها شکم خود را از پلاستیک پر کنند، در خیابان با وسایل نقلیه تصادف کنند و از زخم و جراحت مدت‌ها رنج ببرند، یا آنکه از دستفروشانِ میوه و سبزی کتک بخورند.

این صحنه­ در هند آشناست؛ زن یا مرد فقیری چند لحظه­ از بساطش غفلت کرده و گاوی از فرصت استفاده می­‌کند تا شکمش را سیر کند و بعد، از فروشنده با چوب کتک می‌خورد. همه تماشاگرند. قاچاق این حیوانات به پاکستان برای ذبح شرعی، با خستگی روزهای متمادی راه بردن از بیراهه‌­ها، درحال تشنگی و گرسنگی و آسیب دیدن همراه است و خود معضل دیگری است. همه این­‌ها جدای از مشکلات بهداشتی‌­ای است که همزیستی آدم­‌ها و حیوانات بلاصاحب در سطح شهر ایجاد می‌­کند.

تقدس گاو در هند
گاوها و سایر حیوانات اهلی بدون صاحب در خیابان‌های هند، به وفور دیده می‌شوند.

از طرفی، گفتیم که پیروی از گیاهخواری در هند به شکل مستقیم با مذهب افراد ارتباط دارد و هر فرد هندی در کاستی متولد می­‌شود که حق خروج از آن را ندارد. این سیستم نظام اجتماعی، در تولید و بازتولید فقر و تبعیض بین مردم کشور نقش اساسی داشته است. اساس سیستم کاست بر پاکی و ناپاکی افراد جامعه استوار شده و در مورد غذا نیز قوانین سختگیرانه‌­ای دارد.

به عنوان مثال، در بعضی نقاط هند مثل چاتارپور، نگهداری مرغ و ماکیان و فروش تخم­‌مرغ، به طور سنتی کار طبقه پست جامعه شمرده شده، و حتی توانگران هم سراغ تاسیس مرغداری نمی‌­روند. در این هنگام فردی از طبقه پانچاما (ناپاکان)، با فقر مالی شدید، چه می­‌تواند بکند؟ آیا باید پول اندک را صرف خرید دانه برای مرغ­‌ها کند و خانواده خود را گرسنه بگذارد؟ یا پرنده­‌ها را رها کند که سرگردان شوند و طعمه سرنوشت؟ یا اینکه آنقدر بهشان غذا ندهد که بمیرند؟ به این شکل، فقر نسل به نسل در خانواده این افراد ادامه پیدا می‌­کند.

افراد بسته به کاست خود نمی­‌توانند از غذای هم استفاده کنند، یا برای هم غذا بپزند، یا مبادله غذایی داشته باشند؛ درحالیکه می­‌دانیم غذا تا چه اندازه می‌­تواند عاملی برای اتحاد و نزدیکی انسان­‌ها باشد.

مثال سوم از مضرات گیاهخواری بر گوشت‌خواری در هند، پیروان جنیسم هستند. این افراد بنا به قوانین دینی خود هرگز به پرورش و استفاده از حیوانات مشغول نشده‌­اند تا بدین وسیله با پاکسازی خوراک خود پرهیزکار بمانند.

آیا می­‌توان انگیزه ایشان را حیوان‌د‌وستی دانست یا بیشتر دغدغهِ عاقبت خود را داشته‌­اند؟ در جنیسم رستگاری نهایی این است که فرد تمام لباس­‌ها را از تن بدر آورد و تا مرز مرگ به خود گرسنگی بدهد. زیرا اعتقاد آنست که پرهیزگاری را با تلاش و کوشش خود بدست می­‌آورید.

چرا وگانیسم در هند با مخالفت روبروست؟

تعداد وگان‌­های واقعی هندی یک درصد جمعیت کل گیاهخواران این کشور است و پذیرش و گسترش وگانیسم در میان هندوان، حتی آنهایی که گوشت نمی­‌خورند، به مراتب سخت‌­تر از نقاط دیگر دنیاست.

وگان بودن در هند یعنی درخواست کنید تا این مردم نه گی بخورند، نه خامه، نه پنیر، نه شیر و نه کره‌­ای در غذایشان باشد. حال فرض کنیم هندویی هیچ نوع گوشتی مصرف نکند، اگر از او بخواهید شیر را هم کنار بگذارد با شما سخت مخالفت خواهد کرد، چون شما سعی در تغییر دادن باورهای مذهبی اجداد وی داشته‌­اید، از او خواسته‌­اید به خدای شیوا و گانیشا بی­‌احترامی کند و در مراسم­‌های دعا، دیگر شیر و عسل به آنها تقدیم نکند.

هندی­‌ها وگانیسم را مدی غربی و وارداتی می­‌دانند و برای آنها پیروی از دستورات دینی درباره غذا و الزامات منطقه محل زندگی، از هر چیزی مهم­تر است. بنابراین، می­‌توان فهمید که چرا وگان­‌ها در این کشور مورد تهدید جانی و نفرت­‌پراکنی بزرگان قومی و مذهبی واقع می‌­شوند، فارغ از اینکه در رسانه­‌های اجتماعی از قربانی کردن حیوانات در اعیاد انتقاد کنند، یا هندو باشند و بخواهند با نشان دادن تصاویر دامداری­‌ها مردم را از شیر نوشیدن منصرف کنند. نمونه بارز آن خشم مردم مذهبی نسبت به کمپین­‌های پِتا برای تشویق مردم به عدم مصرف شیر گاو و قربانی کردن بزها بود که از جانب هندی‌­ها به مداخله در امور مذهبی تعبیر شد.

تنوع غذایی در هند
غذاهای هندی طبقه اجتماعی افراد و مذهبشان را مشخص می‌کند و تنوع فراوانی دارد.

همانطور که در پاراگراف­‌های قبلی هم گفتیم، شیر در جامعه هند به عنوان هدیه خدایان دانسته می‌­شود، بنابراین حتی اگر اقناع افراد به کنار گذاشتن گوشت شدنی باشد، شیری که در چای، ناهار، شام، شیرینی نذری و دسرهای خانگی به عنوان ماده غذایی ارزان و فراوان ریخته می­‌شود به سادگی حذف شدنی نیست.

جایگزین­‌های گیاهی شیر گاو نیز بین دو تا چهار برابر قیمت بیشتری دارد، که پرداختش برای میلیون­‌ها نفر ممکن نیست. نکته بعدی، فقر غذایی مردمی است که برای دسترسی به خوراک رایج در این کشور نیز درآمد آنچنانی‌­ای ندارند. خرید شیر سویا و گوشت گیاهی که شبیه شوخی است!

برای وگان بودن، بدون اینکه تصادفا پا روی قول و قرارتان با خودتان بگذارید، باید به زندگی در متروپولیتن‌­هایی مثل بمبئی، کلکته و لاکنو فکر کنید و شام و ناهار خوردن در رستوران­‌های لوکس وگان. پیدا کردن توفو (پنیر سویا)، پنیر وگان و انواع گوشت‌­های گیاهی هم داستان مشابهی دارد. از طرفی اگر هیچ محصول گیاهی مشابه لبنی­ را در رژیم‌تان جای ندهید، به علت احساس گرسنگی مدام، ناچارید صرفا از سبزیجات و میوه­‌ها تغذیه کنید که تعادل تغذیه را به هم می­‌ریزد و عواقب بدی برای سلامتی دارد.

خوب، بد، زشت در کنار هم

در هند گیاهخواری از ترتیبات مذهبی جامعه نشات گرفت و توسط کاست­‌های بالایی پذیرفته شد. سپس مردم طبقات دیگر نیز برای اینکه میان خود و آن طبقات برگزیده ارتباطی ایجاد کنند رو به گیاهخواری آوردند. اما اگر هند را به طور کلی در نظر بگیریم، بسیاری از کاست­‌ها و اجتماعات، غذای غیرگیاهی هم مصرف می­‌کنند، پس نمی­‌توان گیاهخواری را معادل هندوییسم و هند دانست.

همینطور با وجود سابقه دو یا سه هزار ساله گیاهخواری، در هند، نسبت به وگانیسم، مقاومت عمدتا مذهبی وجود دارد که پیشرفت این سبک زندگی را کند می‌­کند. بالاخره اینکه، هندوستانِ امروز، بیشتر از هر زمانی در معرض جهانی شدن و تاثیر گرفتن از افکار و ایده‌­های دیگر است.

در این جامعه بشدت طبقاتی، قید و بندها بعد از هزاران سال در حال گستتن هستند و این گسست، خود را در فاصله گرفتن نسل جدید از گیاهخواری مذهبی و حرکت به سوی گوشتخواری نشان می‌­دهد.

بنابراین، گوشتخواری یا گیاهخواری به خودی خود نمی­‌تواند دلیلی بر رستگار نشدن یا شدن انسان  باشد. خوب است این نوشته را با مثالی آشنا که اتفاقا متعلق به هند است به پایان ببریم. مهانداس کارامچاند گاندی، بزرگترین شخصیت هند در قرن بیستم هم، زمانی گوشت‌خواری می­‌کرد. او از کودکی تحت تربیتی سخت، گیاهخوار مذهبی بود، اما در دل به گوشت علاقه داشت و در جوانی گوشت بز را امتحان کرده بود.

فرهنگ های غذایی متنوع هندوستان
در هند فرهنگ‌های گوناگون غذایی در کنار هم وجود دارد.

گاندی در جریان مقابله با استعمار انگلیس به گوشت‌خواری روی آورد، زیرا این فکر در او پدیدار شد که هندی‌­ها به علت عدم دریافت پروتئین کافی ضعیف مانده و مغلوب انگلیسی‌­ها شده‌­اند. همچنین چکیده استدلال مذهبیِ «آنچه انسان می­‌خورد، بر خلق و خوی او تاثیر دارد»، در تصمیم او بی‌­اثر نبود.

مذاهب، خوردن گوشت را باعث پرخاشگری، شهوت­‌پرستی و بی­‌رحمی می­‌دانستند، گاندی نیز از همین استدلال در توجیه لزوم گیاهخواری بهره می‌­گرفت و گیاهخواران را افراد خوش­‌خلق‌­تری می­‌دانست، اما بعدها با دیدن هیتلر که گیاهخواری سخت معتقد و در عین حال فرد بی­‌رحمی بود، نظرش تغییر کرد. البته گاندی بعدا با مطالعه و از روی آگاهی گیاهخواری را تا پایان زندگی دنبال کرد و به این جهت، الگوی خوبی برای انتخاب آگاهانه وگانیسم است.

قهوه‌های استارباکس واقعا اعتیاد آور هستند؟

اعتیاد به استارباکس

اعتیاد به قهوه استارباکس! شاید با خواندن این عبارت حسابی تعجب کنید، یا اینکه بدون باخبر شدن از جزئیات آن، اعتماد خود به این برند محبوب را از دست بدهید. شما تنها نیستید! موضوع اعتیاد به قهوه و اعتیاد به نوشیدنی‌های استارباکس سالهاست به بهانه‌ای برای ضربه زدن به این برند تبدیل شده است. اما آیا وابستگی یا حس تعلق به یک برند خاص مثل استارباکس آنقدر خطرناک است که لازم باشد از مصرف محصولات آن صرف‌نظر کنیم؟

این‌که درآمد استارباکس فقط در سال ۲۰۱۹ بیش از تولید ناخالص داخلی ۸۵ کشور دیگر بوده است را می‌توان به اعتیاد به استارباکس نسبت داد؟ آیا می‌توان گفت استارباکس چیزهای غیرقانونی را به قهوه خود اضافه می‌کند، تا اعتیادآور شود؟ یا این که حس تعلق و وابستگی به این برند است که باعث شده عده‌ای به نوشیدن قهوه‌های استارباکس وابسته شوند؟

اعتیاد به استارباکس
آیا ادعای اعتیادآور بودن استارباکس، تنها تلاشی برای ضربه زدن به این برند است؟

اعتیاد به استارباکس یا وابستگی به آن؟

قبل از هر چیزی باید تفاوت بین اعتیاد به استارباکس و وابستگی به استارباکس را تعیین کنیم. برای فهم بهتر تفاوت اعتیاد و وابستگی می‌توانیم ورزش را به عنوان یک مثال در نظر بگیریم؛ شما می‌توانید به ورزش معتاد شوید اما از نظر شیمیایی به آن وابسته نباشید. بله، نکته مهم این است که تصور مردم از اعتیاد نادرست است چون اعتیاد نیازی به وابستگی شیمیایی ندارد. اعتیاد عموما رفتاری است که برای کنار آمدن با مشکلات یا فرار از چیزی مثل درد یا عوامل روانی ایجاد می‌شود و چند شاخص دارد.

اعتیاد چهار شاخص دارد

اجبار: در اعتیاد یک میل مطلق و طاقت‌فرسا برای دامن زدن به آن وجود دارد. اعتیاد ممکن است به صورت تکانشی شروع شود، اما در نهایت به یک میل شدید تبدیل می‌شود. انجام ندادن یا خودداری از انجام یک اعتیاد می‌تواند بر تمام زمینه‌های دیگر زندگی تاثیر منفی بگذارد. بسیاری از مردم احساس می‌کنند که بدون کافئین نمی‌توانند کار کنند و این حس نرسیدن کافئین به بدن آن افراد چیزی فراتر از احساس خستگی در آن‌ها ایجاد می‌کند و آن هم  یک اضطراب آزاردهنده است.

ولع مصرف: میل به دامن زدن به اعتیاد می‌تواند به اندازه درد گرسنگی فوری باشد یعنی می‌تواند یک نیاز فیزیکی در فرد ایجاد کند و این تمایلات اغلب به صورت «بی‌قراری، بی‌خوابی و بی‌اشتهایی» ظاهر می‌شود.

پیامدهای منفی: حتی زمانی که پیامدها و نتایج منفی در زندگی فرد معتاد رخ می‌دهد، باز هم او نمی‌تواند از انجام عملی که به آن اعتیاد دارد خودداری کند و به انجام آن ادامه می‌دهد. این مورد را می‌توان در نوشیدنی‌های بدون کافئئین هم دید.

از دست دادن کنترل: این مسئله همان فقدانی است که فرد نسبت به از دست دادن و نرسیدن به یک چیز در خود احساس می‌کند. افراد معتاد به مرور کنترل نحوه و زمان مصرف را از دست می‌دهند. مثلا بسیاری از مردم برای کارکرد بهترشان به قهوه صبحانه نیاز دارند و برخی در طول روز کاری به چیزی بیش از یک فنجان قهوه نیاز دارند و این در حالی است که آن‌ها به وضوح متوجه می‌شوند مصرف قهوه باعث از بین رفتن کیفیت خواب آن‌ها می‌شود اما آن‌ها این نکته را نمی‌توانند کنترل کنند و به این ترتیب این چرخه به صورت مداوم ادامه می‌یابد.

نکته مهمی که در این‌جا باید به آن دقت کنید این است که ضرورتا نیازی نیست به یک ماده خاص وابستگی پیدا کنید. به همین دلیل است که خیلی‌ها به معنای بالینی به چیزهایی معتاد می‌شوند که استفاده رایج از واژه اعتیاد با آن‌ها سازگاری ندارد. چیزهایی مثل رابطه جنسی، ورزش، روزه‌داری، بازی‌های ویدیویی و غیره. به طور کلی می‌توان گفت قهوه همه چهار شاخصه اعتیاد را دارد.

وابستگی چیست؟

قهوه بر اساس اثراتش وابستگی فیزیکی ایجاد می‌کند. کسانی که از نظر شیمیایی به قهوه وابسته هستند حالات زیر را در خود احساس می‌کنند:

  • سردرد
  • خستگی
  • اضطراب
  • مشکل در تمرکز
  • حالت افسردگی
  • تحریک‌پذیری
  • لرزش بدن
  • کم انرژی بودن

اگر بخواهیم بیشتر از این بررسی نکنیم و عمیق‌تر نشویم همین‌جا می‌توانیم توقف کنیم و مقاله را با یک بله قاطع به پایان برسانیم و بگوییم بله قهوه اعتیادآور است، اما نمی‌توانیم بگوییم قهوه استارباکس اعتیادآور است چون در مورد استارباکس چیزهای بیشتری برای گفتن وجود دارد که باید آن‌ها را هم در اعتیادآور بودن و یا حس تعلق و وابستگی به برند استارباکس و قهوه‌هایش در نظر بگیریم.

قهوه یا شکر؛ مجرم اصلی کدام است؟

اگر بخواهیم دلیل اصلی موفقیت استارباکس را بهتر متوجه شویم، باید قبل از هر چیزی این موضوع را در نظر بگیریم که استارباکس یکی از پیشروان اصلی موج دوم قهوه است، که در آن موج، اضافه کردن افزودنی‌های مختلف به قهوه برای خوش‌طعم کردنش یک اصل بوده است.

حالا اگر دقیق‌تر نگاه کنیم متوجه می‌شویم که کافئین به خودی خود اعتیادآور است، حالا اگر خامه (برای چربی و غلظت) و شکر (برای طعم‌دهی) به آن اضافه شود، قطعا اعتیادآورتر از آن‌چیزی می‌شود که ما از قهوه انتظارش را داریم.

شواهد علمی موجود هم این نظریه را ثابت کرده است که در برخی شرایط، دسترسی متناوب به قند می‌تواند منجر به تغییرات رفتاری و عصبی شود که دقیقا شبیه اثرات سوء‌مصرف یک ماده است. آزمایش‌های انجام شده روی موش‌ها هم ثابت کرده که دسترسی متناوب به قند می‌تواند «وابستگی» ایجاد کند. به طور کلی بررسی‌های مشابه نشان داده است که موش‌هایی با دسترسی متناوب به غذا و محلول قندی مجموعه‌ای از رفتارها و تغییرات مغزی موازی را نشان می‌دهند که می‌توان با در نظر گرفتن آن‌ها به طور کلی گفت قند و شکر اعتیادآور هستند.

برخی از مطالعات حتی نشان داده که این ماده به اندازه کوکائین اعتیادآور است و به نظر می‌رسد که هر چه بیشتر قند مصرف کنید میل شما به مصرف آن افزایش می‌یابد. اما جالب است که بدانید این قضیه در مورد نمک کاملا متفاوت است چون انگار نمک دارای شیر خاموش‌کننده طبیعی است. آیا تا به حال متوجه شده‌اید که خوردن غذاهای شور فقط گاهی اوقات جذاب می‌شود، اما پس از کمی خوردن جذابیتشان را از دست می‌دهند؟

اگرچه شکر تصفیه شده یک ماده اعتیادآور شبیه به یک دارو است اما همچنان برخی از افراد در مورد آن نظرات متفاوتی می‌دهند که باید به آنها بگوییم می‌توانید یک دانه قهوه بخورید و احساس انرژی کنید. به عبارت دیگر شکل طبیعی قهوه نسبتا بی‌ضرر است اما در فرایند تبدیل آن به پودر چیزهایی به آن اضافه می‌شود یا کم می‌شود که آن را متفاوت می‌کند و همین مواد است که قهوه را تبدیل به یک ماده اعتیادآور می‌کند.

اعتیاد به قهوه
مردم به چیزی بیش از قهوه استارباکس پول می‌دهند و آن حس تعلق به این برند است.

توطئه پشت توطئه؛ اما کدام یک واقعی است؟

استارباکس و سایر کافه‌های زنجیره‌ای به دلایلی از جمله این که می‌خواهند درآمد بیشتر داشته باشند و افراد بیشتری مشتریان ثابتشان شوند. برای رسیدن به این اهداف به اضافه کردن خوشمزه‌کننده‌هایی مثل شکر که مورد پذیرش اکثر افراد است روی می‌آورند، اما این به معنای اضافه کردن ترکیبات اعتیادآور به قهوه‌های استارباکس است؟

اضافه کردن نیکوتین برای افزایش وابستگی

دقیقا همان‌طور که عده‌ای دلیلشان به نزدن واکسن را وجود میکروچیپ در آن می‌دانند، عده‌ای هم به دنبال آن هستند که همه چیز را در مورد قهوه استارباکس به این نسبت دهند که استارباکس به قهوه‌هایش نیکوتین اضافه می‌کند. اما باید از آن‌ها بپرسیم چرا باید یک شرکت موفق به قهوه خود نیکوتین اضافه کند و هزینه‌های خودش را افزایش دهد؟ مگر می‌خواهد شهرتش را به خطر بیاندازد؟

استارباکس کافئین بیشتری به قهوه اضافه می‌کند

این حرف تا حدی اعتبار دارد چون رست قهوه‌های استارباکس نسبت به دیگر قهوه‌ها بیشتر است؛ بنابراین قهوه‌های استارباکس به طور متوسط ​​کافئین بیشتری نسبت به بقیه قهوه‌ها دارد. هر چند این کار هم برای استارباکس هزینه بیشتری دارد و از طرف دیگر ادعای برخی از افراد در مورد اعتیاد به استارباکس را تقویت می‌کند.

استارباکس از قصد نام افراد را روی لیوانشان با غلط املایی می‌نویسد

شاید اگر نخواهیم سخت بگیریم باید بگوییم نوشتن اسامی افراد با غلط املایی که بسیار در استارباکس رایج است احتمالا یک خطای انسانی است و با هدف خاصی انجام نمی‌شود. ممکن است تعجب کنید که چرا استارباکس باید نام افراد را عمدا اشتباه می‌نویسد؟

برخی بر این باورند که استارباکس این کار را انجام می‌دهد تا از تبلیغات رایگان استفاده کند. اما چگونه؟ معمولا اکثر افراد به نوشتن اشتباه اسمشان واکنش نشان می‌هد و اولین کاری که می‌کنند نوشتن در مورد آن در شبکه‌های اجتماعی است. شاید فکر کنید این چه ربطی به اعتیاد دارد. باید به شما بگوییم که این کار ارتباط مستقیمی با اعتیاد ندارد اما اگر شما به چیزی معتاد باشید و مدام آن را ببینید قطعا وسوسه می‌شوید. بله! این مدام دیده شدن استارباکس در شبکه‌های اجتماعی این‌گونه به اعتیاد افراد به قهوه می‌تواند دامن بزند.

اما مواردی که در بالا به آن‌ها اشاره شد تنها دلایل وابستگی و حس تعلق به استارباکس نیست. استارباکس با خاص بودنش در ارائه خدمات و حتی در نکات ظریفی مثل رنگ نی، نور غیرمستقیم، موسیقی آرامش‌بخش در پس زمینه کافه‌هایش، عطر و بوی قهوه، یا نوع میزهایی که در کافه‌هایش استفاده کرده و حتی رفتار کارمندانش با مشتریان توانسته حس تعلق را در اکثر مشتریانش ایجاد کند.

