هنوز نه امپراتوریهای بزرگ جهان شکل گرفته بودند و نه حتی دست بشر، سادهترین ظرفهای سفالی را ساخته بود؛ اما پنیر وجود داشت. هشت هزار سال قبل از میلاد، اولین کشاورزان دوره نوسنگی برای اولین بار پنیر را اختراع کردند و با رشد کشاورزی و پرورش بیشتر گوسفند و بز اهلی، انسان خلاقیتش را برای ساخت پنیرهای متنوع به کار گرفت. تولد پنیرهای دوران نوسنگی، مقدمهای برای ساختن یکی از خوشمزهترین و جذابترین پنیرهای دنیا شد؛ پنیر چدار که با گذر زمان دستخوش تغییراتی شد و راهش را از سفرههای سلطنتی انگلستان به نقاط مختلف دنیا و حتی تا آمریکا باز کرد.
به سختی می توان فهمید که دقیقا چه چیزی پنیر چدار را بسیار خاص کرده است. توصیف دقیق این پنیر طبیعی نارنجی رنگ، با آن بافت سخت و طعم فندقی آسان نیست. بله! بعضی چیزهای خاص و خوب را نمیتوان به درستی توصیف کرد! با این وجود، در ادامه تلاش میکنیم تا تاریخچه چدار و تمام جزئیات جالب آن را برایتان بازگو کنیم. پس اگر عاشق این پنیر هستید، با ما همراه شوید.
چدار اسم شهری در جنوب غربی انگلستان با غارهایی مناسب برای تهیه پنیر چدار است.
چدار، یک اسم، یک فعل و یک مکان
قبل از هر چیز خوب است بدانید واژه «چدار» معانی متفاوتی را در دل خود جا داده است. این کلمه یک اسم، یک فعل و در عین حال یک مکان است. چدار اسم شهری در جنوب غربی انگلستان است که پنیر چدار نام خود را از آنجا گرفته است. عمل انباشتن دلمهها روی هم برای تهیه پنیر با ماندگاری بیشتر هم به فرایندی برای تولید این پنیر به نام «چدارینگ» معروف شده است. با همه این اوصاف پنیر چداری که امروز ما میشناسیم، با پنیر اصیلی که در غارهای روستاهای انگلستان آماده میشده، تفاوت زیادی دارد.
اگر بخواهیم دقیقتر از پنیر خوشمزه و جذاب چدار صحبت کنیم به طور قطع باید بگوییم تاریخچه پنیر چدار (Cheddar cheese)، داستان دگرگونی عرضه مواد غذایی است. در طول ۱۵۰ سال گذشته، چدار که زمانی یک پنیر خاص و منطقهای بود، به یکی از محصولات لبنی پر تولید در جهان تبدیل شد. در طول سفرش به هر جا رسید از نظر سبک، طعم و فرآیند تکامل یافت و هنوز هم علیرغم دههها مکانیزه شدن گاهی در بعضی نقاط دنیا به همان سبک و سیاق خاص انگلیسیطورش و در غار تولید میشود.
داستان