حتی شاید باورتان نشود اگر بشنوید لوگوی استارباکس هم که نشان از یک پری دریایی به نام سیرن است در حس اغوا شدن افراد برای نوشیدن قهوه‌های استارباکس موثر است. اما این به معنای اعتیاد به استارباکس نیست!

به طور کلی می‌توان گفت همه موارد بالا در کنار وجود ترکیب کافئین، شکر، چربی شیر و نمک یک ترکیب عجیب ایجاد می‌کند که دوپامین را در مغز افراد افزایش می‌دهد و این‌گونه می‌شود که اگر بگوییم قهوه‌های استارباکس از برخی از داروهای اعتیادآور، اعتیادآوری بیشتری دارند بی‌راهه نگفته‌ایم.

اولین باش یا بهترین باش

این یک فلسفه تجاری کلی است چون در تجارت اولین نامی که مطرح است صحنه رقابت را تعیین می‌کند و می‌تواند بازی را تغییر دهد و حتی بیشترین توجه را به خود جلب کند. بنابراین یم‌توان گفت اگر شما اولین باشید، حفظ موقعیت و بازی برایتان آسان‌تر خواهد بود اما در عین حال اگر اولین نیستید باید بهترین باشید

استارباکس اولین شرکتی بود که در زمینه قهوه در دنیا بسیار محبوب شد، و این شهرت خوب بودن را در بین مخاطبان موج دوم قهوه به خوبی حفظ کردند. نکته مهم دیگر این است که قهوه‌های استارباکس هم بهترین نوع قهوه‌های موجود در دنیاست بنابراین دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم، باید بپذیریم که ​​اگر محبوب نباشیم، چیزی نیستیم.

از طرف دیگر سوای گوش دادن به توطئه‌ها و شک‌و‌شبهه‌ها خوب است نگاهی به نرخ بازگشت مشتریان استارباکس بیاندازیم تا متوجه شویم که اعتیاد و وابستگی به استارباکس قطعا به چیزی غیر از کافئین و مواردی که در بالا اشاره کردیم برمی‌گردد.

میانگین نرخ بازگشت مشتری استارباکس به درستی به شما ثابت می‌کند استارباکس کاری را درست انجام می‌دهد که نتیجه آن اینقدر جذاب است:

در سال ۲۰۲۱، به طور متوسط ۲۱ درصد از بازدیدکنندگان و مشتریان استارباکس ظرف سه روز دوباره به استارباکس بازگشته‌اند و تعداد قابل توجهی از مشتریان وفادار استارباکس حتی خیلی سریع‌تر بازمی‌گردند، طوری که:

  • ۱۰ درصد از بازدیدکنندگان استارباکس ظرف یک روز باز می‌گردند.
  • ۱۶ درصد در عرض دو روز دوباره بازمی‌گردند.

استارباکس و استفاده هوشمندانه از روانشناسی

استارباکس از تاکتیک‌های زیادی برای بازگرداندن مشتریانش استفاده می‌کند از جمله این‌که قهوه‌های استارباکس از نظر کافئین کمی قوی‌تر از قهوه‌های دیگر کافی‌شاپ‌هاست و به طور کلی افزایش کافئین، واریانس کافئین و تمام افزودنی‌های دیگری که به قهوه‌ها و نوشیدنی‌های استارباکس اضافه می‌شوند از جمله شکر و خامه خود به تنهایی اعتیادآور هستند.

و سوای تمام این موارد باید این نکته را همیشه در نظر داشته که قهوه اعتیادآور است و استارباکس هم قطعا از این قاعده مستثنی نیست. اما نکته این است که استارباکس با استفاده از روانشناسی هوشمندانه، برندسازی، بازاریابی در کنار اهمیت دادن به نکاتی دیگر ازجمله اضافه کردن افزودنی‌های خاص مثل شکر و هزاران دلیل دیگر اولین و بهترین در میان رقبای شده است و این نکته به خودی خود به حس تعلق مشتریانش کمک شایانی می‌کند.

استارباکس؛ همه‌چیز به‌جز قهوه

راز موفقیت استارباکس فقط به قهوه‌ای که ارائه می‌دهد یا سابقه طولانی‌اش نیست. از طرف دیگر استارباکس از آن دسته برندهای گرانی است که مشتریانش قطعا می‌دانند برای یک فنجان قهوه آن باید بیشتر از جاهای دیگر پرداخت کنند. اما آیا اعتیاد به استارباکس دلیل این دست و دل‌بازی است؟

به گفته برایانت سایمون (Bryant Simon)، پروفسور دانشگاه تمپل که بیش از چهار سال است پدیده استارباکس را در سراسر جهان مطالعه کرده، مردم برای همه‌چیز استارباکس به جز قهوه‌اش پول می‌پردازند. او معتقد است که استارباکس با مکانیسم‌های مختلف، پدیده‌ای خلق کرده که برای مردم ارزشمند است و در واقع استارباکس باعث شده مردم به روش‌های مختلفی حتی مثلا گرفتن فنجان استارباکس هم حس خوبی داشته باشند.

درست است که پشت سر استارباکس حرف و حدیث زیاد است و اگر فقط نگاهی به صفحات اجتماعی مختلف بزنید، می‌بینید که مردم چقدر در سراسر دنیا از آن حرف می‌زنند یا عکس‌هایشان را در حالی که ماگ استارباکس به دست دارند یا در یکی از کافه‌های استارباکس نشسته‌اند به اشتراک می‌گذارند تا نظراتی همچون اعتیادآور بودن قهوه‌های آن اما در نهایت استارباکس توانسته حسی حتی فراتر از حس تعلق در مردم ایجاد کند. حالا خودتان قضاوت کنید. موضوع اعتیاد به استارباکس است یا وابسته شدن به یک برند جذاب؟

نویسنده

حبیبه مجیدی

مترجمی بودم که دوست داشت روزنامه‌نگار باشد؛ روزنامه‌نگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسنده‌ای شدم تا همچنان بیاموزم.

بیشتر بخوانید

فراپاچینو ؛ اشتباه موفق استارباکس

فراپاچینو استارباکس

فراپاچینو؛ نوشیدنی سرد جذاب، اولین نوشیدنی ترکیبی از قهوه، شیر، خامه، یخ و شربت‌های طعم‌دار است که در سال ۱۹۹۵ توسط استارباکس به بازار عرضه شد. حالا، دو دهه بعد از عرضه فراپاچینو، مشتریان استارباکس می‌توانند از بیش از ۳۶ هزار ترکیب مختلف نوشیدنی‌های مخلوط فراپاچینو در منوهای این فروشگاه زنجیره‌ای قهوه لذت ببرند. داستان فراپاچینو با الهام از ایده یک باریستای خلاق در کالیفرنیا شروع شد و اکنون این نوشیدنی نماد استارباکس است. نمادی که امروز به صورت بطری در فروشگاه‌های مواد غذایی و استارباکس به فروش می‌رسد.

نوشیدنی اصلی فراپوچینو (Frappuccino)، اولین بار توسط جرج هاول در یک کافه زنجیره‌ای در ماساچوست شرقی به نام کافه کانکشن (Coffee Connection) تهیه و نام‌گذاری شده بود، تا این که استارباکس حق انحصار آن را در سال ۱۹۹۴ از آن‌ها خرید و به این ترتیب حق ساخت، بازاریابی و فروش این نوشیدنی را به انحصار خود در آورد. در نهایت در سال ۱۹۹۵ این نوشیدنی با دستورالعملی متفاوت و تحت نام استارباکس به بازار معرفی و عرضه شد. اما چرا استارباکس انحصار این نوشیدنی سرد را خرید؟

بهترین اشتباه مدیرعامل استارباکس!

هوارد شولتز (Howard Schultz) مدیرعامل موفق استارباکس در مورد پا به عرصه گذاشتن و متولد شدن آن می‌گوید: «اکثر کارآفرینان معمولا مجذوب دیدگاه‌های خودشان هستند و همین مسئله هم باعث می‌شود وقتی یک کارمند ایده‌ای را به آن‌ها ارائه می‌دهد، به‌خصوص ایده‌ای که به نظر می‌رسد با دیدگاه اصلی آن‌ها مطابقت ندارد، وسوسه می‌شوند آن را رد کنند.» و بله! این اتفاق در مورد فراپاچینو هم افتاد.

شولتز از دوران اولیه تصدی خود در استارباکس، فراپوچینو را «بهترین اشتباهی که مرتکب نشدم» نامیده است. با گفتن این حرف، او نه تنها تصدیق کرده که این نوشیدنی ایده او نبوده، بلکه رد کردن آن را در ابتدا هم اشتباه بزرگی می‌داند؛ اما علی‌رغم اینکه شولتز در اصل مخالف ایده ترکیب یخ با قهوه و شیر بود، در نهایت به تیمش اجازه داد تا نوشیدنی پیشنهادی جدیدشان را آزمایش کنند و چه خوب که به قول خودش بهترین اشتباه عمرش را نکرد، والا فراپاچینوهای استارباکس به دنیا نمی‌آمد.

کلمه فراپاچینو ترکیبی از فراپه و کاپوچینو است.
فراپاچینو ترکیبی از کلمه فراپه و کاپوچینو است.

از فراپاچینوی کارامل، تا فراپاچینوهای مدرن استارباکس

وقتی که اولین درخواست برای بررسی تولید این نوشیدنی سرد در سال ۱۹۹۳ در استارباکس مطرح شد، استارباکس دیگر برندی شده بود که هم در داخل و هم در سطح بین‌المللی در حال گسترش بود. این شرکت دو سال قبل از این تاریخ به بازار بورس نزدک (بازار بورس سهام آمریکا) ملحق شده بود و شش سال بعد هم برای اولین بار به چین رسید.

اما نکته مهمی که در آن زمان مطرح بود، این بود که هیچ درخواستی برای سرو نوشیدنی‌های مخلوط قهوه به صورت سرد وجود نداشت و به همین دلیل هم مدیران ارشد استارباکس فکر می‌کردند شاید این نوشیدنی مورد استقبال قرار نگیرد، اما نکته جالب این است که در همان زمان استارباکس آیس لاته و موکای سرد هم سرو می‌کرد.

سال ۱۹۹۳ بود و استارباکس حدود ۳۰۰ فروشگاه در سراسر آمریکا و کانادا داشت اما در تابستان بسیار گرم کالیفرنیا فروشگاه‌هایش فروش‌شان را به خاطر قهوه‌فروشی‌های کوچک‌تری که نوشیدنی به نام گرانیتا (Granita) عرضه می‌کردند، از دست داده بودند، که دینا کمپیون (Dina Campion) مدیر منطقه‌ای استارباکس به فکر افتاد تا راه‌حلی برای این مشکل پیدا کند.

گرانیتایی که از آن نام بردیم ترکیبی سرد از شکر و قهوه با یخ مخلوط شده بود که حس خوبی در گرمای کالیفرنیا به مردم می‌داد. اما علی‌رغم درخواست تعدادی از مشتریان برای نوشیدنی‌های ترکیبی مثل گرانیتا از استارباکس این درخواست توسط مدیران این شرکت مدام رد می‌شد، چون آن‌ها این نوشیدنی را به عنوان یک نوشیدنی بر پایه قهوه واقعی در نظر نمی‌گرفتند و همین مسئله هم باعث شده بود استارباکس در آن دوره مشتریان خود را از دست بدهد.

دینا که گفتیم دنبال راه‌حلی برای رفع کاهش فروش استارباکس بود در نهایت تصمیم گرفت با مدیران فروشگاه‌های دیگر استارباکس صحبت کند تا اجماع بیشتری در بین همتایانش کسب کند. به این ترتیب او با یکی از همکارانش به نام دن مور (Dan Moore)، یک مخلوط‌کن خریداری و شروع به آزمایش تولید نوشیدنی‌های ترکیبی در فروشگاهی در دره سان فرناندو کرد.

این در حالی بود که این آزمایش‌ها بدون اجازه مافوق دینا انجام شده بود و بنابراین شولتز در ابتدا در برابر این ایده یعنی تولید فراپاچینو  مقاومت کرد. تا این که بالاخره پس از چندین بار آزمون و خطا، هم دینا و هم دان محصول نهایی خود را به بخش غذا و نوشیدنی استارباکس ارائه کردند تا در نهایت موافقت اولیه برای تولید به صورت آزمایشی یک نوشیدنی ترکیبی صادر شد. سپس نتیجه آزمایش به هوارد شولتز در اوایل سال ۱۹۹۴ ارائه و او متوجه شد که این نوشیدنی دارای قوامی گچ‌مانند است و به همین خاطر فکر می‌کرد این نوشیدنی یک نوشیدنی وحشتناک است.

اما نکته جالب این است که چند سال قبل هم شولتز واکنشی مشابه به یکی دیگر از آزمایش استارباکس که همان استفاده از شیر کم‌چرب در قهوه‌ها بود از خود نشان داده بود. او از افزودن شیر کم‌چرب متنفر بود، اما در نهایت پذیرفت به مشتریان اجازه دهد خودشان در مورد نوع شیر قهوه‌های‌شان نظر بدهند و در کمال تعجبش، این کار با استقبال بی‌نظیر مشتریان استارباکس روبرو شد.

در داستان فراپاچینو هم شولتز ابتدا مخالفت کرد اما در نهایت به تیمش اجازه داد تا نوشیدنی ترکیبی پیشنهادی جدید را به مشتریان یک فروشگاه که در یک مرکز خرید در فضای باز قرار داشت و مملو از گردشگران و خریداران در تمام ساعات روز بود، عرضه و آزمایش کنند.

مدیران این فروشگاه، پس از چندین آزمایش، به نسخه مخصوص خودشان از نوشیدنی یخی رسیدند. آن‌ها در دستورالعمل‌شان، پودر قهوه را جایگزین قهوه تازه دم کردند، زمان ترکیب را از ۱۰ ثانیه به ۲۵ ثانیه افزایش دادند و نسبت یخ به مایع این نوشیدنی را هم تغییر دادند. آن تابستان، آن‌ها هر دو نسخه نوشیدنی یعنی هم نسخه اصلی و هم نسخه ابداعی خود را به رئیس سابق استارباکس در حین بازدیدش از منطقه لس‌آنجلس ارائه کردند. او هم این نوشیدنی ابداعی جدید را به سیاتل برد تا به شولتز اصرار کند این نسخه جدید را که با قهوه تازه دم تولید شده، تایید و عرضه کنند.

و بله؛ بالاخره پس از توسعه و تغییرات بیشتر و گنجاندن شیر کم‌چرب برای ایجاد بافتی یخی‌تر از خامه، در نهایت این محصول در ابتدا در ۱۲ فروشگاه کالیفرنیا در اکتبر ۱۹۹۴ عرضه شد و بازخورد مشتریان ثابت کرد که این نوشیدنی ترکیبی بسیار موردپسند قرار گرفته و به این ترتیب این نوشیدنی در سه شهر دیگر هم عرضه شد.

در نهایت، در این مرحله بود که شولتز هم اعلام کرد از طعم این محصول جدید لذت برده و تا آن‌جا پیش رفت که آن را یک نوشیدنی خوشمزه هم نامید و اجازه داد در ابتدا در دو طعم موکا و قهوه عرضه شود. بله! تولد فراپاچینو درست یک سال پس از رد این ایده توسط شولتز و در نهایت با داشتن ذهنیت باز مدیران به یکی از محبوب‌ترین محصولات استارباکس تبدیل شد و دریچه جدیدی برای تولید طیف کاملا جدیدی از نوشیدنی‌ها و محصولات جدید را هم باز کرد، که اگر این اتفاق نمی‌افتاد یا مثلا شولتز به راحتی پروژه فراپاچینو را خنثی و رد می‌کرد یا الان این قهوه پر طرفدار نبود یا استارباکس این‌قدر موفق نمی‌شد.

فراپاچینو نه تنها یک جایگزین مناسب برای ماه‌های گرم به استارباکس داد، بلکه راهی برای معرفی قهوه استارباکس به افرادی که قهوه نمی‌نوشند هم نشان کرد.

این نوشیدنی آن‌قدر مورد توجه قرار گرفت که در هفته اول عرضه‌اش چیزی حدود ۲۰۰ هزار فروش داشت، این در حالی بود که مدیران پیش‌بینی کرده بودند نهایتا ۱۰۰ هزار تا بفروشند. این موفقیت در هفته‌های بعدی به ۴۰۰ هزار و بعد ۸۰۰ هزار عدد فراپاچینو هم رسید. در نهایت در اولین تابستان عرضه‌اش یعنی سال ۱۹۹۵ فراپاچینو بیش از ۱۱ درصد از فروش تابستانی استارباکس را به خود اختصاص داد و در پایان سال مالی ۱۹۹۶ (اولین سال مالی کامل حضور این نوشیدنی در بازار)، این نوشیدنی هفت درصد از درآمد سال مالی استارباکس را کسب کرده بود. شاید قابل‌توجه‌ترین نکته در مورد داستان فراپاچینوی استارباکس این باشد که مدیران استارباکس از قبل هیچ تحلیل مالی سنگینی در موردش انجام ندادند و اکنون در سه ماهه مالی سال ۲۰۲۱، استارباکس نوشیدنی‌های پایه سرد خود را به ارزش ۳٫۵ میلیارد دلار که حدود ۷۴ درصد از کل فروش نوشیدنی‌هایشان است یا ۴۶ درصد از کل پایه فروش آن‌هاست را در این دوره سه ماهه تشکیل داده است.

نام فراپاچینو از کجا آمد؟

ممکن است تعجب کنید اگر بدانید که اسم این نوشیدنی قبل از آن‌که به انحصار استارباکس درآید هم فراپاچینو بوده و استارباکس آن را تغییر نداده است. بله! درست شنیدید! این نوشیدنی همان‌طور که در بالا هم اشاره کردیم، داستانی قبل از استارباکس هم داشته است.

سال ۱۹۹۲ بود و جرج هاول (George Howell)، صاحب کافه‌ای به نام کافی کانکشن به دنبال راهی بود که فروشش را در ماه‌های تابستان افزایش دهد. او که در مورد روند ترکیب نوشیدنی‌های کاپوچینوی سرد در ساحل غربی شنیده بود به سیاتل رفت تا نسخه‌ای از نوشیدنی گرانیتای کاپوچینو را در «Torrefazione Italia» امتحان کند. او پس از بازگشت به بوستون، مدیر بازاریابی جوان خود، اندرو فرانک (Andrew Frank)، را مامور ساخت نوشیدنی با پایه قهوه کرد. فرانک هم یک ترکیب منحصربه‌فرد از قهوه، شکر، شیر و یخ ایجاد کرد و از دستگاه برای ایجاد نوشیدنی با قوام نرم و خامه‌ای استفاده کرد.

فرانک همان‌زمان تصمیم گرفت نام این نوشیدنی را فراپاچینو بگذارد. این نام ترکیبی از کلمه «frappe» که از یک میلک شیک با بستنی فرانسوی به اسم «lait frappé» و کاپوچینو که ترکیب اسپرسو با شیر کف کرده ایجاد شد.

تغییر عادت مصرف قهوه به شکلی جدید

فراپاچینو عادات مصرف قهوه در بوستون را متحول کرد و به هاول کمک کرد تجارتش را در سال آینده دو برابر کند و به ۲۳ کافه برساند و همین‌جا بود که استارباکس همان‌طور که در ابتدا گفتیم وارد شد و در نهایت هاول را متقاعد کرد که کافه‌های خود و همچنین حقوق تجاری فراپاچینو را به آن‌ها بفروشد.

فراپاچینو مسیر استارباکس را با آوردن مشتریان جدیدی که معمولا قهوه‌خور نبودند، تغییر داد و به این ترتیب کمک کرد فروشگاه‌ها و کافه‌های استارباکس در هوای گرم که معمولا فروش قهوه کم است را هم پوشش دهد.

این نوشیدنی اکنون بخشی از نوستالژی نوجوانان و جوانان دهه ۹۰ شده است. چون اساسا در آن زمان خوردن قهوه فقط در طعم‌ها و شکل‌های محدودی عرضه می‌شد و در واقع بخش عمده‌ای از جامعه یعنی نوجوانان و جوانان از نوشیدن قهوه محروم بودند اما با آمدن فراپاچینو، این بخش از جامعه هم احساس کردند وارد دنیای بزرگسالان شده‌اند و به این ترتیب قهوه که هنوز هم نماد بزرگسالی است وارد دنیای جوانان و نوجوانان شد.

فراپاچینوی استارباکس
مدیرعامل استارباکس: «آنقدر به فراپاچینو بطری‌‌شده اطمینان داشتیم که آن را برای ورود به بازار آزمایش نکردیم.»

تکامل یک نوشیدنی پر ماجرا تا امروز

پس از موفقیت چشمگیر این نوشیدنی‌های ترکیبی، هاوارد شولتز، رئیس و مدیر اجرایی استارباکس، ایده فراپاچینوی بطری شده را در جلسه‌ای با مدیران پپسی پیشنهاد کرد و به این ترتیب در تابستان ۱۹۹۶، نوشیدنی‌های قهوه سرد بطری‌شده استارباکس به فروشگاه‌های مواد غذایی وارد شد.

شولتز در کتاب خود با عنوان «Pour Your Heart Into It» در خصوص این نوشیدنی بطری‌شده گفته: «ما آنقدر به محصول خود اطمینان داشتیم که حتی آن را برای ورود به بازار آزمایش نکردیم.»

استارباکس در فرایند تکامل آن به نوآوری با طعم‌های جدید برای پاسخگویی به تقاضای رو به رشد ادامه داد. در سال ۱۹۹۹، استارباکس نوشیدنی ترکیبی کارامل فراپاچینو را با خامه فرم گرفته و کارامل به بازار معرفی کردو  برای اولین بار با نی سبز و درب گنبدی آن را سرو کرد.

تا این‌که در سال ۲۰۰۲، استارباکس اولین نوشیدنی ترکیبی فراپاچینوی خود را بدون قهوه یا چای، به نام نوشیدنی ترکیبی فراپوچینو ارائه کرد و پس از آن هم در سال ۲۰۰۴، نوشیدنی ترکیبی فراپوچینو نور را روانه بازار کرد. و این رشد همچنان ادامه دارد و در سال ۲۰۱۰، استارباکس امکان انتخاب نوع قهوه، نوع شربت و تاپینگ آن را برای مشتریان سفارشی کرد تا آنها بتوانند ترکیبی مورد علاقه خود را سفارش دهند.

اکنون تعداد ترکیبات نوشیدنی فراپاچینویی که می‌توانید داشته باشید در مجموع به بیش از ۸۷ هزار تا رسیده است. این نوشیدنی اکنون ۲۰ درصد از فروش سالانه استارباکس را به خود اختصاص داده است و ارزشش بیش از دو میلیارد دلار است و تقریبا دو سوم کل بازار نوشیدنی قهوه سرد را تشکیل می‌دهد.

اعتیاد و وابستگی به فراپاچینوهای استارباکس، مسئله این است

در حالی که ترشح دوپامین ممکن است برای لحظه‌ای احساس خوبی ایجاد کند اما با گذشت زمان می‌تواند از کنترل خارج شود. بله، طبق بررسی‌های انجام شده اکثر افرادی که یک بار فراپاچینوی استارباکس را میل کرده‌اند، تمایل دارند باز هم آن را بخورند و این دقیقا به‌خاطر شکر و خامه‌ای است که در کنار قهوه در این نوشیدنی با هم ترکیبی جذاب درست می‌کنند.

این مسئله به قدری حائز اهمیت است که گفته می‌شود اکثر افراد وابسته به استارباکس افرادی هستند که هر روز یک فراپاچینوی استارباکس را می‌نوشند و این‌ها همان معتادان به فراپاچینو هستند که شاعبه اعتیادآور بودن استارباکس را ایجاد می‌کنند.

نویسنده

حبیبه مجیدی

مترجمی بودم که دوست داشت روزنامه‌نگار باشد؛ روزنامه‌نگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسنده‌ای شدم تا همچنان بیاموزم.

بیشتر بخوانید

قهوه؛ بهانه‌ای برای عشق یا جدایی

تاریخچه قهوه: قهوه از کجا منشا گرفت و چگونه کشف شد؟

تاریخچه قهوه داستانی جذاب دارد. این دانه زیبا قرن‌ها به سراسر جهان سفر کرد، از کشورهایی که قوانین سخت‌گیرانه برای صادرات آن داشتند به صورت قاچاق عبور کرد، از خانواده سلطنتی ربوده شد تا در نهایت کل کشورها و اقتصادها را تغییر داد. داستان پرفراز و نشیب دانه‌های قهوه به قدری جذاب است که مدام این سوال در ذهن‌ها ایجاد می‌شود که چگونه یک دانه کوچک از درختی کوچک در اتیوپی به دومین کالای تجاری بزرگ جهان تبدیل شده است. اما برای آن‌که داستان سفر قهوه را بدانید با ما همراه باشید تا در سفری در زمان و قاره‌ها، ببینم که چه اتفاقاتی در مسیر کشف قهوه افتاده و چطور انواع نوشیدنی قهوه به سبد نوشیدنی‌های متنوع دنیا اضافه شده است.

قهوه از کجا منشا گرفته است؟

قصه و تاریخچه قهوه از کجا شروع شد؟ خب، جواب این سوال بسیار ساده است؛ چون قهوه ابتدا از اتیوپی آمد. اما سوال مهمتر این است که چگونه این دانه به هر گوشه‌ای از جهان راه یافت؟ این‌ها همان چیزهایی هستند که در ادامه این مقاله به آن پرداخته شده است. قبل از آن‌که سفر طولانی‌مان را شروع کنیم، یک فنجان قهوه آماده کنید و با ما همراه شوید.

پس از کشف اولیه قهوه در آفریقا، این دانه به اروپا رفت تا توسط تمدن‌های جدیدتر کشف شده و عاشقانش را سرزمین به سرزمین پیدا کند. اما اروپا تنها میزبان قهوه نبود. این دانه محبوب، از طرف دیگر از شرق به آسیا رفت و در آنجا کاشته و برداشت شد.

کالدی و بزهایش و کشف قهوه
محبوب‌ترین داستان منشا دانه‌های قهوه به شخصی به نام کالدی و بزهایش در سال ۷۰۰ بعد از میلاد برمی‌گردد.

قصه اتیوپی و بزهای رقصنده

هیچ‌کس دقیقا نمی‌داند که چگونه و چه زمانی قهوه کشف شده، اگرچه افسانه های زیادی در مورد منشاء آن وجود دارد؛ اما محبوب‌ترین داستان منشا دانه‌های قهوه به شخصی به نام کالدی و بزهایش در سال ۷۰۰ بعد از میلاد برمی‌گردد. کالدی، یک گله‌دار اهل اتیوپی (حبشه سابق) بود که با رفتار عجیب بزهایش بعد از خوردن قهوه، این دانه خوشمزه را برای اولین بار کشف کرد.

داستانی که برخی در درستی آن تردید دارند از این قرار است؛ کالدی پس از این‌که متوجه شد بزهایش پس از خوردن دانه‌های درخت خاص چنان پرانرژی می‌شوند که نمی‌خواهند شب بخوابند و حرکاتی رقص گونه‌دارند، قهوه را کشف کرد.

کالدی یافته‌های خود را به راهب صومعه محلی‌شان گزارش داد، او هم با دانه‌های قهوه که شبیه آلبالو است، نوشیدنی درست کرد و متوجه شد که این نوشیدنی او را در ساعات طولانی نماز شب هوشیار نگه می‌دارد. راهب کشف خود را با راهبان دیگر صومعه در میان گذاشت و خیلی زود خبر این دانه انرژی‌زا به سرعت بین همه جا پخش شد.

اما این تنها داستان پیدایش قهوه نیست؛ قصه دیگری هم حکایت از این دارد که کالدی این دانه را با راهبی که مزیت‌های استفاده از آن را قبول نداشت به اشتراک گذاشت اما این راحب دانه‌های قهوه را در آتش انداخت و در نتیجه این کار، یک عطر فوق‌العاده و دلپذیر ایجاد شد. همین عطر کافی بود تا اولین قهوه برشته شده جهان تولید شود. مدت کوتاهی پس از این داستان هم، دانه‌های قهوه آسیاب و جوشانده شدند تا چیزی که امروزه به نام قهوه می‌شناسیم، تولید شود.

همان‌طور که خبر این نوشیدنی نقل می‌شد، قهوه به شبه جزیره عربستان رسید و سفری را آغاز کرد که در نهایت باعث شد این دانه‌ها به سراسر جهان برسند؛ در آن سوی آب‌ها و به خاورمیانه!

اگرچه نمی‌توان صحت داستان کالدی را ثابت کرد؛ اما قطعا این که قهوه از اتیوپی آمده و تاریخچه قهوه به این سرزمین برمی‌گردد قابل اثبات است. نکته دیگری که ما با اطمینان در مورد این دانه جهانی بیان می‌شود مسیری است که این دانه تا به امروز طی کرده است. این دانه راه خود را به شمال، از طریق دریای سرخ به یمن در قرن پانزدهم شروع کرد.

از آفریقا به شبه جزیره عربستان

بندری که دانه قهوه برای اولین بار به آنجا رسید موکا نام داشت. به دلیل محبوبیت روزافزون قهوه و ارسال قهوه از شهر بندری، موکا مترادف قهوه شد. بنابراین هر زمان که اصطلاح «موکا» را می‌شنوید، دیگر می‌دانید که این اصطلاح از کجا سرچشمه گرفته است.

قهوه در یمن رشد کرد و در مصر، ایران و ترکیه به خوبی شناخته شد، کمی بعد به شراب عربی معروف شد و بعدها هم با حضورش در قهوه‌خانه‌هایی که به آن‌ها «مکتب خردمندان» می‌گفتند، در سراسر عربستان رواج پیدا کرد. این دانه آنقدر محبوب شد که آرام آرام به نوشیدنی همه مردم عربستان در خانه‌ها و قهوه‌خانه‌هایشان بدل شد.

ماجرا تا آنجا پیش رفت که در نهایت با بازدید هزاران زائر از شهر مکه، هر ساله، سرانجام دانش کشت و نوشیدن این نوشیدنی عربی به جهان صادر شد. با این حال، در اوایل دهه ۱۵۰۰، دادگاه مکه در آن زمان قهوه را به دلیل اثر محرکش ممنوع اعلام کرد. اتفاق مشابهی در قاهره، مصر و اتیوپی هم رخ داد اما در نهایت همه این ممنوعیت‌ها با شورش‌هایی که برایشان در خیابان‌های عرب شروع شد، برداشته شدند.

قهوه در مسیر اروپا و آسیا

روند تاریخچه قهوه زمانی تغییر می‌کند که این دانه دیگر هم در شرق و هم در غرب پخش می‌شود و از شرق به هند و اندونزی و از غرب به ایتالیا و بقیه اروپا می‌رود.

برخی از مردم با سوء‌ظن یا ترس به قهوه واکنش نشان دادند و آن را «اختراع تلخ شیطان» نامیدند.

جایگاه آسیا در تاریخچه قهوه

عربستان دروازه قهوه بود؛ اگر کشوری دانه قهوه می‌خواست، آن را از یمن می‌خرید. اما در همان زمان مقامات عربستان که شیفته این دانه بودند، هر کاری انجام دادند تا هیچ‌کس نتواند دانه‌های بارور قهوه را از کنترلشان خارج کند و کاشت آن را از آن‌ها بگیرد. اما شخصی به نام بابا بودان (Baba Budan) که یک قدیس صوفی از هند است وقتی در سال ۱۶۷۰ در حال زیارت مکه بود؛ پس از بازگشت، مقداری دانه‌های بارور قهوه را به هند قاچاق و در آنجا کشتش را آغاز کرد.

از یمن به هند

قهوه سرانجام در سال ۱۵۷۰ وارد ونیز شد و با سرعت بسیار بالایی در میان مردم این کشور به محبوبیت رسید. در ابتدا برخی از مردم با سوء‌ظن یا ترس به این نوشیدنی جدید واکنش نشان دادند و آن را «اختراع تلخ شیطان» نامیدند. روحانیون محلی زمانی که قهوه در سال ۱۶۱۵ به ونیز رسید، آن را محکوم کردند. مناقشه به حدی بود که از پاپ کلمنت هشتم خواسته شد مداخله کند و او تصمیم گرفت قبل از تصمیم‌گیری در خصوص این نوشیدنی خودش ابتدا آن را بچشد. در نهایت او این نوشیدنی را چنان رضایت‌بخش دید که تاییدش کرد.

با وجود چنین بحث‌هایی، قهوه خانه‌ها به سرعت به مراکزی برای فعالیت‌های اجتماعی و ارتباطی در شهرهای بزرگ انگلستان، اتریش، فرانسه، آلمان و هلند تبدیل شدند. در انگلستان از این قهوه‌خانه‌ها به«دانشگاه‌های پنی» یاد می‌کردند، به این دلیل که مردم با خرج یک پنی، می‌توانستند یک فنجان از این نوشیدنی خریده و در گفتگوهای هیجان‌انگیزی که در این قهوه‌خانه‌ها صورت می‌گرفت، شرکت کنند.

با شروع دهه ۱۶۰۰، قهوه خانه‌ها در سراسر اروپا در انگلستان، اتریش، فرانسه، آلمان و هلند ایجاد شدند. بسیاری از این مکان‌ها حتی به محلی برای تجارت تبدیل شدند، مانند قهوه‌خانه ادوارد لوید که بعدها به یک شرکت بیمه در مقیاس بزرگ تبدیل شد.

در آکسفورد، اولین باشگاه قهوه انگلستان افتتاح شد. این فروشگاه بعدا به عنوان «باشگاه قهوه آکسفورد» شناخته شد که در آن ایده‌ها و نوآوری‌ها متولد و به اشتراک گذاشته می‌شدند. این باشگاه در نهایت رشد کرد و به انجمن سلطنتی تبدیل شد. به این ترتیب قهوه، جایگزین نوشیدنی‌های رایج در صبحانه آن زمان یعنی آبجو شد. کسانی که این نوشیدنی را به جای الکل می‌نوشیدند، روز را با هوشیاری و انرژی شروع کردند و جای تعجب نیست که کیفیت کارشان هم بسیار بهبود می‌یافت.

در اواسط قرن هفدهم، بیش از ۳۰۰ قهوه‌خانه در لندن وجود داشت که بسیاری از آن‌ها مشتریان همفکر از جمله بازرگانان، کشتی‌گیران، دلالان و هنرمندان را به خود جذب می‌کردند و بسیاری از مشاغل از این قهوه خانه‌های تخصصی رشد کردند، برای مثال، شرکت لویدز لندن از قهوه خانه ادوارد لویدز به وجود آمد.

زنان از قهوه‌خانه رفتن مردانشان شکایت کردند

به این ترتیب قهوه‌خانه‌ها در انگلستان به محل رفت‌و‌آمد مردان انگلیسی تبدیل شد، طوری که اکثر مردانی که کار نمی‌کردند یا در میخانه‌ها بودند یا قهوه‌خانه‌ها و این مسئله این‌قدر به چشم آمده بود که در آن زمان زنان از عدم شوهرانشان در خانه شاکی بودند و به این‌ترتیب در سال ۱۶۷۴، درخواست زنان علیه ممنوعیت قهوه و بازگرداندن مردان به خانه اتفاق افتاد.

فرانسه و اتریش

فرانسوی‌ها در قرن هفدهم به ویژه در سال ۱۶۶۹ توسط سفیر ترکیه در پاریس با این دانه آشنا شد. در زمان لویی چهاردهم، دربار سلطنتی بر سر مصرف این نوشیدنی مردد بودند؛ اما در نهایت پاریس هم در مقابل این نوشیدنی سر تعظیم بالا آورد. و در سال ۱۶۸۳، پس از نبرد وین، اولین قهوه خانه اتریش یعنی بطری آبی (Blue Bottle) افتتاح شد. داستان ورود قهوه به اتریش هم به زمانی برمی‌گردد که ترک‌ها که قصد حمله به این سرزمین را داشتند، اما موفق نشدند، قهوه مازادشان را آن‌جا گذاشتند و به این ترتیب مصرف این دانه به بخشی از عادات غذایی اتریشی‌ها تبدیل شد و عادت افزودن شیر و شکر هم به این نوشیدنی از همین زمان رواج پیدا کرد.

آخرین مرز قهوه؛ قاره آمریکا

دانه‌های کوچک قهوه که قبلا آفریقا و کشورهای اقیانوس هند را تسخیر کرده و اروپا را فراگرفته بودند، می‌خواستند راه خود را به سمت غرب و اقیانوس اطلس هم طی کنند.

عبور از اقیانوس اطلس

در اوایل قرن ۱۸، هلندی‌ها سخاوت به خرج دادند و باعث شدند کشاورزی قهوه در جهان گسترش پیدا کند. شهردار آمستردام با توجه به این که نمی‌توانستند نهال‌های این گیاه را در هلند بکارند و فقط می‌توانستند در گلخانه‌های مخصوص زنده نگه دارند، در سال ۱۷۱۴ یک نهال جوان قهوه را به پادشاه لوئی چهاردهم فرانسه هدیه داد.

کاپیتان نیروی دریایی فرانسه، گابریل ماتیو دو کلیو (Gabriel de Clieu) در مارتینیک که یک جزیره مستعمره فرانسه است مستقر بود به صورت اتفاقی از پاریس دیدن کرد. مشخص نیست که آیا او در نهایت بریده‌های درخت قهوه پادشاه لویی را دزدید یا خود پادشاه لویی به دی کلیو دستور داد تا یک مزرعه قهوه در مارتینیک (Martinique) ایجاد کند. اما در نهایت دو کلیو بریده‌های نهال را برداشت و عازم دریای کارائیب شد، جایی که اتفاقا شرایط ایده‌آلی برای کشت این دانه داشت.

پاریس به کارائیب

این قسمت سفر قهوه یک سفر طولانی بود و دوکلیو برای زنده نگه داشتن گیاهش متحمل سختی‌های زیادی شد. از آن‌جایی که در قایق، آب کمیاب بود، او با دادن آبی که سهم خودش بود گیاه را به سختی زنده نگه داشت و پس از رسیدن به جزیره، مخفیانه آن را در میان گیاهان دیگر کاشت تا در امنیت کامل از آن محافظت کند.

ظرف سه سال مزارع قهوه در سراسر مارتینیک، سنت دومینیک و گوادالوپ گسترش یافت و در نهایت این دانه، بقیه مناطق کارائیب و آمریکای مرکزی و جنوبی را هم پر کرد. بنابراین می‌توان گفت این نهال، والد تمام درختان قهوه در سراسر کارائیب، جنوب و آمریکای مرکزی است.

سال ۱۷۳۰، فرماندار انگلیسی جامائیکا، سر نیکلاس لاوز، گیاه قهوه را به جزیره خود آورد. در مدت کوتاهی، این دانه در اعماق کوه‌های آبی که منطقه‌ای استثنایی برای رشد قهوه بود رشد کرد.

برزیل؛ امپراتوری قهوه مدرن

برزیل امروز بیش از هر کشور دیگری در جهان قهوه تولید می‌کند. اما داستان پیشرفتش در برزیل چگونه شروع شد؟ داستان ورود قهوه به برزیل با نام یک سرهنگ برزیلی به نام فرانسیسکو دی ملو پالهتا (Francisco de Mello Palheta) گره خورده است. فرانسیسکو که برای حل‌و‌فصل اختلاف بین هلندی‌ها و فرانسوی‌ها در سال ۱۷۲۷ به گویان فرستاده شد، تصمیم گرفت این دانه را از آن‌ها بگیرد و به برزیل ببرد.

در همین راستا او از فرماندار فرانسوی درخواست نهال این گیاه را کرد اما درخواستش پذیرفته نشد بنابراین او به نقشه دیگری برای گرفتن این دانه متوسل شد. همسر فرماندار فرانسوی که شیفته این سرهنگ برزیلش شده بود بعد از ماجراهایی عاشقانه، مخفیانه تعداد انگشت‌شماری از دانه‌های این گیاه را به او داد و او هم این دانه‌ها را به برزیل برد و بزرگترین امپراتوری قهوه در این سیاره را ایجاد کرد.

و در نهایت در سال ۱۸۲۲ تولید این دانه در برزیل رونق گرفت و در سال ۱۸۵۲ این کشور به بزرگترین تولیدکننده قهوه در دنیا تبدیل شد و تا به امروز هم بزرگترین تولیدکننده باقی‌مانده است. [+] در ۱۸۹۳، این دانه از برزیل به کنیا و تانزانیا، نزدیک به زادگاه قهوه برده شد و در شرق آفریقا کشت شد.

چگونه آمریکا صنعت قهوه را متحول کرد؟

در سال ۱۷۷۳، با جشن چای بوستون و انقلاب آمریکا، تاریخچه قهوه فصلی تازه را در خود باز کرد. زمانی که با وجود رشد کافه‌ها در آمریکا، هنوز چای به عنوان نوشیدنی مورد علاقه آمریکایی‌ها و کل دنیا بود. تا این که مستعمره‌نشینان علیه مالیات سنگین بر چای که توسط پادشاه جرج سوم تحمیل شده بود شورش کردند و این شورش که به عنوان مهمانی چای بوستون شناخته می‌شود، برای همیشه داستان نوشیدن چای و جایگزینی قهوه با آن را شکل داد.

از آن زمان به بعد آمریکا به واردات قهوه روی آورد و هنوز هم با وجود آن‌که قهوه پرورش می‌دهد همچنان به خرید از کشورهای دیگر ادامه داده است.

صنعت قهوه آن‌طور که امروز می‌شناسیم

در قرن نوزدهم، این دانه یک پدیده جهانی شد و مدام از یک کشور به کشوری دیگر رفت و مصرفش در همه جای دنیا تقریبا رایج شد. به این‌ترتیب خود دانه‌های قهوه دیگر جایی برای رشد نداشتند، اینجا بود که نوآوری در رست کردن، بسته‌بندی و دم کردن قهوه، داستان جدیدی برای این نوشیدنی به وجود آوردند.

قهوه و تکنولوژی

اولین دستگاه دم‌آوری قهوه که در انقلاب صنعتی به وجود آمد، پرکولاتور نام داشت. در سال ۱۸۱۸ یک فلزکار پاریسی دستگاهی را اختراع کرد که هنوز هم استفاده می‌شود و هنوز هم پیشرفت‌های کمی برای بهبود عملکرد اصلی دستگاه انجام شده است. این پرکولاتور در سال ۱۸۶۵ زمانی که جیمز اچ. ناسون (James H. Nason) اولین دستگاه پرکالر ساخت آمریکا را به ثبت رساند، راه خود را به ایالات متحده باز کرد.

تا این که در سال ۱۸۶۴ اولین روستر قهوه مدرن به بازار آمد. جابز برنز (Jabez Burns) از نیویورک اولین دستگاه روست را که نیازی به نگه داشتن روی آتش نداشت، اختراع کرد. او حق ثبت اختراع این دستگاه را برای خود گرفت و پدربزرگ تمام دستگاه‌های روست قهوه مدرن شد.

در سال ۱۸۷۱، جان آرباکل (John Arbuckle) دستگاهی را اختراع کرد که قهوه را در بسته‌های کاغذی پر، با وزن مشخص با مهر و موم و به صورت برچسب‌گذاری آماده می‌کرد. آرباکلز به بزرگترین واردکننده قهوه در جهان تبدیل و حتی صاحب بیشترین کشتی‌های تجاری در جهان شد و دائما این دانه را از آمریکای جنوبی به ایالات متحده می‌رساند. سرانجام، در سال ۱۸۸۶، خانه ماکسول شروع به کار کرد.

جوئل چیک (Joel Cheek) نام ترکیب قهوه‌اش را به افتخار هتل مجلل Maxwell House که به خاطر هفت رئیس‌جمهور مختلف که در آنجا اقامت داشته‌اند، مشهور است، نامگذاری کرد. در سال ۱۹۴۲، در میانه جنگ جهانی دوم، قهوه فوری ماکسول هاوس به یک غذای اصلی، هم برای سربازان و هم برای غیرنظامیان تبدیل شد.

اولین دستگاه اسپرسو
اولین اسپرسوساز در سال ۱۹۰۱ ساخته شد.

اولین دستگاه اسپرسوساز وارد بازار شد

اولین دستگاه اسپرسوساز در سال ۱۹۰۱ و در ایتالیا توسط لوئیجی بزرا (Luigi Bezzera) ساخته شد. این اولین دستگاه اسپرسوساز تجاری بود که از آب و بخار تحت فشار بالا برای دم کردن سریع قهوه استفاده می‌کرد.

این دستگاه از سر ناچاری طراحی شده بود چون لوئیجی فقط امیدوار بود زمان تهیه این نوشیدنی را کاهش دهد تا کارمندانش بتوانند سریع‌تر به سر کار بازگردند. با این حال، در سال ۱۹۰۵، دانش مدرن قهوه بر تلاش‌های لوئیجی برای اسپرسو غلبه کرد. Desiderio Pavoni حق ثبت اختراع اسپرسوساز اصلی لوئیجی را خریداری کرد و مصمم بود آن را بهتر کند. قهوه تولید شده توسط دستگاه اصلی به شدت تلخ بود. Desiderio نتیجه گرفت که تلخی قهوه ناشی از بخار و دمای بالای این دستگاه است. بنابراین متوجه شد که دما نباید از ۱۹۵ درجه بیشتر باشد.

۴۰ سال بعد، Achille Gaggia، ایتالیایی، با استفاده از یک پیستون برای استخراج قهوه با فشاری بالاتر، گامی دیگر به سمت ساخت دستگاه اسپرسو برداشت. این پیشرفت جدید یک لایه کرم روی هر شات اسپرسو تولید کرد و به این ترتیب کاپوچینو به وجود آمد.

در سال ۱۹۰۸، قهوه چکه‌ای به اختراع نوینی در دنیای قهوه تبدیل شد. یک زن خانه‌دار آلمانی به نام ملیتا بنتز (Melitta Bentz) اولین فیلتر قهوه کاغذی را با استفاده از اوراق مدرسه پسرش ایجاد کرد. او بعدها حق ثبت اختراع را به نام خودش ثبت کرد و به این ترتیب شرکت او به عنوان تولیدکننده اولین شرکت فیلترساز قهوه متولد شد.

در دهه ۱۹۰۰، دولت برزیل با نستله تماس گرفت تا راهی برای استفاده از تمام ضایعات قهوه برزیل پیدا کند. نستله هم پس از سال‌ها تحقیق، فرآیند خشک کردن انجمادی قهوه برای تهیه یک فنجان قهوه فوری را ایجاد کرد. قهوه تولید شده به این روش نسکافه که یک برند پیشرو در جهان است، نامیده شد. این شرکت در تاریخچه قهوه نقشی مهم را بازی کرده است.

در دهه ۱۹۲۰، دولت ایالات متحده برای مصرف قهوه ممنوعیت جدیدی ایجاد کرد و این ممنوعیت باعث شد که فروش این دانه جذاب سر از پشت بام‌ها در آورد تا این‌که سرانجام در سال ۱۹۲۶، خبرنامه‌های علمی منتشر شدند که مصرف قهوه را مفید اعلام و نوشیدن آن را نه تنها عامل ایجاد انرژی بلکه یک نوشیدنی سالم نامیدند.

موج دوم قهوه با استارباکس شکل گرفت

قهوه در دهه ۱۹۶۰ انقلاب دیگری را هم پشت سر گذاشت. آلفرد پیت شخصی هلندی آمریکایی بود که پدرش قهوه را در هلند برشته می‌کرد. آلفرد با آمدنش به کالیفرنیا در سال ۱۹۶۶، شرکت قهوه پیت در برکلی را افتتاح کرد.

با آغاز به کار این شرکت، اولین دوره و موج تخصصی قهوه شکل گرفت. در سال ۱۹۷۱ پیت دانش قهوه و تکنیک‌های برشته کردن خود را با چند دوست به اشتراک گذاشت. این دوستان در طول فصل کریسمس به عنوان کارکنانش شروع به کار کردند تا چم‌وخم کار را بیاموزند تا در نهایت فروشگاه‌های خود را باز کنند. با اجازه پیت، آن‌ها با استفاده از دانه‌هایی که او برشته کرده بود یک کافی‌شاپ در سیاتل افتتاح کردند. این فروشگاه استارباکس نام داشت.

مدیران استارباکس در اولین سال فعالیت کسب‌وکار خود، یک روستر قهوه خریدند و دانه‌های قهوه خود را فروختند. آن‌ها حتی قهوه دم کرده را در آن زمان نمی‌فروختند. در اوایل دهه ۷۰ فقط دانه و پودر این نوشیدنی در استارباکس به فروش می‌رفت.

در سال ۱۹۸۲، هاوارد شولتز، فروشنده‌ای که قهوه‌سازهای چکه‌ای می فروخت، به عنوان مدیر بازاریابی به تیم استارباکس پیوست. او از سفرش به میلان، از کافه‌های آنجا الهام گرفت. کافه‌های ایتالیایی اسپرسو سرو می‌کردند و محل ملاقات افراد محلی جامعه بودند.

هوارد پس از بازگشت سعی کرد صاحبان استارباکس را متقاعد کند که نوشیدنی‌های واقعی بر پایه قهوه سرو کنند، اما آن‌ها با ایده او مخالفت کردند چون می‌خواستند فقط روی برشته کردن و فروش دانه‌های با کیفیت قهوه تمرکز کنند. در سال ۱۹۸۴، استارباکس Peet’s را خریداری کرد و تجارت اصلی آن را به دست آورد. سال بعد، هوارد شولتز استارباکس را ترک کرد تا شرکت قهوه خود به نام Il Giornale را راه‌اندازی کند و بر سرو نوشیدنی‌های قهوه با کیفیت تمرکز کند.

پس از موفقیت فوری، شولتز در سال ۱۹۸۷ استارباکس را به مبلغ ۳٫۸ میلیون دلار خریداری کرد. او توانست تکنیک‌های برشته کردن استارباکس را با مفهوم ایتالیایی کافه ترکیب کند. استارباکس پس از آن دست به کار شد و هزاران فروشگاه را با هدف ایجاد فروشگاه و کافه در هر کشور افتتاح کرد.

این‌که استارباکس را دوست دارید یا نه، مهم نیست اما نقش این کمپانی در تاریخچه قهوه غیرقابل انکار است. آن‌ها کاری را شروع کردند که همه ما می‌توانیم بابت آن سپاسگزار باشیم. آنها موج دوم قهوه را در ایالات متحده و در نهایت جهان رهبری کردند. آن‌ها مصرف‌کنندگان را به این ایده بازگرداندند که قهوه تازه بوداده شده و آسیاب شده تازه بهتر از قوطی‌های قهوه از قبل آسیاب شده در فروشگاه‌های مواد غذایی است. استارباکس تجربه کافه‌ای مدرن را با ترکیب دانه‌های تازه برشته شده برای فروش با خدمات قهوه دم کرده و مراکز تجمع محلی ایجاد کرد. هوارد و تیمش آتشی به پا کردند که حتی غول استارباکس هم نمی‌توانست آن را خاموش کند.

صنعت دم کردن قهوه امروزه به رشد خود ادامه می‌دهد و اکنون در هر کجای دنیا به راحتی می‌توانید کافی شاپی را ببنید. آخرین روند بازگشت به دانه‌های قهوه میکرو بو داده با کیفیت نسبت به قهوه تولید انبوه است. اکنون در سراسر جهان مردم انتظار قهوه بهتری دارند و امروزه حتی بسیاری از شرکت‌ها به دنبال بهبود معیشت کشاورزان قهوه هستند چون اکثر کشورهای تولیدکننده هنوز به طور گسترده توسعه نیافته‌اند. هنوز جای بیشتری برای پیشرفت در دنیای قهوه وجود دارد، بنابراین داستان ما هنوز تمام نشده است.

میراث قهوه برای جهان

امروزه قهوه دومین کالای بزرگ بعد از نفت است که در مقیاس جهانی معامله می‌شود. اکنون سالانه ۴۰۰ میلیارد فنجان قهوه در سراسر دنیا مصرف می‌شود. پس می‌توان گفت این دانه جذاب به معنای واقعی کلمه دنیا را تغییر داده است.

از راهبان باستانی و گله‌داران بز که دانه‌های این گیاه را می‌جوند و قهوه بو داده نشده دم می‌کنند، تا مسابقات باریستا و قلب‌های کاملا ریخته‌شده در لاته‌هایمان، همه ما در تاریخ قهوه نقش داریم.

نویسنده

حبیبه مجیدی

مترجمی بودم که دوست داشت روزنامه‌نگار باشد؛ روزنامه‌نگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسنده‌ای شدم تا همچنان بیاموزم.

بیشتر بخوانید

فرهنگ غذایی برزیل ؛ قبله گوشتخواران جهان

استیک غذای معروف برزیل

خانه‌های استیک برزیلی در دنیا به دو چیز معروفند؛ اول اینکه تا جان داری می­توانی گوشت چوراسکو (Churrasco)بخوری! دوم، از مواهب سبک خاص رُودیزیو (Rodizio) بهره ببری. برای عاشقان گوشت، نشستن سر میز این رستوران­‌ها، حکم با سر در کوزه عسل افتادن را دارد!

در برخی از استیک هاوس‌های سائو پائولو، گواچُوها (Gaucho) یا همان پیشخدمت‌ها با لباس­های متحدالشکل سفید، یقه­‌های بسته و کفش­‌های واکس خورده، قطار قطار سیخ­‌های بزرگ کباب گوشت در دست، سر میز مشتریان مشتاق حاضر می‌­شوند تا گوشت داغی را که چربی از سر و رویش می­‌چکد جلوی چشمانشان برش بزنند. روش سِروی که فاصله مستقیمِ از آشپزخانه تا روی میز را طی می­‌کند، بدون هیچ تزیینات فانتزی و اضافه‌­ای.

فرهنگ غذایی برزیل با مصرف گوشت گره خورده و همین کافی است که نفوذ در بازار این کشور، به رویای کمپانی‌های تولید محصولات گیاهی تبدیل شود.

سالاد بارهای خالی از مشتری

درست است که استیک هاوس‌­ها سالاد بار هم دارند، اولی راستش کسی به آنها نگاه هم نمی‌­کند و هوش و حواس همه به غذای اصلی است. برخلاف فرهنگ گیاهخواری در هند، برزیلی‌ها گوشت را به هر چیزی ترجیح می‌دهند و برخلاف آمریکایی‌­ها که به سالاد بارهای باز عادت دارند، در برزیل چیزی شبیه بوفهِ بازِ استیک در جریان است؛ با انواع چوراسکوها مثل پیکانا (Picanha) یا لامبُو (Lambo).

کلمه چوراسکو در اصل پرتغالی است (که تعجبی ندارد چون زبان مردم برزیل پرتغالی است) و معادل باربیکیوی انگلیسی. برزیلی­‌ها هم به هر نوع گوشت گریل شده چوراسکو می­‌گویند، هم وقتی که بخواهند به روش گریل کردن و سرو آبا و اجدادیشان اشاره کنند؛ یعنی به سیخ کشیدن تکه­‌های بزرگ بیف لُخم نمک‌پاش شده و کباب کردنش روی ذغال‌­های آتشین.

رستوران‌های برزیل
درست است که استیک هاوس‌­های برزیلی سالاد بار هم دارند، ولی راستش کسی به آنها نگاه هم نمی‌کند.

برای برزیلی‌­ها چوراسکو نه فقط غذای معروف برزیل، بلکه در اصل فرهنگ غذایی برزیل و شیوه خاصی از زندگی است و آنچه روی میزها سرو می‌­شود، تجلی بیرونی این فرهنگ در غذاست. این غذا در همه لحظات زندگی این مردم حاضر است؛ از مهمانی‌­ها تا آخر هفته با خانواده یا دوستان. شیوه تهیه و سرو غذای یاد شده، جایی بین بوفه و غذاخوری به سبک خانوادگی است.

رودیزیو هم معادل فعل رُوتِیشِن (Rotation) انگلیسی یا چرخاندن است. به این معنی که در ابتدای ورود به استیک هاوس، به ازای پرداخت مبلغ مشخصی، می‌توانی همه انواع گوشت‌­ها را امتحان کنی و تا وقتی بخوری و بخواهی گوشت کبابی هست.

کل پروسه بسیار ساده است، نشانه سکه مانندی که روی میز قرار دارد را برمی­‌گردانی تا پیشخدمت‌­ها طرف سبز را ببینند و برایت پشت سر هم گوشت سرو کنند. هر وقت هم سیر شدی، آن علامت را برعکس می­‌کنی تا طرف قرمزش روی میز قرار بگیرد.

یک لذت بی‌­انتها! هم گوشت بی­‌انتهاست، هم مدل­هایش و هم حضور پیش­خدمت­‌ها در فضای رستوران، آنها دائما در حال چرخ زدنند تا به محض اشاره یکی از مشتری­‌ها، برش­‌های چوراسکو، غذای معروف برزیلی را سرو کنند.

صادرات گوشت برزیلی به دنیا

می‌گویند آنچه امروز در این کشور به سنت رستوران‌­ها تبدیل شده، ماحصل اشتباه پیشخدمتی به نام چوراسکو ماتیاس(Churrasco Mathias) است. پیش­خدمتی که به اشتباه سیخ کبابی را سر میز مشتری‌­ای می‌­برد که سفارش کباب نداده بود. چوراسکو، در عین شرمندگی بابت این اشتباه، هوشمندی می­‌کند و از مشتری می‌­خواهد تا گوشت را بچشد.

این خطا، آغاز تولد سنت غذایی ملی برزیل شد. بیشتر وقت­ها چوراسکو فقط با دانه­‌های درشت نمک مزه‌­دار می­‌شود و یکراست سر آتش می­‌رود. سیخ­‌های بزرگ ردیف به ردیف روی هم چیده می­‌شوند و دقت لازم صورت می­‌گیرد تا قسمت هلالی چربی، بالای آتش قرار داشته باشد و بعد از ذوب شدن، قطره قطره روی باقی سیخ‌­ها بچکد.

گوشت برزیلی، فاقد دود و مزهِ دودیِ باربیکویِ آمریکایی­‌پسند است. دویست سال قبل از این، مبدعان چوراسکو به نیت چشاندن مزه واقعی گوشت دست به کار شدند.

کابوی‌های برزیلی دنبال این بودند که طعم اصیل گوشت پرورش یافته در مرزعه­ زیر زبان بماند.  مردان گله‌­دار قرن هجدهمی، کل روز را همراه گله به سر می‌بردند و شب‌­ها، روی آتش برپا شده داخل گودال­‌ها، تکه‌­های گوشت کباب می‌­کردند. علامت آماده شدن گوشت‌­ها ظاهر شدن رنگ قهوه­‌ای-طلایی روی لایه بیرونی، و ترد شدن و آب انداختن مغز گوشت بود.

مردان بودند که کار نظارت بر گوشت را به عهده داشتند، از پروش دادن و چرا بردن دام­‌ها، تا فروش به قصاب­‌ها و پختن. در مقابل، زنان در خانه­‌ها و مزارع مشغول بودند و با سبزیجات، دورچین­‌هایی برای گوشت درست می­‌کردند. سپس، تمام خانواده جمع می‌­شدند تا دور آتش از غذا لذت ببرند.

صنعت دامداری در برزیل
گاوچرانی برزیلی در حال هدایت گله گاوهای خود است.

اما آنها که رودیزیو را به هر کوی و برزن بردند، راننده‌­های کامیونِ اواسط قرن بیستم بودند. آن زمان، بازار جاده‌­سازی و جاده‌­کشی و توسعه حمل ­و ­نقل تازه داغ شده بود و هیچ اجتماعی به اندازه اجتماع مردان گرسنهِ در جستجوی غذای ارزان، در عمومی کردن یک غذا موثر نمی‌­افتد.

وقتی این مردانِ دور از خانه بعد از ساعت‌­ها رانندگی بالاخره به رستوران بین‌­راهی‌­ای می‌­رسیدند، نیازمند انرژی فوری و کم‌­بهایی بودند. چیزی که خوردنش زحمت و تشریفاتی نداشته باشد. صاحب رستوران­‌ها، بهترین قسمت‌­های گوشت را به قیمت بسیار پایین تهیه می‌­کردند و چوراسکو برای راننده‌­ها لذیذ و بی­‌مانند و ارزان بود، به عضلاتشان جان می‌­داد تا فرمان را تا رسیدن به مقصد بچرخانند.

با در نظر گرفتن این پیشینه، می‌­توان فهمید چرا تکه‌­های گوشت آنقدر زمخت و عریان هستند و زیبایی‌­شناسی آشپزی ژاپنی یا فرانسوی به کنار، حتی اندک برش­‌هایی که آمریکایی‌­ها روی گوشت می­‌زنند هم در موردشان رعایت نمی‌­شود. در واقع، برش زدن و قطعه قطعه کردن در اینجا معنی متفاوتی به خود گرفته است. انگار ظاهر و شیوه پخت و مواد اولیه همگی دست به دست هم داده­‌اند تا خشونت و فضای طبیعی حاکم بر زندگی گله‌­داران را در بشقاب مشتری­‌ها تداعی کنند.

سرعت و نیاز فوری به غذا باعث شده تا تکه‌­های بزرگ پیکانا را با چربی خالص هلالی بالای سرش به صورت صدفی به سیخ بکشند. پیکانا گوشتی است که از انتهای کفل گاو بدست می‌­آید، از همان قسمت چرب و چیلی­ که درست بالای کفل قرار دارد.

اما اگر همین تکه به دست قصاب­‌ها در همسایه شمالی، ایالات متحده آمریکا بیفتد، لابد به علت نقص در طعم­‌شناسی، آنرا به چند قسمت کوچک­تر می‌برند و چربی را دور می‌­اندازند. درحالیکه هلال چربی، پیکانا را ترد و لذیذ می‌­کند، چون موقع رقصیدن روی آتش ذغال­‌های داغ، ذوب شده و لابه‌­لای بافت گوشت تازه نفوذ می‌­کند.

خانه استیک در برزیل
نفوذ در بازار غذایی برزیل، برای کمپانی‌های تولید محصولات گیاهی رویاست.

پیکانا را در خواربارفروشی پیدا نمی‌­کنی؛ اما اگر سری به قصابی­‌های برزیل در محله‌­ها بزنی هست. یک نکته مهم؛ اگر موقع سفارش دادن پیکانا، چربی را با چاقو ببری و جدا کنی، قانون نانوشته‌­ای را زیر پا گذاشته‌­ای. برزیلی‌­ها به چوراسکو حساسند، همان اندازه که ایتالیایی‌ها به صدها نوع پاستای خودشان.

برزیلی‌­ها به خوبی پیکانا، فیله مینیُون (Fillet Mignon)،چولاتا (Chulata) و فِرالدینها (Fraldinha) را می­‌شناسند. فیله مینیون که شهرتش عالم­گیر است،  فقط بعضی وقت­ها یک لایه بیکن یا پارمزان هم رویش آب می­‌کنند. چولاتا، برش کاملی از استیک ریب‌­آی (Ribeye) است که به سیخ کشیده و رُست می­‌شود و بالاخره، فرالدینا برشی از سیرلیون (Sirloin)انتهایی گاو با رگه‌­هایی مرمری از چربی است که به صورت قطعات بزرگ و مسطح سرو می­‌شود. 

در استیک هاوس­‌ها، و در مقیاس بزرگتر در برزیل، گوشت غذایی‌­ای است که اگر داغ و گرم و چربی‌­چکان و آبدار و ترد نباشد، در دهن می­‌ماسد. گوشت سرد را فقط در ساندویچ می­‌بینیم، غذایی آماده و بی‌اصالت که برای رفع و رجوع گرسنگی می­‌خوری، نه برای لذت بردن از غذا! از همین روست که ساندویچ را برای موقعیت‌­های فوری و فوتی یا شاید بتوان گفت برای افرادی ساخته‌­اند که طعم غذای اصیل به دلایل مختلفی برایشان غریبه است!

دانشجوها، کارمندان، مردان بی‌­سر و همسر مجرد که نمی­‌دانند غذای گرم چیست سراغ ساندویچ می­‌روند و گوشت سردِ کالباس مرغ و گوشت و بوقلمونش را گاز می­‌زنند تا به کار و درس و دانشگاه و اتوبوس برسند. ولی با چوراسکوی برزیلی نمی­‌توانی اینطور رفتار کنی! این آیین‌­نامه رفتاری در استیک خانه‌­ها توهین به ساخت مقدس گوشت است.

رودیزیوی برزیلی
رودیزیو سبک خاصی از رستوران در برزیل است که انواع استیک در آن سرو می‌شود.

آنچه در استیک هاوس مو­به‌­مو، همچون مناسک یک مذهب خاص انجام می‌­شود مختص بیف است. برای سایر گوشت­‌ها که قدر و جایگاهی مثل آن ندارند، مرینیت کردن به ساعت­‌های طولانی مرسوم است. بره و گوشت پرنده (مرغ) از این دسته‌­اند، آنها را در سس قرار می­‌دهند تا هرچه بیشتر مزه‌­دار شوند.

سهم استیک معروف برزیلی در آتش زدن جنگل­‌های آمازون

آنچه در فوگو د چاو می‌­گذرد، انسان را بیاد کُورنُوکُوپیای (Cornucopia) یونانی می‌­اندازد، به یاد ضیافت­‌های عظیم شاهان باستانی برای مهمانان خود. نکته اینجاست که صحنه این جشن باشکوه گوشت‌­خواری با استیک به عنوان غذای معروف برزیل، پشت پرده ناخوشایندی دارد؛ آتش ذغال‌­هایی که برای گریل کردن پیکانا و چولاتا استفاده می­‌شوند، هم قیمت آتش زدن جگر زمین است؛ پوششی سبز رنگ و ۶٫۷ میلیون کیلومتری­ که اکثر قسمت­های قاره آمریکای جنوبی را دربرگرفته؛ داریم از جنگل­‌های آمازون حرف می‌­زنیم‌‌.

جنگل­های آمازون، تامین‌­کننده ۲۰ درصد اکسیژن کل دنیا، و یکی از معدود ذخیره­‌گاه‌­های غنی تنوع‌­زیستی به جا مانده روی زمین هستند که علاوه بر حیوانات و اکوسیستم بی­‌نظیر، خانهِ حدود ۳۰۰ قبیله بومی نیز می­‌باشند.

بخش­‌هایی از این پهنه زمرّدین در اکوادور، کلمبیا، ونزوئلا، بولیوی، گویان و سورینام قرار دارد، اما در دل آن، قسمت­‌های اعظم برزیل و پرو واقع شده­‌اند. هرچند اکنون شنیدن خبر وقوع آتش­‌سوزی‌­های وقت و بی‌­وقت در آمازون پدیده‌­ای عادی شده، اما تکرار خبر بد از ناگواری‌­اش کم نمی­‌کند.

فعالان زیست محیطی و مردم برزیل، انگشت را به سوی ژائیر بولسُونارُو (Jair Bolsonaro) رییس‌­جمهور کنونی این کشور می­‌گیرند که با کم کردن جریمه متخلفان جرایم زیست محیطی، و تصویب قوانینی که حاکمیت بومیان را بر جنگل ضعیف­‌تر می‌­کند، به حمایت ویژه از صنعت دامداری و چراغ سبز دادن به صنعت گوشت متهم است.

طبق تخمین‌­ها، ۲۰۰ میلیون گاو توسط گله‌­داران این کشور نگهداری می‌­شوند که برای چرا و تامین علوفه دامی (سویا) هر روز نیازشان به مراتع جدید بیشتر می‌­شود. مراتعی که با جنگل‌­زدایی، قاچاق چوب درختان و آتش زدن عمدی آنها توسط گله‌­داران و کشاورزان دست و پا شده است. در اصل، صنعت گوشت گاو برزیل و سینه‌­چاکانِ چوراسکو مقصر همه این­ها هستند.

استیک برزیلی
آنچه در استیک هاوس مو­به‌­مو، همچون مناسک یک مذهب خاص انجام می‌­شود مختص بیف است.

استدلال دولت در مخالفت با اتهامات، اشاره به تلاش­‌های مستمرش برای کاهش گرسنگی، تقویت امنیت غذایی، تامین غذای مردم و تقویت اقتصاد برزیلی­‌ها دارد. البته، حذف برزیل از نقشه گرسنگی (Hunger Map) سازمان ملل در سال ۲۰۱۴ نشان می‌­دهد که الحق در این کار موفق بوده‌­اند.

به علاوه، اگر دغدغه‌­های محیط زیستی­‌ها و وگان‌­ها و گیاهخوارها ارجحیت داده شود، تکلیف سرمایه­‌گذاری‌­های عظیم اقتصادی روی کشاورزی صنعتی چه می‌­شود؟

اما فارغ از دعوای مخالفان و موافقان استیک هاوس ها و گوشت گریل به عنوان غذای پر آوازه برزیل، تن آمازون می‌­سوزد. وقتی عکس­‌های هوایی­‌اش را با دهه ۱۹۶۰ قیاس کنی، زمانی که آدم‌­ها با نقشه­‌ها و بولدوزرها و اره‌­ها از راه رسیدند، خیلی جاها مربع‌­های زرد و سبز و قهوه‌­ای کوچک و بزرگ مسطحی را می­‌بینی که سابقا خانه درخت‌­ها بود.

برای باقی ماندن در رتبه اول صادرات گوشت دنیا و تامین یک چهارم بازار گوشت گاو به تنهایی، ۵۰۰۰ گونه جانوری و ۴۰ هزار گونه گیاهی و ۳۰ میلیون انسان (از جمعیت ۲۱۲ میلیون نفری برزیل) در خطرند؛ انسان­‌هایی که زندگی­‌شان مستقیما به آمازون وابسته است. همه این ارقام هم سوای خود کشاورزان، گله­‌داران و مردم شهرنشین است. یعنی دود این آتش به چشم همه می­‌رود.

جنگل زدایی در آمازون
بخش وسیعی از جنگل‌های آمازون در برزیل قرار دارد که رو به نابودی است.

مراتع تراشیده شده از جنگل‌­ها، هم برای چِرا و هم کشت سویا جهت غذای دام‌­ها به صورت چرخشی استفاده می­‌شوند. یعنی یک سال چرا و یک سال کاشت سویا، و همینطور بیشتر و بیشتر قدم در جنگل می­‌گذارند. حداقل یک چهارم جنگل‌­ها به همین بهانه صاف شده و در اختیار گله‌­دارها قرار گرفته است و روند از بین بردن درختان از ۲۰۱۲ به این طرف دیوانه‌­وار بوده است.

سوالی که به ذهن می‌­رسد این است که «آیا نباید استیک‌های معروف برزیلی را بخوریم؟». بله! این بهترین راه است، ولی ای کاش می‌­شد از این غذای معروف برزیل دست کشید! اگر فقط گوشت برزیلی اینقدر در معاملات جهانی و سیاست و اقتصاد جا نمی‌­داشت.

به عنوان یکی از جدیدترین نمونه‌­ها، در قرارداد تجارت آزاد اتحادیه اروپا و بازار مشترک کشورهای آمریکای جنوبی (مِرکوسور) ۲۰۱۹، قرار شده تا اتحادیه اروپا به ازای تعرفهِ کمترِ صادرات به آمریکای جنوبی، ۹۹ هزار تن بیف و کاهش تعرفه ۷٫۵ درصدی صادراتی دریافت کند. از این گذشته، مخالفت کشاورزان فقیر برزیلی که برای گذران زندگی تنها کاری که بلدند کشاورزی روی زمین جنگل است، از آن طرف  صادرات محصول استراتژیک سویای برزیل (که اتفاقا برای تهیه محصول وگانی مثل شیر سویا واجب است!)، کلاف سردرگم ماجرا را درهم گوریده‌­تر می­‌کند.

آیا نجات آمازون با شیرسویا، توفو و کره بادام به جای استیک گوشت برزیلی ممکن است؟

در پاسخ به تمام دغدغه‌­ها، مشت‌­های از خشم گره شده و فشار افکار عمومی در داخل و خارج برزیل، زیر پوست این کشور اتفاقاتی در حال رخ دادن است. وگانیسم آرام‌آرام دارد تبدیل به یکی از ترندهای غذایی مردم می­‌شود و گوشت‌خواری می‌­رود که از چند جهت، دیگر یکّه تاز میدان ذائقه مردم نباشد.

در سوپرمارکت­‌های شهرهای بزرگ حالا می­‌توان پروتئین‌­های گیاهی را در قفسه‌­های مربوط به گوشت و مرغ و ماهی دید، همچنان که موقع قدم زدن در حومه‌­های بی‌­زرق و برق حاشیه شهرها، غذاخوری‌­ها بالاخره چند غذای گیاهی با ترکیب کاساوا (Cassava)، بادام هندی، گوآرانا (Guaraná) و کینوآ در چنته دارند تا به مشتری متقاضی بفروشند.

گویا مردم برزیل دارند قبول می­‌کنند که دست از چوراسکو، غذای معروف برزیل به عنوان یکی از ارزش‌­های بنیادین فرهنگی­‌شان بکشند. تعداد گیاهخوارها و وگان‌­ها در این کشور آمریکای جنوبی نیز طی سال­های اخیر دستکم دو برابر شده است و اکنون، بنا به آمارهای موسسه Ibope، سی میلیون نفر از برزیلی‌­ها -۱۴ درصدشان- گیاهخوار یا وگان شده‌­اند.

فرهنگ غذایی برزیل
حتی اگر سفره برزیلی‌ها با حبوبات و سبزیجات پر شده باشد، چند غذای گوشتی را نمی‌توان از آن حذف کرد.

در همین راستا، سازمان­‌ها و جمعیت‌­ها و چهره‌­های مختلف برزیلی هم دست به دست هم داده­‌اند. «شفقت برای حیوانات» (Mercy for Animals) از جمله سازمان‌­های فعالی است که شعبه برزیل خودش را سال ۲۰۱۵ افتتاح کرده و از آنزمان با مداومت بسیار برای تغییر فرهنگ غذایی بریل به سوی سبک زندگی­ گیاهخواری تلاش داشته است.

جامعه هدف این سازمان، کودکان مدرسه‌­ای هستند که به گفته ساندرا لوپز (Sandra Lopes) ، مدیر مسئول شعبه برزیل، با حذف گوشت به عنوان غذای پرطرفدار برزیلی از یک روزِ برنامه غذایی هفتگی، به ۲۰ درصد کاهش مصرف محصولات حیوانی کمک می­‌کنند.

سلبریتی‌­های برزیلی‌­ای مثل آنیتا (Anitta) از ۶۲ میلیون هوادار خود در اینستاگرام درخواست کرده­ تا مصرف گوشت را به حداقل برسانند و شخصا این کار را به دلیل دغدغه­‌های زیست محیطی انجام داده است.

فلیپه نِتو (Felipe Neto) از کارآفرینان و ویدیوبلاگرهای برزیلی که ۴۰ میلیون نفر دنبالش می­‌کنند، اعلام کرده گیاهخوار شده است. شوشو مِنِه­‌گال (Xuxa Meneghel) مجری، هنرپیشه، خواننده و مدلی که در دهه ۱۹۹۰ برنامه‌­هایش در سراسر آمریکای لاتین بسیار پرطرفدار بود، بعد از تماشای مستندهایی مثل کاوزپیرِیسی  (Cowspiracy) و وات دِ هِلث (What the Health) نتیجه گرفت که خوردن چوارسکو، غذای معروف برزیل نه تنها به نفع سلامتی انسان نیست، بلکه حتی توجیهی­ هم ندارد.

آنسوتر، آمار و ارقام سلامت حکایت از آن دارد که طی پنج دهه از اجرای برنامه‌­های بازار آزاد اقتصادی و لبریز شدن فروشگاه­ها از فرآورده‌­های دامیِ فرآوری شده، در کنار سودا و نودل‌­های فوری وارداتی، دستکم ۲۰ درصد برزیلی‌­ها چاق‌­تر و بیمارتر شده­‌اند.

دیابت، انواع سرطان و بیماری‌­های قلبی و عروقی، تحفه­ کم‌­تحرکی، زندگی شهرنشینی، گوشت‌خواری و احاطه شدن مردم توسط تبلیغات برندهای غذایی چندملیتی است. فرهنگ غذایی برزیل و آشپزی بومی این کشور هم در حال ضعیف شدن بوده و اقتصاد جوامع محلی هم در خطر قرار گرفته است.

کسب و کارهای غذایی وگان در برزیل
شرکت فیوچر فارم به عنوان برندی وگان، محصول همبرگر گیاهی خود را در برزیل عرضه می‌کند.

در این بین، برخی هم پتانسیل برزیل را به عنوان یکی از قدرت‌­های صنعتی آینده و بازاری بزرگ آنقدر وسیع می­‌بینند که معتقدند شرکت‌­های مواد غذایی می­‌توانند رهبری بازار صادرات را هم به عهده داشته باشند. برونو فونسِکا (Bruno Fonseca)، موسس همکارِ برندِ «نیو بوچرز» (New Butchers) است، شرکتی که دست به کار تولید نمونه­‌های گیاهی از پروتئین حیوانی زده است، از جمله همبرگر، جایگزین­‌هایی برای فیله مرغ و سالمون.

استارتاپ­‌هایِ برزیلیِ غذای گیاهی از سال ۲۰۱۹ به این طرف، از زمانی که اولین نمونه‌­های پروتئین گیاهی در بازار کشور عرضه شد، روند روبه رشدی را شاهد بوده‌­اند. موسسان­ آنها ادعا دارند ظرف چند سال آینده کیفیت تولید به حدی پیشرفت خواهد کرد که مصرف­‌کننده‌­ها نمی­‌توانند تمایز بین برگر گاوی و برگر گیاهی را تشخیص بدهند.

برگری که از پروتئین لوبیا سبز، آب گیاه لبو و نشاسته سیب­‌زمینی درست شده است. باید چشم براه باشیم تا ببینیم روی آوردن به وگانیسم و گیاهخواری در برزیل، آمازون را نجات می­‌دهد؟ و آیا می‌توان روزی را پیش‌بینی کرد که غذاهای گیاهی تبدیل به غذای معروف برزیل شوند؟

استریت فود چطور بر چهره شهر تاثیر می‌گذارد؟

استریت فود

غذا به عنوان بازتابی از فرهنگ بومی هر منطقه، یکی از عناصر کلیدی در شناخت فرهنگ هر منطقه است. دلایل زیادی از جمله اقلیم، موقعیت جغرافیایی، پیشینه تاریخی و مذهب بر فرهنگ غذایی مناطق مختلف موثر بوده است. این تفاوت‌های فرهنگی در وجود یا نبود فرهنگ استریت فود یا غذای خیابانی هم بی‌تاثیر نبوده است. این که در برخی از شهرهای ایران، راسته غذافروشی وجود ندارد و یا اگر هم وجود داشته باشد، فعالیت آن‌ها در شب محدود و بسیار کمرنگ می‌شود را شاید بتوان به همین تفاوت‌های منطقه‌ای نسبت داد.

اینکه غذای خیابانی چه تاثیری بر زیست اجتماعی گذاشته و چطور بر فرهنگ غذایی سرزمین‌ها اثر می‌گذارد، بهانه گفت و گوی ما با «اشکان بروج» شد. او که مدرس و مشاور و راهبر ارشد بازاریابی و توسعه گردشگری و هتل‌داری است، می‌گوید غذاهای خیابانی بخشی از جاذبه‌های گردشگری شهرهاست و در بسیاری از موارد، الگوی غذایی بومی آنها را معرفی می‌کند.

غذا به‌عنوان سفیر فرهنگی

گردشگری خلاق (creative tourism) به عنوان مشارکت مستقیم گردشگر در تجربه گردشگری برای آشنایی با میراث فرهنگی است. با این وصف، خوراک در میراث فرهنگی ملت‌های مختلف جای می‌گیرد. غذا به عنوان سفیر فرهنگی آن منطقه یا بوم معرفی می‌گردد؛ از روش پختن، سرو کردن تا مواد اولیه‌ای که استفاده می‌شود و شیوه‌های ارائه غذا از جمله مواردی است که بازتاب فرهنگ آن بوم است. گردشگری غذا (food tourism) که در حالت کلی‌تر با عنوان گردشگری خوراک (gastronomy tourism) شناخته می‌شود و تمامی انواع آن از نوشیدنی تا دسر و غذاهای اصلی را دربرمی‌گیرد، یکی از انواع مدل‌های گردشگری است. 

«غذا خودش یک جاذبه گردشگری محسوب می‌شود»؛ این را اشکان بروج، راهبر ارشد بازاریابی و توسعه گردشگری و هتل‌داری می‌گوید. او در ادامه، گردشگری خوراک را یک مفهوم سه‌گانه می‌داند که غذا و مواد تشکیل‌دهنده‌اش، فضای ارائه غذا و همینطور مشارکت در تجربه پخت و خوردن خوراک‌ها را در برمی‌گیرد.

اشکان بروج معتقد است:«وقتی از استریت فود صحبت می‌کنیم الزامی ندارد که حتما نوع خاص و مکان خاصی مدنظرمان باشد و عمل ارائه غذا یا خوردن آن در رستوران یا کافه صورت بگیرد. راسته غذاهای خیابانی می‌تواند شامل دکه‌هایی باشد که کنار هم قرار گرفته‌اند و تنوع زیادی از غذاها را ارائه می‌دهند. این غذاها، معمولا با کمک ابزارهای ساده‌ آشپزی کنار خیابان تهیه می‌شوند که می‌تواند از چای، نان تا فلافل متغیر باشد.» او ادامه می‌دهد:«آنچه غذاهای خیابانی را در حوزه گردشگری بااهمیت می‌کند، پیوند ناگسستنی فرهنگ بومی با غذاهای خیابانی است. سبک و سیاق تهیه و سرو غذا و حتی نوع غذاهای ارائه‌شده معمولا به روشی بومی صورت می‌گیرد. بومی‌ترین غذاهای هر منطقه را باید در میان غذاهای خیابانی پیدا کرد. شاید ویژگی دیگری که بتوان برای غذاهای خیابانی برشمرد، ارزان بودن نسبی آن است تا عابران پیاده را به خرید غذاهای متنوع‌تری تشویق کنند.»

استریت فود
استریت فود یا راسته غذای خیابانی، نقش پررنگی را در امنیت شبانه بازی می‌کنند.

استریت فود یا ایستگاه گردشگری

غذاهای خیابانی همیشه یکی از مقاصد گردشگری بوده‌اند؛ «مکانی جذاب برای گردشگرها تا به وسیله غذا با فرهنگ آن منطقه بیشتر آشنا شوند!» اما تجربه‌ای که گردشگران در حین قدم زدن در راسته غذافروشی‌ها به دست می‌آورند، تنها به خوردن ختم نمی‌شود. 

تجربه غذا خوردن در دکه‌های خیابانی یا در راسته غذافروشی از آن جهت منحصر به فرد است که حین تهیه غذا و خوردن آن، گردشگران با شخصی که در حال تهیه غذاست شروع به گپ‌زدن می‌کنند. از آنجایی که بسیاری از ارائه‌دهندگان غذاهای خیابانی افرادی بومی هستند یا آشنایی خوبی با منطقه‌ای دارند که غذا در آنجا ریشه دارد، معمولا لابلای حرف‌ها همیشه گریزهایی به آداب و رسوم آن منطقه زده خواهد شد.

بروج در این باره می‌گوید:«امکان قدم‌زدن عابران پیاده در راسته غذاهای خیابانی یکی از مسائل مهم در بحث گردشگری شهری است. سروصدای ماشین‌ها و تردد ماشین‌ها امکان تعامل موثر گردشگران را مختل می‌کند. گردشگری کم‌شتاب (slow tourism) بر لزوم فراهم آوردن بستری برای قدم‌زدن گردشگران در شهر تاکید دارد که در این میان، راسته غذاهای خیابانی ابزاری کمکی برای معرفی بهتر فرهنگ منطقه به گردشگران است.»

«راسته غذافروشی‌ها در برخی مناطق به دلیل شرایط آب‌وهوایی در شب فعالیت خود را شروع می‌کند. زیست شبانه برای این مناطق به بخشی از سبک زندگی تبدیل شده است. در ایران، این مناطق در خطه جنوبی کشور از خوزستان تا سیستان و بلوچستان معنا پیدا می‌کند.» اشکان از خیابان لشکرآباد اهواز، بلندترین راسته غذای خیابانی در خاورمیانه، به عنوان نمونه خوب این فعالیت شبانه مثال می‌زند. 

خیابان‌‌های روشن و شهرهای امن

موضوعی که با زیست شبانه پیوند خورده است، بحث امنیت در شب است. بدون شک، حضور پررنگ فعالیت راسته‌ غذاهای خیابانی به دلیل شور و هیجانی که در شهر راه انداخته‌اند و جمعیتی که دور خود جمع می‌کنند، در حفظ امنیت محدوده آن خیابان بی‌تاثیر نبوده‌اند. در همین ارتباط، می‌توان خیابان لشکرآباد اهواز را به عنوان نمونه مثال زد. 

با تغییر کاربری خیابان لشکرآباد، این خیابان از یک منطقه ناامن به واسطه حضور معتادان و قاچاق‌چیان مواد مخدر، به محیطی امن و شاد تبدیل شده است. امروزه لشکرآباد به یکی از جاذبه‌های گردشگری شهر اهواز بدل شده است. استفاده از ساکنین محل به عنوان بازیگران اصلی این خیابان در بهبود وضعیت این خیابان و افزایش امنیت تاثیر به‌سزایی داشته است.

در ادامه گفت‌وگو با اشکان بروج، او از یکی از جذابیت‌های لشکرآباد سخن می‌گوید: «باشو، همان پسرک مهاجر در فیلم «باشو غریبه کوچک» که اکنون در ابتدای خیابان لشکرآباد یک دکه سیگار فروشی دارد. حتی نالیدن‌های این مرد درباره وضعیت نابه‌سامان فعلی‌اش در حالی که روزی بازیگر بوده، خودش یکی از جذابیت‌های اصلی این خیابان است و گردشگران زیادی برای دیدن او به دکه‌اش مراجعه می‌کنند. جالب است که حتی نقش یک فرد هم در ساختن چهره موفق یک راسته غذافروشی بی‌تاثیر نبوده است.»

پیاده‌راه‌ها و راسته‌های غذافروشی

وضعیت خیابان‌های تهران در شب برای ارائه غذاهای خیابانی و همینطور تبدیل‌شدن به پاتوقی برای تعاملات انسانی چندان خوب به نظر نمی‌رسد. خیابان سی‌تیر یک نمونه ناموفق است. به گفته اشکان بروج، موقعیت نامناسب خیابان برای تبدیل‌شدن به عنوان پیاده‌راه غذا یکی از دلایل شکست این پروژه شبانه بوده است. اینکه شاهراه اصلی تردد ماشین‌ها که حتی در شب هم حسابی پررفت‌وآمد بوده، مانعی بر سر راه گردشگری کم‌شتاب است. این که عابران پیاده نتوانند آنطور که باید از فضای خیابان برای غذا خوردن و تعامل با سایر شهروندان لذت ببرند، خودش دلیلی کافی برای تبدیل شدن خیابان سی تیر به یک راسته غذافروشی ناموفق است.

بروج می‌گوید:«یکی از ویژگی‌های اصلی راسته غذافروشی، پیاده‌راه بودن آن و امکان قدم‌زدن شهروندان برای کشف طعم‌ها و مزه‌های مختلف است؛ درباره سی تیر اما این اتفاق نیفتاد. نبود امکان بسته شدن خیابان در ساعاتی از شب که دکه‌های غذافروشی فعال هستند، تبدیل نشدن این خیابان به پیاده‌راه، باریک بودن و شلوغی خیابان، نبود امکان پارک ماشین برای علاقه‌مندان به بازدید از غرفه‌های غذا، از جمله دلایل اصلی شکست این پروژه بوده است. آنچه امروز و پس از ماجراهای فراوان در سی تیر دیده می‌شود، تنها ارائه فست‌فود و نداشتن تنوع غذایی بوده که خود از موانع ایجاد جذابیت برای این راسته غذافروشی است.»

در برابر سی تیر، خیابان ستارخان را می‌توان به عنوان یکی از راسته‌های محبوب غذاخوردن‌های شبانه در تهران معرفی کرد. تنوع غذایی، امکان پارک کردن ماشین و عریض بودن خیابان همگی عواملی هستند که به جذابیت این خیابان برای تبدیل شدن به محلی برای فعالیت‌های شبانه شهری کمک فراوانی کرده است. کباب ترکی، همبرگر، پیتزا، جگرکی، کبابی، سمبوسه از جمله غذاهای متنوع ارائه‌شده در این خیابان است.

راسته غذاهای خیابانی یک شهر، معمولا در شکل و شمایل یک پیاده‌راه هستند که در آن امکان تردد ماشین‌ها وجود ندارد.

جنوب و روایت متفاوتش از غذاهای خیابانی

تجربه غذای خیابانی از نظر این راهبر گردشگری، فقط تجربه خوردن غذا نیست، بلکه آشنایی با فرهنگ‌های بومی و همینطور تعامل با سایر افراد به ویژه بومیان منطقه و شنیدن حرف‌های آن‌ها است. نمونه خوب این تعامل را شاید بتوان در زیست شبانه مردم در نیمه جنوبی کشور مشاهده کرد. 

به دلیل هوای گرم روز که امکان فعالیت‌های شهری را برای ساکنانش محدود کرده، شب اهمیت زیادی پیدا می‌کند. کافه‌نشینی در مناطق جنوبی ایران بیشتر جا افتاده است و محلی برای تعاملات اجتماعی مردم در شب است. اشکان در همین ارتباط از سبک زندگی شبانه مردم بوشهر صحبت می‌کند و توضیح می‌دهد که در این شهر ساحلی چیزی به اسم راسته غذاهای خیابانی وجود ندارد. در مقابل، کافه‌ها محل اصلی دورهمی‌های شبانه پرشور و گرم مردم شهر هستند. او از قهوه‌خانه حاج رییس مثال می‌زند که ساکنان محل شب‌ها در این محل پاتوق می‌کنند تا از خیام‌خوانی عمو خدر بهره ببرند و حتی صورت دسته‌جمعی با او هم‌خوانی کنند.

این کافه، فضایی شبیه کوچه مسقف است که برای نشستن ساکنان شهر تدارک دیده شده است. جالب این که به دلیل کاربری خاصی که این کافه در شب دارد، صندلی‌های مدل نیمکت و چهارپایه دورتادور کافه چیده شده تا شکل دورهمی به خود بگیرد و فضا را هرچه بیشتر گرم و صمیمانه کند. افراد درست مانند یک خانواده دور هم جمع می‌شوند و به سنت مردم بوشهر خیام‌خوانی می‌کنند. عده‌ای هم موسیقی محلی می‌زنند تا جو را هرچه بیشتر شاد کنند؛ دمام، نی‌انبان و تمپو جزء جدایی‌ناپذیر این شب‌ها هستند. اما کافه رئیس تنها یکی از پاتوق‌های شبانه مردم بوشهر است و تعداد زیادی از این‌دست کافه‌ها در سطح شهر وجود دارد.

در کافه‌های بوشهر فرقی ندارد که افراد چه سنی داشته باشند؛ از پیر و جوان همه دور هم جمع می‌شوند تا در کنار غذا خوردن، با هم به گپ‌وگفت بنشینند، آواز بخوانند، موسیقی زنده اجرا کنند و برقصند.

در کنار مردم بوشهر، زیست شبانه مردم چابهار، قشم و کیش هم عالم خودش را دارد. البته با وجود کارکرد یکسان فضاهای غذاخوری‌ برای مردم خطه جنوب، میان پاتوق‌های مردم استان بوشهر و استان سیستان و بلوچستان تفاوت وجود دارد. در چابهار کافه‌ها در واقع کافی‌شاپ هستند که فضا بیشتر با روحیه و سلیقه جوان‌ها همخوانی دارد. به طور مثال، انواع نوشیدنی‌های میوه‌ای مثل اسموتی و همینطور انواع بستنی از خوراکی های پرطرفدار این کافی‌شاپ‌ها هستند. فضای کافی‌شاپ‌ها هم فضایی جوان‌پسند و محیطی برای تعامل بین جوان‌ها است. 

در قسمت‌هایی از جنوب که در همسایگی آب هستند، زیست شبانه در سواحل جنوب یکی از پاتوق‌های مهم برای مردم شهر و حتی مردمی است که در نزدیکی آن شهر ساکن هستند. این زیست شبانه آنقدر در زندگی شبانه مردم جنوب اهمیت دارد که حتی ساکنان شهرهای مجاور که ساحل ندارند، حاضرند مسافتی را طی کنند تا بتوانند بساط غذا را در مجاورت دریا پهن کنند. البته به دلیل محدودیت زمانی در فعالیت شبانه غذافروشی‌ها، امکان زیست شبانه مردم در کافه‌ها تنها تا ۱۲ شب میسر است. به دلیل همین محدودیت، تعداد زیادی از بساط‌های خوراکی؛ مثل بستنی، آب، انواع نوشیدنی سرد و گرم، به صورت آلاچیق یا دکه‌ در کنار خیابان یا در کنار ساحل دیده می‌شود. برای این دست غذافروشی‌ها امکان فعالیت بعد از ساعت ۱۲ شب اما با محدودیت در عرضه خوراکی‌ها میسر است.

کرمان؛ شهری با خیابان‌های خاموش

در کنار سبک زندگی شبانه مردم خطه جنوب کشور که با غذاهای محلی و پاتوق‌های شبانه آمیخته شده است، چیزی با عنوان زیست شبانه برای بسیاری از مناطق ایران آن‌چنان معنا ندارد. فرهنگ غذاهای خیابانی در شب برای استان‌هایی که زیست شبانه ندارند و شهرهایی مثل کرمان که با فرهنگ استریت فود میانه‌ای ندارند جا نیفتاده است. 

دلیل این موضوع را از اشکان، به عنوان فردی که علاوه بر تجربه سفرهای شخصی‌اش در حوزه شناخت فرهنگ‌های مختلف ایران مطالعه داشته است، جویا شدم. در پاسخ او به عواملی مثل اقلیم و جغرافیا، پیشینه تاریخی، پیشینه فرهنگی و مذهبی اشاره می‌کند. اشکان هم‌چنین به این نکته هم گریزی می‌زند که تاریخ سهم بسزایی در ذهنیت مردم هر منطقه از شب و فعالیت‌های شهری در شب دارد. در گذشته، بسیاری از حملات ناگهانی دشمنان در شب اتفاق می‌افتاد و این ذهنیت که شب خطرناک است و باید از ساعاتی به بعد از روز را در خانه ماند به فرهنگ آن منطقه تبدیل شده است. 

تسلط پیشینه فرهنگی مردم یک منطقه بر فرهنگ زیست شبانه در خارج از خانه است. این اتفاق حتی در شهرهای توریستی مثل اصفهان هم‌چنان وجود دارد. اصفهان با وجود آن که در حوزه گردشگری یکی از شناخته‌شده‌ترین شهرهای ایران است، اما هم‌چنان فعالیت شبانه محدودی در خیابان‌ها دارد. بروج می‌گوید:«برای مناطقی که زیست شبانه در خیابان پررنگ نیست و در واقع جزوی از فرهنگ مردم محسوب نمی‌شود، دورهمی‌های برگزار شده در خانه اهمیت می‌یابد. انگار حضور در خیابان به بهانه خوردن غذا و تعامل با سایر شهروندان، جای خودش را به ماندن در خانه می‌دهد؛ چیزی که من آن را زیست درونگرا می‌نامم.»

شنیدن داستان شب‌نشینی مردم ایران از زبان اشکانِ همیشه در سفر، برایم بسیار جالب بود. جالب‌تر آن که فهمیدم ارتباط تنگاتنگی بین فرهنگ زیست شبانه در شهر و فعالیت غذاهای خیابانی وجود دارد. به نظر می‌رسد برای خطه‌هایی از ایران که به دلیل نوع اقلیم و جغرافیا امکان فعالیت در روز در خیابان‌ها فراهم نیست، شب بستری برای فعالیت مردم شهر است تا به بهانه خوردن غذا دور هم جمع شوند و از نیروی حیاط یک‌دیگر بهره‌مند شوند تا روزی دیگر را از نو آغاز کنند.

ماست پروبیوتیک چیست؟ فواید مصرف ماست پروبیوتیک و ارزش غذایی آن

ماست پروبیوتیک چیست و خواص ماست پروبیوتیک چیست؟

ماست یکی از پرطرفدارترین محصولات لبنی در سراسر دنیا است. روزانه بسیاری از ما خواه به دلیل طعم دوست‌داشتنی ماست، خواه به دلیل ارزش غذایی و خواص بی‌شماری که دارد، این محصول لبنی را تهیه و مصرف می‌کنیم. اما ماست پروبیوتیک چیست؟ آیا از تاثیرات مصرف این ماده غذایی خبر دارید؟ مقدمه پاسخ به این سوالات آشنایی با پروبیوتیک و خواص آن است. در این مطلب تلاش شده است تا با مروری بر تعریف پروبیوتیک، معرفی انواع محصولات پروبیوتیک و مرور خواص مصرف محصولات پروبیوتیک، به این سوالات پاسخ داده شود.

ماست پروبیوتیک چیست؟

پروبیوتیک‌ها میکروارگانیسم‌های زنده‌ای هستند که به طور معمول در غذاهای تخمیری یافت می‌شوند. درواقع پروبیوتیک‌ها همان باکتری‌های مفیدی هستند که بدن برای حفظ سلامتی به وجود آن‌ها نیاز دارد. تحقیقات حاکی از آن است که مصرف طولانی مدت مکمل‌ها یا محصولات پروبیوتیکی باعث تقویت سیستم ایمنی، بهبود عملکرد قلب و افزایش چربی‌سوزی می‌شود.

بدن به وجود مقدار کافی از پروبیوتیک‌ها نیاز دارد تا بتواند عملکرد مناسبی داشته باشد. کمبود این باکتری‌ها می‌تواند احتمال ابتلا به بیماری‌های مختلف را افزایش دهد. در مواردی برای درمان برخی از بیماری‌ها، پروبیوتیک‌ها به صورت مکمل توسط پزشک تجویز می‌شود. دریافت مقدار کافی پروبیوتیک از طریق مصرف غذاهای حاوی این ماده تامین می‌شود. از جمله محصولات غنی از پروبیوتیک ماست پروبیوتیک است.

همانطور که می‌دانید ماست از فرایند تخمیر شیر به دست می‌آید و شامل مقدار چشمگیری پروتئین، چربی، کربوهیدرات، ویتامین و مواد معدنی مختلف است. ماست پروبیوتیک حاوی موادی همچون پروتئین وی، اسیدهای چرب مفید، آنزیم‌ها و پروبیوتیک‌ها را برای بدن تامین می‌کند. یکی از فواید معروف این نوع ماست، بهبود هضم و اختلالات گوارشی است.

محصولات پروبیوتیک علاوه بر بهبود عملکرد گوارش در سلامت قلب و عروق، تقویت سیستم ایمنی هم موثرند.

پروبیوتیک چیست و چه عملکردی دارد؟

همانطور که گفته شد پروبیوتیک‌ها تاثیر به سزایی در بهبود عملکرد گوارشی دارند. محصولاتی از جمله ماست و کفیر به دلیل فرآیند تولیدشان دارای مقادیر بالایی از پروبیوتیک هستند. در تولید محصولات ماست و نوشیدنی کفیر، ابتدا شیر مرغوب دامی با قرار گرفتن تحت عملیات حرارتی در دمای مشخص پاستوریزه می‌شوند تا باکتری‌های بیماری‌زای آن‌ها از بین برود. سپس، طی فرایند تخمیر باکتری‌ها و مخمرهای مفید یا همان پروبیوتیک‌ها تولید می‌شود.

استفاده از محصولات پروبیوتیکی در طولانی مدت تاثیر خود را نشان می‌دهند. علاوه بر بهبود عملکرد گوارشی اتفاق‌های نظیر سلامت قلب و عروق، تقویت سیستم ایمنی، کاهش خستگی و برطرف شدن مشکلات پوستی را به دنبال دارد.

انواع محصولات لبنی پروبیوتیکی

امروزه محصولات پروبیوتیکی به صورت خوراکی در قالب محصولات لبنی وجود دارد. از جمله آن‌ها می‌توان به محصولات لاکتیویا اشاره کرد. لاکتیویا تنها محصول لبنی حاوی نوعی باکتری فعال پروبیوتیک به نام لاکتیگوار است که نقش موثری را در بهبود فرایند گوارش دارد. این محصول توسط انجمن تغذیه ایران تایید شده است و به روشی کاملا طبیعی گوارش را تنظیم می‌کند. ماست لاکتیویا به طور ویژه برای افراد مبتلا به یبوست کاربرد دارد. از خواص منحصر به فرد محصولات پروبیوتیک می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • کاهش احتمال ابتلا به مشکلات معده و گوارشی
  • تقویت سیستم ایمنی
  • برطرف کردن مشکلات دستگاه تنفسی
  • بهبود عملکرد روده
  • کاهش مشکلات پوستی

در میان خانواده محصولات حاوی پروبیوتیک، محصولات کفیر ناری نیز قرار دارد. مصرف این محصولات باعث تولید مواد آنتی باکتریال طبیعی در بدن، کاهش التهاب و عفونت، بهبود هضم و همینطور تقویت استخوان‌ها می‌شود. کفیر با داشتن آمینواسید تریپتوفان به صورت ماده‌ی ضد افسردگی و اضطراب عمل می‌کند. نوشیدن آن همینطور به افرادی که به مشکل عدم تحمل لاکتوز مبتلا هستند توصیه می‌شود. برای اطلاعات بیشتر از این محصول پیشنهاد می‌کنیم سری به مطلب همه چیز درباره محصولات کفیر پروبیوتیک ناری بزنید.

مروری بر فواید پروبیوتیک‌ها

نگاهی به فواید پروبیوتیک‌ها

پروبیوتیک‌ها به حفظ تعادل باکتری‌ها در سیستم گوارشی کمک می‌کند

مصرف محصولات پروبیوتیکی و دریافت مقدار کافی از مواد پروبیوتیک، با افزایش مناسب مقدار باکتری‌های مفید در روده همراه است. این موضوع مانع از فعالیت و رشد باکتری‌های بیماری‌زا در بدن می‌شود. از همین رو، گفته می‌شود مصرف محصولات پروبیوتیک از ابتلا به بیماری‌های مختلف به ویژه بیماری‌های گوارشی جلوگیری می‌کند. مشکلات گوارشی ایجاد می‌شوند. برای درمان این بیماری‌ها نیاز به مصرف آنتی بیوتیک‌ها و استفاده از رژیم‌های سفت و سخت خواهد بود. پس چه بهتر که با استفاده از پروبیوتیک‌ها از بروز چنین مشکلاتی جلوگیری کرده و سلامت خود را تضمین کنیم.

کمک به پیشگیری و درمان اسهال

معمولا بسیاری از مردم چندین بار در سال دچار این اختلال گوارشی می‌شوند که یکی از دلایل آن مصرف آنتی بیوتیک‌ها است. یکی از فواید پروبیوتیک‌ها کاهش تقریبا ۴۲ درصدی احتمال بروز اسهال در صورت مصرف آنتی بیوتیک در افراد مختلف است. همچنین استفاده از پروبیوتیک‌ها می‌تواند مشکلات گوارشی کودکان را تا ۵۷ درصد کاهش دهد که این امر نشان دهنده‌ اهمیت مصرف پروبیوتیک در رژیم غذایی کودکان است.

پروبیوتیک‌ها در تقویت حافظه و عملکرد مغز و اعصاب نقش به سزایی دارد

بیفیدوباکتریوم و لاکتوباسیلوس موجود در پروبیوتیک‌ها می‌تواند باعث کاهش اختلالات روانی از جمله اضطراب، افسردگی، اوتیسم و وسواس فکری-عملی شود.

پروبیوتیک‌ها می‌توانند منجر به کاهش شدت واکنش‌های آلرژیک و اگزما در نوزادان شوند

نوزاد مادرانی که در طول دوران بارداری و شیردهی خود پروبیوتیک مصرف کرده‌اند دارای سیستم ایمنی قوی‌تری بوده و نسبت به دیگر نوزادان کمتر دچار واکنش‌های آلرژیک می‌شوند. همچنین احتمال بروز اگزما تا دو سالگی در این نوزادان تا ۸۳ درصد کمتر است. مصرف پروبیوتیک‌ها در دوران بارداری باید زیر نظر پزشک انجام شود تا در سلامت مادر و نوزاد تاثیر مثبتی بگذارد.

سیستم ایمنی با مصرف پربیوتیک‌ها تقویت می‌شود

برخی محصولات پروبیوتیکی باعث القای افزایش تولید آنتی بادی توسط سلول‌های سیستم ایمنی از جمله لنفوسیت‌ها می‌شوند. همچنین پروبیوتیک‌ها باعث افزایش مقاومت سیستم ایمنی در برابر عفونت‌های مربوط به دستگاه تنفس می‌شود که بسیار حائز اهمیت است. لاکتوباسیلوس هم باعث کاهش احتمال ابتلا به عفونت مجاری ادراری در زنان می‌شود. در نتیجه مصرف پروبیوتیک برای بانوان اهمیت زیادی دارد.

پروبیوتیک‌ها می‌توانند در کاهش وزن و چربی دور شکم موثر باشند

جذب چربی غذاها به طور عمده از طریق روده انجام می‌شود. برخی پروبیوتیک‌ها با فعالیت خود می‌توانند تا حدودی از جذب چربی جلوگیری کنند. از طرفی با مصرف پروبیوتیک‌ها فرد به مدت طولانی‌تر احساس سیری خواهد کرد و با افزایش کالری سوزی، از ذخیره شدن چربی جلوگیری کند.

نتیجه گیری

حتما شما هم جمله‌ معروف عقل سالم در بدن سالم است را شنیده‌اید. یکی از مثال‌های بارز این جمله همین موضوع مهم استفاده از پروبیوتیک‌ها برای داشتن تن و روانی سالم است. با داشتن بدن قوی و ذهن سالم می‌توانید از پس تمامی مشکلات زندگیتان بربیایید و از موانع موجود بر سر راهتان عبور کرده و به موفقیت‌های مختلف برسید. حالا که با خواندن این مطلب متوجه شدید که ماست پروبیوتیک چیست و از خواص منحصر به فرد آن و اهمیت استفاده مداوم از آن‌ مطلع شدید، به همه شما فارغ از سن و جنسیت توصیه می‌کنیم که مصرف پروبیوتیک‌ها را در برنامه غذایی روزانه خود جای دهید. با این کار از فواید ماست پروبیوتیک بهره‌مند شده و سلامت بدن خود را تضمین می‌کنید. مجموعه کاله با تولید محصولات پروبیوتیکی نظیر ماست و پنیر پروبیوتیک لاکتیویا و ماست و دوغ ناری زیر نظر متخصصان استفاده روزانه از پروبیوتیک‌ها را برای شما عزیزان راحت کرده است که به آسانی می‌توانید آن‌ها را تهیه و مصرف کنید.

قنادی مینیون مسافری از اکراین!

قنادی مینیون

ترافیک خیابان سعدی را که پشت سر بگذاری و از راسته کفاش‌ها که بگذری، نوشته متالیک روی شیشه توجهت را به خود جلب می‌کند؛ « شکلات و شیرینی‌سرای مینیون»! در شیشه‌ای را که باز می‌کنی، زمان به عقب برمی‌گردد. انگار هنوز سال ۱۳۰۸ است، «اوسپ ترپوگوسیان» تازه از اکراین آمده و در قلب تهران، روایت تازه‌ای از مزه‌ها را تعریف کرده است.

به ماشین زمان خوش آمدید!

اینجا کسی میانه‌ای با تغییر ندارد! همه چیز در این چهاردیواری، بوی تهران قدیم می‌دهد؛ حتی قهوه‌سازی که روزی در این خیابان، نماد مدرن شدن تهران بوده!

پشت یک میز چوبی قدیمی و صندوق فروشگاه، پیرمردی با لبخند نشسته. لئون، حسابدار قدیمی مینیون که از جوانی تا امروز پشت همین میز می‌نشسته، با لهجه شیرین ارمنی داستان سالهای دور را روایت می‌کند؛ سالهایی که از ناصر ملک مطیعی تا صادق هدایت، فنجان‌های قهوه‌شان را در اولین کافه قنادی تهران پر می‌کردند.

خیابان برادران قائدی امروز و هدایت سابق، برخلاف آن سالها، حالا شلوغ و پرهمهمه است. از پشت شیشه که به بیرون نگاه کنی، نه اثری از درشکه‌ها می‌بینی و نه عابرهای آرام! انگار تنها نقطه آرام این خیابان، چهاردیواری همین قنادی است.

آقا لئون که از دوستان قدیمی خانواده ترپوگوسیان است، می‌گوید که اوسپ ترپوگوسیان و خانواده‌اش از اکراین به ایران آمدند و در یک مغازه اجاره‌ای نان‌های مکعبی، نان‌های بولکی ساندویچی و پیراشکی می‌فروختند. با تمام شدن جنگ جهانی دوم، نانوایی جایش را به قنادی داد و با وارد شدن دستگاه‌های شکلات‌سازی به ایران، تولید شکلات در کنار شیرینی‌ها شروع شد.

مینیون از اولین روزهای تولدش تا امروز، یک کسب و کار خانوادگی بوده و پس از اوسپ،‌ سکان مدیریت این قنادی پرطرفدار به فرزند ارشد یعنی انونیک و پس از او به روبن ترپوگوسیان رسیده است. روبن آخرین بازمانده از نسل اول خانواده ترپوگوسیان بود که با فوت او در اردیبهشت ۱۴۰۰،‌ همسرش مسئولیت اداره قنادی را برعهده گرفته است.

قهوه ساز قدیمی قنادی مینیون

قهوه ساز قدیمی قنادی مینیون، راوی قصه این قنادی از سالهای اوج تا امروز است.

لوکس آن زمان؛ خاطره‌انگیز امروز

این قنادی با نزدیک بودن به میدان مخبرالدوله،‌ چهارراه سید علی، ‌دروازه دولت، خیابان شاه آباد و خیابان هدایت در تهران قدیم، روزی در قلب تهران بوده اما امروزه، با قرار گرفتن این ناحیه در محدوده طرح ترافیک و تغییر بافت محلی، از مشتریان این قنادی تا میزان فروش روزانه آن تغییر کرده است.

خیابان هدایت پیش از انقلاب محل زندگی بسیاری از رجال دولتی،‌ لشگری، ملی و مذهبی بوده است که به این کافه قنادی (درآن زمان) لوکس و مدرن سر می زدند. مینیون، نامش را از یک واژه فرانسوی وام گرفته! مینیون به زبان فرانسوی یعنی ملوس، دوست‌داشتنی و بامزه.

حسن آقا، سرقناد مینیون؛ سالهای جوانی‌اش را در این قنادی گذرانده است.

حسن آقا، سرقناد قدیمی مینیون می‌گوید:«۵۵ سال از اولین روزی که به مینیون آمدم گذشته! آن روزها در این خیابان‌ها چنین کافه‌هایی را پیدا نمی‌کردیم! اما استقرار سفارت در این خیابان و تسلط ترپوگوسیان‌ها به زبان روسی، این قنادی را به محفلی برای جمع شدن روس‌ها و اهالی سفارت تبدیل کرده بود. می‌آمدند، قهوه‌شان را سفارش می‌دادند و گپ می‌زدند.»

حسن آقا می‌گوید آمدن به این قنادی، زندگی‌اش را عوض کرده وآشنا شدن با ترپوگوسیان‌ها، او را از گذراندن عمرش در قنادی دیگری که حالا «جهنم» خطابش می‌کند نجات داده.

یک جعبه خاطره لطفا!

حسن آقا، سرقناد مینیون، که عمری را در این کافه قنادی گذرانده، می‌گوید اولین شیرینی‌هایی که در مینیون آماده می‌شدند، شیرینی‌های روسی بودند و آرام آرام شیرینی خامه‌ای، اکلر، برژنی، نارگیلی، برنجی و نخودچی، شیرینی میوه‌ای، ناپلئونی و نان خامه‌ای که با اردک تزئین شده بود هم به یخچال این قنادی اضافه شدند. تکلیف شب عید پاک هم که روشن است؛ شب عید پاک شیرینی مخصوصی به نام پاسکا در این قنادی آماده می‌شود.

سرقناد مینیون می‌گوید «مردم شیرینی‌های اصیل اینجا را دوست دارند و به آنها عادت کردند و برای خریدن شیرینی‌های جدید سراغ ما نمی‌آیند. آنها لابه لای سینی‌های شیرینی مینیون، دنبال طعم خاطره‌هایشان می‌گردند.»

حسن آقا چشمی کار می‌کند، دقیق وزن را نمی‌کشد و اندازه‌هایش را در ذهنش دارد. می‌گوید در تمام این سالها هیچ سفارشی را خراب نکرده و با خنده می‌گوید « من اینجا آمدم ۵۲ کیلو بودم و حالا ۹۵ کیلو هستم.»

رولت، اکلر و ناپلئونی و میوه‌ای از پرفروش‌ترین شیرینی‌های این کافه قنادی هستند. قبل‌تر نارگیلی هم در این قنادی طرفداران زیادی داشته که با توجه به افزایش قیمت نارگیل دیگر کمتر کسی سراغش را می‌گیرد.

قنادی مینیون شاید شباهتی به قنادی‌های مدرن امروز نداشته باشد؛ اما هنوز پرطرفدار است.

شیرینی فروشی ملوس یا همان مینیونی که آدم‌های این خیابان می‌شناسند، در آن محل به کیفیت معروف است. از خیابان‌های اکراین گرفته تا کوچه‌های سعدی خودمان و حتی گوشه‌ای از آمریکا، می‌توان ردپای ‌ترپوگوسیان‌ها را پیدا کرد. نوه‌های بنیان‌گذار مینیون، خیلی وقت است که کسب و کار خانوادگی‌شان را در آمریکا ادامه می‌دهند و در قاره دیگری، قنادی دارند.

کافی است چند ساعتی را در مینیون بگذرانی تا چهره‌های آشنای زیادی را ببینی. علی فروتن (بازیگر) یکی از مشتری‌های قدیمی این قنادی است که می‌گوید شکلات‌های پوست پرتقالی و فندقی مینیون همیشه در خانه‌شان است.

فروتن می‌گوید «ذائقه حافظه ایست که هیچوقت پاک نمی‌شود؛ اگر یک غذای خوب و نوشیدنی خوب جایی خورده باشید هیچوقت آن را فراموش نمی‌کنید.»

نقش خیابان غذا بر فرهنگ غذایی کشورها

لقمه‌ای که در دستتان است، فقط یک ساندویچ گرم و تازه نیست؛ ظرف آشی که بغل دستی‌تان در دست دارد هم فقط یک کاسه آش نیست! غذاهای خیابانی (Street Foods)، چیزی فراتر از ترکیب چند ماده اولیه هستند. در دل این لقمه‌ها و ظرف‌های غذا، الگوی غذایی ملت‌ها، تاریخ‌شان و راه و رسم برقراری ارتباطات اجتماعی آنها پنهان شده. خیابان غذا در هر گوشه از جهان، الگوی اقتصادی جوامع، شیوه خوش‌گذرانی و حتی نابسامانی‌های شغلی‌شان را فاش می‌کند.

به عبارتی باید گفت اهمیت غذای خیابانی را می‌توان در غذاهای سنتی که در خیابان‌های سراسر دنیا ارائه می‌شود دید؛ درست همان‌جایی که مثلا سام تام (Somtom) که به عنوان یک غذای تایلندی در خیابان غذا پخته و سرو می‌شود، یا موموس (Momos) که در بمبنی هند بخشی از منوی غذای خیابانی است. اما سوال مهم این است که این غذاهای متنوع چه چیز مشترکی دارند که خوردن آن‌ها را در خیابان‌های غذا جذاب می‌کند؟ پاسخ روشن است؛ این غذاها همان غذاهای مهم خیابانی در کشورهای خود هستند، که نه تنها برای گردشگران جذابند، بلکه برای زندگی روزمره شهروندان آن کشورها هم حیاتی هستند و این نشان از اهمیت فرهنگی و تاریخچه غنی غذاهای خیابانی دارد.

فرهنگ فروش و ارائه غذا در خیابان‌های بسیاری از کشورهای جهان سابقه طولانی دارد و به نوعی می‌توان گفت هر غذای خیابانی و هر استریت‌فود، علاوه بر این که راهی برای امرار معاش بخشی از افراد جامعه است اما معمولا از بعد فرهنگی، منعکس‌کننده فرهنگ محلی و سنتی کشور خود است.

از آن‌جایی که طبق بررسی‌های فائو هر روز حدود ۲٫۵ میلیارد نفر در جهان غذای خیابانی می‌خورند، می‌توان با قاطعیت گفت که این فرهنگ از آن دسته مقولاتی است که هنوز تحت تاثیر نفوذ سرمایه‌داری قرار نگرفته است؛ بنابراین فرصتی ناب برای همه کشورهایی است که به دنبال توسعه گردشگری و بهبود شرایط اقتصادی خود هستند. اما استریت فودها چه تاثیری در کشورها، فرهنگ و اقتصاد آن‌ها دارند؟ مشکلات فعالان استریت فودها چیست و این فعالیت اجتماعی و شغلی با چه چالش‌هایی روبرو است؟

خیابان غذا و فرهنگ غذای خیابانی

بخش بزرگی از اهمیت فرهنگ غذای خیابانی، در توانایی آن برای ایجاد یک بستر اجتماعی با وسعت بین‌المللی است. این به این معناست که غذاهای خیابانی به ایجاد سر زندگی و پویایی در فضای شهری کمک بزرگی می‌کنند و می‌توانند نقش اساسی در جلوگیری از بی‌رنگ‌ورو شدن فضاهای شهری شهرهای صنعتی داشته باشند.

خوشبختانه نکته‌ای که با نگاه اجمالی به خیابان‌های غذا و غذاهای خیابانی به چشم می‌آید، این است که این سبک تغذیه‌ای توانسته توجه همه اقشار جامعه از هر طبقه اجتماعی را به خود جلب کند؛ طوریکه اگر گذرتان به خیابان‌های غذا افتاده باشد، می‌بینید جمع کثیری از مردم از فرهنگ‌ها و طبقات مختلف اجتماعی، در کنار توریست‌های آن شهر دور هم جمع هستند و از هم‌صحبتی و هم‌سفره شدنشان لذت می‌برند.

استریت‌فودها و حفظ غذاهای محلی

یکی از مزایای اصلی استریت فودها و غذاهای خیابانی، در کنار دیگر مزایایش، کمک به حفظ دستور‌العمل‌های غذاهای محلی هر کشور و منطقه است. هر چند معمولا ارائه غذا به سریع‌ترین شکل ممکن در خیابان‌های غذا در اولویت است؛ اما خیابان‌های غذا یکی از بهترین مکان‌ها برای عرضه غذاهای سنتی و محلی به همگان است.

خیابان غذا
اغلب فعالان در خیابان غذا، به صورت خانوادگی کسب‌و‌کار غذایی خود را اداره می‌‌کنند.

غذای خیابانی و مشارکت زنان

مشارکت کلی زنان در تجارت غذای خیابانی در جای‌جای دنیا زیاد است؛ اما میزان و نوع مشارکت براساس بافت کشور متفاوت است. مطالعات انجام شده توسط فائو و بنیاد بین‌المللی سبد غذایی حتی نشان داده که تعداد فروشندگان غذای خیابانی زن فعال در فیلیپین و سنگال، نسبت به مردان ۶۳ و ۵۳ درصد از کل فروشندگان را در آن کشورها به خود اختصاص داده‌اند. مطالعات دیگری که در آفریقا (اوگاندا، کنیا، و نیجریه) انجام شده هم نشان داده که تعداد فروشندگان زن در این کشورها هم بیشتر از مردان است.

مطالعات فائو همچنین حاکی از سطح بالایی از مشارکت زنان در برخی از کشورهای آمریکای جنوبی دارد؛ به طور مثال در کلمبیا، ۵۹ درصد و در پرو ۶۴ درصد از فروشندگان غذای خیابانی زنان هستند؛ اما این آمار در کشورهای اسلامی مثل اندونزی و بنگلادش برعکس است و تعداد زنان فعال در خیابان‌های غذا به ترتیب تنها ۱۶ درصد و یک درصد از کل فروشندگان را در این کشورها تشکیل می‌دهند.

در کشور نپال هم سهم زنان فروشنده غذای خیابانی در کل جمعیت فعال فقط ۲۸ درصد است؛ با این حال، این آمار به مشارکت قابل مشاهده زنان در تهیه غذاها قبل از فرایند فروش را در نظر نگرفته است. در بررسی‌های انجام شده در اندونزی مشخص کرده که حدود ۲۵ درصد از فروشندگان گفته‌اند که همسران آن‌ها در تهیه غذاهای خیابانی به آن‌ها کمک می‌کنند، هر چند دیده نمی‌شوند. اما هم در اندونزی و هم در بنگلادش بسیاری از شیرینی‌ها و تنقلات سنتی که به فروش می‌رسند توسط زنان تهیه می‌شوند.

مطالعه دیگری که در پونا هندوستان انجام شد وضعیت مشابهی را نشان می‌دهد؛ با وجودی که فقط ۱۳ درصد از فروشندگان زن هستند، بیشتر فروشنده‌های مرد از کمک اعضای خانواده یا کارگران دستمزدی برخوردارند که ۵۸ درصد آن‌ها زن هستند. کودکان و به خصوص دختران هم نقش موثری در این کسب‌وکارها دارند. اما نکته جذابی که در این مطالعه به دست آمده حکایت از این دارد که اکثر زنان فروشنده در شهر پونا تک‌نفره کار می‌کنند و خود مستقل هستند.

هر چند هیچ آماری از زنان فعال در استریت فودها و فرهنگ غذای خیابانی ایران به دست نیاوردیم؛ اما این بررسی‌ها در نهایت یک نکته را ثابت می‌کند و آن این است که تجارت غذای خیابانی، یک فعالیت درآمدزای مهم برای زنان در هر دو بافت شهری و روستایی است که با مسئولیت‌های اضافی مانند مراقبت از کودکان هم سازگار است.

به دلیل سهولت ورود به این تجارت و استفاده از مهارت‌ها و تجهیزات سنتی می‌توان غذای خیابانی را به عنوان نمادی مهم در استراتژی‌های زنان برای خودکفایی در نظر گرفت و گفته فائو مبنی بر این که مشارکت زنان در هر دو بخش کار غذای خیابانی یعنی تهیه و بازاریابی غذاهای خیابانی در بسیاری از کشورها در حال افزایش است، مهر تاییدی بر این استراتژی است.

خیابان غذا فرصتی برای کارآفرینی خلاق

از آن‌جایی که غرفه‌های غذای خیابانی جزو مشاغل خرد محسوب می‌شوند، این امکان برای تازه‌واردان در این فرصت شغلی وجود دارد که بتوانند تنها با مبلغ اندکی غرفه‌های خود را ایجاد کنند و حتی در درازمدت سودهای خوبی به دست آورند و همین نکته هم باعث شده است که پخت‌وپز یا فروش غذا اولین شغل برای بسیاری از مهاجران و زنانی باشد که به دنبال فرصت‌های زندگی واقعی بعد از مهاجرتشان می‌گردند.

از طرف دیگر صنعت غذای خیابانی فرصتی برای تهیه‌کنندگان و تولیدکنندگان مواد غذایی هم فراهم می‌کند و می‌تواند موقعیت‌های جدیدی را برای استخدام ایجاد کند. بنابراین حتی می‌تواند گروه‌های اجتماعی آسیب‌پذیر را از لغزش بیشتر به سمت فقر حفظ کند.

گزارش مقامات شهری در تانزانیا نشان داده است که در سال ۲۰۱۴ بیش از یک میلیون نفر در صنعت دست‌فروشی خیابانی این کشور فعال بوده‌اند. همچنین، در هانوی ویتنام، دستفروش‌های خیابانی شش درصد از کل اشتغال و ۱۱ درصد از کل اشتغال غیررسمی را تشکیل داده‌اند.

خیابان غذا در اکثر کشورها به عنوان یک مرکز غیررسمی فعالیت اقتصادی در نظر گرفته می‌شود. با این حال، این صنعت معمولا در اکثر کشورها به صورت خودکفا و بدون حمایت دولتی توسعه یافته و از طرف دیگر این سبک اقتصادی به رشد کشورهای در حال توسعه هم کمک شایانی کرده و این جنبه دیگری از اهمیت فرهنگ غذای خیابانی است.

بهبود دسترسی به غذا برای همه با غذاهای خیابانی

یکی از مشکلاتی که با ایجاد غذاهای خیابانی و استریت فودها بهبود می‌یابد، امکان دسترسی به غذا برای همه افراد جامعه از جمله اقشار فقیر است. در دهه ۱۹۹۰، سازمان ملل غذای خیابانی را به عنوان روشی برای توزیع غذا در جوامع به رسمیت شناخت. غذای خیابانی برای گروه‌های عمده‌ای از مردم رزق و روزی و برای بخش وسیع دیگری از مردم تغذیه و غذای مورد نیازشان را فراهم می‌کند و به این ترتیب به پایدار نگه داشتن امنیت غذایی کمک می‌کند.

از آن‌جایی که راه انداختن یک کسب‌وکار غذای خیابانی معمولا هزینه‌های عملیاتی و نگهداری پایینی دارد، معمولا قیمت غذاهای خیابانی نسبت به دیگر سبک‌های ارائه غذا پایین‌تر است. افراد با درآمد بسیار کم یا بدون درآمد در بخش‌های مختلف دنیا هر روز به غذاهای خیابانی وابسته هستند تا غذای روزانه خود و خانواده خود را تامین کنند.

رشد اقتصادی کشورها و استریت فودها

استریت فودها آن‌قدر در رشد اقتصادی کشورها موثر هستند که مثلا در کشور هند یک سازمان غیرانتفاعی به اسم InnoAid از بخش فروش خیابانی حمایت می‌کند. این سازمان یک ابزار آموزشی برای فروشندگان خیابانی در هند ایجاد کرده که هم‌سویی با قانون ملی فروشندگان خیابانی شهری را ترویج می‌کند. بخشی از خدماتی که این موسسه ارائه می‌دهد شامل آموزش‌هایی در زمینه بهداشت، همکاری و بهبود فضای کاری است. پایبندی به این جنبه‌های پروژه به پایداری و مزایای آن برای فروشندگان می‌افزاید. این پروژه تاکنون به بیش از ۶۰۰ فروشنده کمک کرده است.

شغل پرطرفدار اما ناپایدار

از آن‌جایی که بخش عمده خیابان‌های غذا یا فعالان غذای خیابانی در دنیا تحت حمایت ساختاری قانونمند و سازمان‌یافته قرار ندارند، معمولا مشکلات بزرگی هم در کل ساختار این سبک تامین غذایی وجود دارد و فعالان آن با مشکلات وسیعی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند که عمده مشکلات آن‌ها به نبود آموزش و فقدان پشتیبانی زیرساختی برمی‌گردد.

اکثر افرادی که در خیابان غذا فعالیت می‌کنند از نبود حمایت‌های مالی و زیرساختی مناسب مثل نبود حمایت‌های بیمه‌ای و مالی از جمله دریافت وام برای بهبود کسب‌وکارشان گله دارند. یکی از عمده مشکلات فعالان این بخش که اخیرا و به واسطه کرونا ایجاد شده بود، حاکی از آن است که این فعالیت اجتماعی و اشتغال‌زایی در ایران و حتی می‌توان گفت در اکثر کشورهایی که کار خیابانی و استریت فودها رایج هستند هم اکثرا نادیده گرفته می‌شوند و این مشکل به قدری جدی است که معمولا اگر متولی هم برای ساماندهی در کشوری در نظر گرفته شده است، این متولیان هر کدام مسئولیت نظارت و حمایت از این واحدها را به دیگری واگذار می‌کنند و این‌گونه می‌شود که افرادی که در این حوزه فعال هستند شغل خود را شغلی بی‌ثبات می‌دانند.

با حمایت و افزایش تحقیقات در مورد اهمیت فرهنگ غذای خیابانی، مفروضات و سوء‌ظن کلی نسبت به این سبک ارائه و تامین غذا را می‌‎توان کاهش داد و به طور کلی بهبود شهرت غذاهای خیابانی می‌تواند حداقل به حفظ دستورالعمل‌های غذاهای ملی و بومی کمک شایانی کند که این مساله خود در نهایت منجر به حفظ فرهنگ‌ها و ریشه‌های اصلی کشورها خواهد شد.

نویسنده

حبیبه مجیدی

مترجمی بودم که دوست داشت روزنامه‌نگار باشد؛ روزنامه‌نگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسنده‌ای شدم تا همچنان بیاموزم.

بیشتر بخوانید

تاریخچه غذای خیابانی ؛ از گاری‌های لبو تا کامیون‌های غذا

غذای خیابانی و خیابان غذا

اگر آدم خوش خوراکی هستید و شکم‌گردی و شب‌گردی یکی از کارهای مورد علاقه‌تان است، حتما می‌‌دانید که رفتن به خیابانی پر از عطر و بوی غذا، آن هم در حالی که در یک دست‌تان نوشیدنی دارید و در دست دیگر غذایی مثل برگر یا لقمه‌ی یرآلما (سیب‌زمینی) چه لذتی دارد. تازه این تمام لذتی نیست که با غذا خوردن در خیابان تجربه می‌کنید، چون می‌توانید به این لذت، حضور در هیاهوی جمعیتی که درست مثل شما مشغول خوردن غذا و گفتگو هستند را هم اضافه کنید. خاطره جمعی غذا خوردن در گوشه‌ای از خیابان یا بازار، خاطره‌ای به قدمت تاریخ است و نیازی نیست مقالات علمی را بالا پایین کنید یا از متخصصان در تایید این موضوع نکته‌ای بشنوید؛ کافی است فقط به یاد دکه‌ها و گاری‌های غذا بیافتید تا بدون هیچ تردیدی تایید کنید که آن‌ها همان نسخه‌های اولیه رستوران‌های مدرن هستند.

برای بررسی تاریخچه این شیوه تغذیه‌ای، تفریحی و حتی گردشگری و پرسه‌زنی در شب‌ها، باید ابتدا منشاء غذاهای خیابانی و بعدها بستر ایجاد استریت فود (Street food) را بررسی کنیم. اما قبل از هر چیز، باید بدانیم غذای خیابانی و استریت فود چیست؟

استریت فود یا غذای خیابانی چه هست و چه نیست؟

غذاهای خیابانی، غذاها و نوشیدنی‌های آماده‌ای هستند که توسط فروشندگان یا دست‌فروشان در خیابان‌ها یا مکان‌های عمومی دیگر مانند بازار یا نمایشگاه‌های دائمی یا موقت تهیه و فروخته می‌شوند.

خیابان‌های میزبان استریت فود، پر از غرفه‌ها و کانکس‌های قابل حمل یا گاری‌ها و ون‌های مواد غذایی هستند و هدف اصلی آنها ارائه غذا به سریع‌ترین حالت ممکن است. اکثر غذاهای خیابانی در دسته فینگرفودها، فست‌فود‌ها یا غذاهای محلی طبقه‌بندی و معمولا ارزان‌تر از وعده‌های غذایی رستوران‌ها هستند.

براساس مطالعه‌ای که در سال ۲۰۰۷ توسط سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائو) انجام شد هر روز ۲٫۵ میلیارد نفر در دنیا غذای خیابانی می‌خورند و اغلب مصرف‌کنندگان این سبک غذایی افرادی از طبقه با درآمد متوسط هستند که به دلایلی مثل در دسترس‌تر بودن، کم هزینه‌ترین بودن، خوش طعم بودن به خوردن این غذاها رو می‌آورند؛ یا این‌که به‌خاطر امکان معاشرت اجتماعی، امتحان کردن غذاهای محلی یا حتی خاطره‌بازی، به سمت این غذاها می‌روند.

غذای خیابانی
غذاهای خیابانی بر فرهنگ غذایی جوامع تاثیر گذاشته و در عین حال از آنها تاثیر می‌پذیرند.

تاریخچه غذای خیابانی از کجا شروع شد و به کجا رسید؟

گفته می‌شود خیابان‌های یونان باستان اولین نقطه توزیع غذای خیابانی بوده‌اند؛ همان‌جایی که ماهی‌های سرخ شده کوچک در خیابان‌ها فروخته می‌شد. آن زمان مشتریان اصلی این غذاها ساکنان فقیر شهری روم باستان بودند که خانه‌های مسکونی آنها اجاق یا کوره نداشت. در چین باستان هم همین داستان وجود داشت اما آن‌جا فقط فقرا تنها مشتریان این غذاها نبودند، بلکه این غذا که اساسا به نام فقرا تهیه می‌شد به کام ثروتمندان و اربابانی که این غذاها را در منزلشان می‌خوردند تمام می‌شد. پس می‌توان گفت شهرنشینی و غذای خیابانی از همان ابتدا در هم تنیده شده بودند.

یکی دیگر از تمدن‌های قدیمی که غذای خیابانی ریشه قوی در آن دارد و بخشی مهمی از تاریخچه غذای خیابانی در آن جا گرفته، آزتک‌ها هستند که یک تمدن سرخ‌پوستی در مکزیک بودند، آزتک‌ها در بازارهای خود فروشنده‌هایی داشتند که غذاهای آماده شده را می‌فروختند.

در اروپا هم این سبک تغذیه‌ای وجود داشت و سیب زمینی سرخ کرده معروف که همه ما واله و شیدای آن هستیم، در قرن نوزدهم در پاریس متولد شد و خیلی زود در سراسر جهان محبوب شد. فروشندگان ترانسیلوانی رومانی هم در همان زمان، کلوچه، خامه مخلوط شده با ذرت و بیکن می‌فروختند. لندنی‌ها هم در آن زمان در خیابان‌های‌شان سوپ نخود، میگو، مارماهی ژله‌ای می‌خوردند.

اما نکته مهمی که در سیر تحول و تاریخچه غذای خیابانی به آن برمی‌خوریم این است که استانداردهای غذاهای خیابانی تا نیمه اول قرن پانزدهم تنظیم نشده بود و اولین کشوری که غذاهای خیابانی را قانونی کرد و استانداردهای آن را تعیین کرد، ترکیه بود.

باز هم رد پایی از انقلاب صنعتی در تاریخچه غذای خیابانی

ریشه اصلی ظهور غذای خیابانی آن‌گونه که ما امروز شاهد آن هستیم را می‌توان در انقلاب صنعتی دید؛ زمانی که شهرهای بزرگ توسعه یافتند، تمیزتر و سالم‌تر شدند و جمعیت طبقه کارگر افزایش یافت. مثلا جمعیت لندن ویکتوریایی طی هفتاد سال، سه برابر شد و منابع نشان می‌دهند که بیش از شش هزار فروشنده خیابانی در این دوران در انگلیس بودند که غذاهای گرم را در سطح شهر برای مردم سرو می‌کردند.

این تغییرات و پیشرفت‌ها همان‌طور که در اروپا رونق می‌گرفت در کشورهای آمریکایی هم شکل جدیدی به خود می‌گرفت مثلا در همان زمان نیویورک در حال ساختن فرهنگ غذای خیابانیِ جهان وطنی بود که با مهاجرت افراد در قرن نوزدهم به این کشور به وجود آمد و مثلا در سال ۱۸۷۰ در جزیره Coney که در بخش جنوب غربی شهر نیویورک قرار دارد، چارلز فلتمن (Charles Feltman) آلمانی اولین هات داگ را فروخت که بعدها به نماد غذاهای خیابانی نیویورک بر روی گاری‌های چرخ‌دار فروخته می‌شد، تبدیل شد.

از سال ۱۹۵۰ به بعد، مهاجران ایتالیایی و بعدها یونانی‌ها هم غذاهای مخصوص خود را از سرزمین مادری‌شان را در خیابان معروف بیگ اپل آمریکا عرضه کردند. در همین دهه بستنی‌فروشان هم بستنی‌هایشان را در وانت‌های که شکل کوچکی از کامیون‌های حمل مواد غذایی امروزی بودند در خیابان‌ها عرضه کردند و با گذر زمان تنوع غذایی غذاهای خیابان کشورهای آنگلوساکسون در دهه ۱۹۹۰ بیشتر شد.

نکته جالبی که در پی بررسی سابقه و قدمت غذاهای خیابانی به آن برمی‌خوریم این است که تا قبل از دوران صنعتی، غذاهای خیابانی معمولا بیشتر محدود به تنقلات بودند چون در آن زمان نبود پیاده‌رو و سیستم فاضلاب امکان خوردن غذا در فضای باز را سخت می‌کرده است.

آمریکا و نوسازی غذاهای خیابانی

زمانی که بحران مالی سال ۲۰۰۸ جهان را درنوردید، صنعت رستوران‌داری ضربه بزرگی خورد. بسیاری از رستوران ها در شهر نیویورک بسته شدند و سرآشپزهای با استعداد جایی برای کار نداشتند. از آن‌جایی که خرید یک رستوران ریسک مالی زیادی داشت، سرآشپزها به خیابان‌ها روی آوردند و شروع به فروش غذاهای لذیذ در کامیون‌های حمل غذا کردند و به این ترتیب غذاهای پیشرفته‌ای که مردم قبلا هرگز ندیده بودند در خیابان‌ها سرو شدند.

با کمک رسانه‌ها این کامیون‌های غذا مشهور شدند و در نهایت، کامیون‌های غذایی در اطراف شهر به مکان‌های شیکی برای غذاخوری تبدیل شدند و امروزه، غذاهای خیابانی بخشی از صحنه غذایی نیویورک شده‌اند.

غذای خیابانی در ترکیه
فروشندگان غذاهای خیابانی، به خیابان‌های ترکیه رنگ و بویی متفاوت داده‌اند.

از دست‌فروشی روی گاری‌ها، تا ون‌های لوکس غذا

همان‌طور که در ابتدای مقاله هم گفتیم، سیر تکامل و تاریخچه غذای خیابانی را می‌توان از منظر وسیله‌ای که غذا روی آن به فروش می‌رسیده است هم بررسی کرد.

سینی‌ها و سبدهای بند دار سرآغاز غذاهای خیابانی در دنیا

اولین فروشندگان غذاهای خیابانی در دنیا که در بالا به آنها اشاره کردیم و در دوران باستان غذای خیابانی عرضه می‌کردند، افرادی بودند که محصولات خود را در سینی، سبد و پایه‌های قابل‌حمل می‌فروختند. در تمدن‌های بین‌النهرین باستان و در بازارهای ابتدایی، مردم خرمای خشک و ماهی را از همین دوره‌گردان می‌خریدند.

رایج‌ترین سینی‌های فروش هم همان سینی‌ها یا سبدهای ساده‌ای بودند که با بند از گردن فروشندگان آویزان می‌شدند و هنوز هم نمونه آنها را می‌توان در ترکیه و سینی‌های سیمیت فروشی در قسمت‌های مختلف ترکیه یافت.

چرخ‌دستی و گاری غذا در داستان غذاهای خیابانی

اما سینی‌ها و سبدها رفته‌رفته جای خود را به چرخ‌دستی‌ها دادند. نکته تاریخی که در پس تغییر سینی‌ها به چرخ دستی‌ها وجود دارد این است که این سینی‌های گردن‌آویز محدودیت داشتند و فروشنده با آنها بیش از تعداد اندکی غذا را نمی‌توانستند به فروش برسانند، بنابراین بعدها چرخ دستی با سکوی صاف و باز جایگزین آنها شد.

چرخ‌های دستی غذا در آن زمان ابتدا دوچرخه و بعدها چهارچرخ شدند اما در قرن نوزدهم این چرخ‌های دستی به سیستم گرمایشی که غذا را گرم نگه دارند هم مجهز شدند و این تغییر باعث تغییر سبک غذاهایی که در غذاهایی خیابانی به فروش می‌رفتند شد و سرآغازی برای پخت غذا در محل شدند.

غرفه‌های ثابت و فودتراک‌ها

با گذر زمان غذای خیابانی در مکان‌های ثابت ارائه شدند و این ثبات باعث شد غذاهای جدیدی مثل فست فودها به لیست غذاهای خیابانی اضافه شوند و ماشین‌های ویژه‌ای که از آنها به عنوان کیوسک استفاده می‌شدند وارد چرخه و داستان سیر تحول غذاهای خیابانی شوند و همین‌جا بود که میدان‌های اصلی شهرها، ایستگاه‌های راه آهن و مناطق خرید به مراکز اصلی فروش غذاهای خیابانی تبدیل شدند و این روند تغییر رفته‌رفته با وجود آمدن تراک‌ها تبدیل به سبک جدیدی از ارائه غذا در خیابان به نام فود تراک شد.

دستگاه‌های خودکار و سکه‌ای غذا

یکی از مدرن‌ترین اتفاقاتی که در تاریخ غذاهای خیابانی رخ داد همان صنعتی شدن و تکنولوژی محور شدن غذاهای خیابانی است.، اکنون در بعضی کشورها دستگاه‌هایی خودکار در مکان‌های مختلف قرار داده شده است که با سکه یا کارت می‌توان از آنها غذای مد نظر را دریافت و نوش جان کرد. اولین ماشین‌های سکه‌ای غذا در دهه ۱۸۸۰ در انگلستان اختراع شد.

غذاهای خیابانی، تنها به دکه‌ها، چرخ‌ها و بساط‌های کوچک بومی محدود نمی‌شوند. در برخی از شهرها و کشورها، فروش غذاهای خیابانی، یکی از بزرگترین تجارت‌های غذاست.

دکه، سرآغاز غذای خیابانی در ایران

تاریخچه غذای خیابانی در ایران هم قدمتی دیرینه دارد و دکان‌های مواد غذایی اولین نمود عرضه غذای خیابانی در ایران هستند. در بررسی‌های انجام شده مشخص شده است که قرون دوم تا هفتم هجری سرآغاز فعالیت دکان‌ها و فروش غذا و مواد غذایی در ایران بوده است و اصلا چرا بگوییم انگار! طبق بررسی‌های انجام شده، استفاده از لفظ دکان در اشعار شعرای فارسی زبان به ایران باستان و قبل از اسلام برمی‌گردد. هر چند در آن دوره، از دکان به معنای مکانی برای خرید و فروش استفاده می‌شده است.

دکان‌های ابتدایی که در ایران در سطح شهر دیده می‌شدند در ابتدا وسیله‌ای برای فروش مواد خام غذایی و لبنیات بودند، اما رفته‌رفته بستری برای فروش غذاهای آماده شدند.

در طول تاریخ دﮐﺎنﻫﺎی غذا در ﺷﻬﺮﻫﺎی مختلف ایران ﺑﻪوﯾﮋه ﺷﻬﺮﻫﺎی ﺑﺰرگ وجود داشتند، اما با رشد شهرنشینی دستخوش تغییراتِ شدند و امروز چیزی که از غذای خیابانی شاهد آن هستیم به صورت دکه‌ها در کنار گاری‌های غذایی هستند که همه ما آنها را در جای‌جای شهر می‌بینیم.

نکته مهم اما این است که ایران هم همچون اکثر کشورهای دیگر دنیا در عرصه غذاهای خیابانی تغییرات اساسی را تجربه کرده است و اکنون چیزی که ما در سطح شهر می‌بینیم نمودی ایرانیزه شده از استریت‌فودهای دنیاست. و اکنون فودتراک‌ها و ون‌های غذایی و خیابان‌های غذایی مثل سی تیر بخشی از فرهنگ غذای خیابانی ما هستند و به طور کلی، می‌توان دکان‌های غذایی را الگوسازان سبک جدید غذاهای خیابانی و استریت فود در ایران به حساب آورد.

نویسنده

حبیبه مجیدی

مترجمی بودم که دوست داشت روزنامه‌نگار باشد؛ روزنامه‌نگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسنده‌ای شدم تا همچنان بیاموزم.

بیشتر بخوانید

تاریخچه پاستا و سفر طولانی‌اش به دور دنیا

تاریخچه پاستا

قصه و تاریخچه پاستا ، مثل طعمش دلنشین است. از میز غذای اشراف‌زادگان ایتالیایی تا غذایی که در برنامه هفتگی مردم دنیا قرار دارد؛ پاستا سفر طولانی را پشت سر گذاشته و دگرگونی آن طی قرن‌ها همچنان ادامه دارد. پاستا که در هر گوشه از دنیا با نام، شکل و شیوه‌ای متفاوت سرو می‌شود، از یک غذای محبوب پا را فراتر گذاشته و به یک تجارت غذایی بزرگ در سراسر دنیا تبدیل شده است.

رد پای غذا را هم مانند هرچیز تاریخی دیگر، می‌توان در افسانه‌ها پیدا کرد. یکی از متداول‌ترین داستان‌هایی که نقل می‌شود (که در درستی‌اش تردید وجود دارد)، این است که ایتالیایی‌ها با پاستا آشنایی نداشتند؛ تا اینکه مارکوپولو در سال ۱۲۹۵ پس از سفری به چین آن را با خود به سوغات آورد. در حالیکه او پس از سفرش به چین تنها درباره رشته‌های نودل در این کشور صحبت مختصری کرده بود. شاید صحبت مارکو درباره پاستا، تنها به این دلیل بوده که او به خوردن غذای مشابهی در سرزمین خودش عادت داشته و به همین دلیل دیدن پاستا او را سر ذوق آورده.

تاریخچه پاستا در ایتالیا

پاستا یک غذای جهانی است و با توجه به اینکه تنها با مخلوط کردن غلات و آب و با روشی ساده به دست می‌آید، محبوبیت فراوانش هم چندان جای تعجبی ندارد. از زمانی که تمدن اتروسک غلات را با آب ترکیب می‌کردند و قبل از پخت آن‌ها را به شکل خمیر در می‌آوردند، نوعی از پاستا به صورت ابتدایی وجود داشت. اما شناسایی چیزی که امروزه به عنوان پاستا می‌شناسیم پیچیده‌تر است.

در طول تاریخ ایتالیا منابع زیادی برای پاستا وجود دارد اما تاریخ‌دانان همچنان بر سر یک تاریخ مشخص توافق نظر ندارند. در رم باستان رشته‌های صاف و پهن به نام لاگاناز وجود داشت، در قرن دوازدهم هم اشاراتی به غذایی پاستا مانند به نام ماکارونی شده‌است.

یک نظریه منطقی و قابل باور می‌گوید که پس از تهاجمات اعراب در قرن هشتم، محصول خشک‌شده شبیه به نودل به سیسیل آورده‌شد. این فرآورده پاستا مانند از آرد حاصل از گندم دوروم که در سیسیل رایج بود تهیه می‌شد. طبق قانون ایتالیا پاستا خشک یا پاستا سکا را تنها می‌توان با این نوع گندم تهیه کرد و در تولید بخش عمده‌ای از پاستا‌های ایتالیا همچنان از این گندم استفاده می‌شود.

برخی دیگر یونان را زادگاه پاستا معرفی می‌کنند و می‌گویند ناپل مستعمره ایتالیا بوده و این توضیحی است بر اینکه این غذا چطور به ایتالیا راه پیدا کرده‌است. در دهه ۱۴۰۰ همه پاستا‌ها به اسم لازانیا شناخته می‌شد، اما در قرن‌های بعد تولید‌کنندگان پاستا آن را ورمیشل نامیدند. همچنین غذایی به نام “فیدلی” وجود داشت که می‌توان آن را زمینه‌ای برای پاستا دانست.

پروفسور جان دیکی (John Dickie) نویسنده و استاد مطالعات ایتالیایی در دانشگاه کالج لندن معتقد است: «این که بخواهیم پاستا را شبیه به سیب‌زمینی ببینیم اشتباه است، چرا که هیچوقت غذایی بی‌مزه تلقی نشده‌است و با اعتبار و نفوذ در ارتباط بوده، مردم با پاستا رای می‌خریدند.»

منشا ماکارونی همچنان تا حدود قرن هفدهم در ایتالیا کمی مبهم است (تقریبا همه تئوری‌ها تا پیش از این تاریخ قابل مناقشه هستند). در این دوره ناپل تبدیل به مرکز تولید پاستا شد، از آب و هوای گرم و خشک اطراف شهر گرانیانو برای خشک کردن طبیعی پاستا استفاده شد. محلی‌ها از خوردن آن سیر نمی‌شدند و در حالی که تنها افراد متمول می‌توانستند آن را با سس‌های غیرمعمول سرو کنند عموم مردم آن را غذایی خیابانی تلقی می‌کردند، آن را با کمی روغن زیتون و پنیر طعم‌دار کرده و با دست می‌خوردند.

شهر ناپل را در قرن هفدهم تصور کنید. زمانی که قیمت گوشت و سبزیجات افزایش و قیمت نان و پاستا کاهش پیدا کرد. همزمان با همین تغییرات، صنعت هم در حال پیشرفت بود و در نتیجه با کاهش هزینه مورد نیاز برای تولید پاستا، قیمت آن پایین می‌آمد. ناپل با داشتن شرایط مناسب برای تولید و خشک کردن پاستا تبدیل به مرکز تولید و همچنین مصرف پاستا شد. از قرن هفدهم تا نوزدهم ماکارونی که به همه انواع پاستا گفته می‌شد غذایی خیابانی بود و مردم عادی آن را با دست می‌خوردند.

از قرن هفدهم تا نوزدهم ماکارونی که به همه انواع پاستا گفته می‌شد غذایی خیابانی بود و مردم عادی آن را با دست می‌خوردند. کارگران فقیر اهل ناپل که رژیم‌غذایی‌شان مدت‌ها انواع کلم و گوشت را در بر‌داشت؛ حالا به شدت به ماکارونی متکی بودند چرا که غذایی سیرکننده بود و کالری زیادی را برایشان فراهم می‌کرد. ناپلی‌ها به «ماکارونی‌خور» معروف شدند لقبی که پیش از آن متعلق به سیسیلی‌ها بود.

توریست‌های گرسنه‌ای که در قرن نوزدهم در خیابان‌های باریک ناپل قدم می‌زدند، گزینه‌های زیادی از انواع غذاها داشتند که بعضی خوشمزه‌تر از بقیه به نظر می‌رسید و وسوسه‌کننده‌تر بود. سوپ، املت، انواع غذاهای گوشتی و کیک در خیابان‌ها فروخته می‌شد. در این میان پاستافروشان با دیگ‌های بزرگ حسابی جلب توجه می‌کردند؛ رشته‌های باریک ماکارونی را مانند ماهی از دیگ جوشان صید می‌کردند و به ماکارونی‌خورهای گرسنه می‌دادند که مشت مشت آن را می‌خوردند.

تاریخچه پاستا
نظرسنجی جهانی خیریه آسفام، پاستا را محبوب‌ترین غذا در دنیا و در رتبه‌ای بالاتر از گوشت، برنج و پیتزا معرفی کرده است.

چطور تب پاستا کل دنیا را گرفت؟

با افزایش تقاضا در ناپل و پیشرفت تکنولوژی، ماشین‌ها وظیفه ورز دادن خمیر را عهده‌دار شدند و کار خود را شروع کردند، دستگاه‌های جدید می‌توانستند به طور انبوه شکل‌های مختلفی از پاستا را تولید کنند.

اولین کارخانه‌های تولید پاستا در قرن هجدهم آغاز به کار کردند، ناپل به لطف ۲۸۰ تولیدی پاستا به عنوان پایتخت پاستا شناخته شد. در این مرحله پاستا‌های تولید شده همچنان با شکل امروزی متفاوت بود، ظاهری غیریکنواخت و بافتی سخت‌تر داشت، اما با اختراع دستگاه تصفیه مارسی در دهه ۱۸۷۰ پردازش سمولینا (که پیش از آن با دست و با استفاده از الک صورت می‌گرفت) ساده‌تر و پاستای امروزی متولد شد. پس از آن با ظهور پرس‌های هیدرولیک، آسیاب‌های بخار و قالب‌های برنز پاستا تبدیل به غذایی صنعتی شد.

به لطف تولید سریع و ارزان پاستا، این محصول از مرزهای ناپل به باقی ایتالیا راه پیدا کرد. بسیاری از تولیدکنندگان پاستا از فروش پاستا تازه و خشک‌شده با روش طبیعی، به محلی‌ها راضی بودند اما در نهایت تولید شروع به رشد کرد. در سال ۱۹۱۰ خشک کردن مصنوعی پاستا به امری عادی تبدیل شد، این بدان معنی بود که راه برای صادرات این محصول هموارتر می‌شد.

تیم لنگ (Tim Lang) استاد سیاست غذایی در دانشگاه سیتی لندن می‌گوید: «پیشرفت‌ فناوری در قرن نوزدهم باعث تولید پاستا در مقیاس وسیع شد، اما می‌توان ادعا کرد که انقلاب صنعتی برای هر چیز دیگری هم همین فرصت را فراهم آورد اما دلیل این‌که پاستا تا این حد به محبوبیت رسید این بود که مردم سبک زندگی ایتالیایی و این غذای ساده ایتالیایی را دوست داشتند.»

در اوایل قرن بیستم، پاستا جایگاه خود را به عنوان یک غذای ایتالیایی به دست آورده بود. شکل‌های جدید در کارخانه‌ها تولید می‌شد، ماشین‌های جدید قادر به مخلوط کردن، ورز دادن و پرس کردن سریع‌تر خمیر بودند و تقاضا در خارج از کشور شروع به رشد کرد. ایالات متحده به یکی از بزرگ‌ترین بازارهای خارج از ایتالیا تبدیل شد و کشورهای اروپایی هم شروع به واردات این غذای خشک‌شده ساده و در عین حال خوشمزه که قابلیت نگهداری طولانی مدت داشت، کردند.

اوج تولید پاستا در ۱۹۰۰ طی چند دهه اتفاق افتاد و آن را به یک محصول ایتالیایی محبوب در سراسر دنیا تبدیل کرد. با این‌که همه مردم ممکن است تفاوت بین فارفاله، فتوچینی و فوسیلی را ندانند، اما در زندگی‌شان حتما یک بشقاب اسپاگتی یا لازانیا را با لذت تا ته خورده‌اند. امروزه می‌توان کارخانه‌های پاستا را در هر قاره‌ای پیدا کرد، در خانه‌ بریتانیایی‌ها از ۱۹۶۰ اسپاگتی بلونز یکی از غذاهای همیشگی بوده و در رژیم غذایی کودکان جایگاه ویژه‌ای دارد. مخلوط تن‌ماهی، پاستا و ذرت را می‌توان قوت غالب جوانان در دوره دانشجویی دانست.

خوردن پاستا با دست

پاستا علاوه‌بر محبوبیت در کشورهای اروپایی در فیلیپین، گواتمالا، برزیل و افریقای جنوبی هم طرفداران زیادی دارد.

ارزان، آسان، خوشمزه

در حالی که همچنان سرانه مصرف پاستا در ایتالیایی‌ بالاتر از سایر کشورها و حدود ۲۵٫۳ کیلوگرم برای هر فرد در سال است، در کشورهایی مثل ونزوئلا با سرانه مصرف (۱۲٫۲ کیوگرم)، ایران (۱۲٫۲ کیلوگرم) و پرو (۸٫۲ کیلوگرم) هم محبوب است.

به گزارش مینتل (Mintel) خرده‌فروشی پاستا خشک و تازه در سال ۱۹۸۷ به ۵۳ میلیون پوند رسید، در سال ۲۰۰۹ این رقم به ۲۸۲ میلیون پوند رسیده و با در نظر گرفتن غذاهای آماده بر پایه پاستا ارزش آن به ۸۰۰ میلیون پوند خواهد رسید.

ارزان قیمت بودن، تطبیق‌پذیری، ماندگاری بالا، طعم خوب و سیرکنندگی را می‌توان از دلایل محبوبیت این محصول غذایی دانست. تنوع غذاهایی که می‌توان با استفاده از پاستا درست کرد، همراهی آن با سس‌هایی که با مواد اولیه ارزان و در دسترس تهیه می‌شوند، تولید انبوه و حمل و نقل آسان در سراسر جهان از دلایل دیگر موفقیت پاستا در دنیا است.

ماجراجویی‌های پاستا همچنان به اتمام نرسیده‌است، حتی امروزه هم شاهد تغییرات در آن باشیم، انواع بدون گلوتن که از غلاتی به جز گندم دوروم در پروسه تولید استفاده می‌شود. از آنجایی که پاستا خشک گیاهی است و انواع پاستا گندم کامل هم وجود دارد برای کسانی که به سلامت خود اهمیت می‌دهند جذاب است، گروهی که بسیاری از غذاها و محصولات سنتی دیگر در جلب نظرشان موفق نبوده‌اند.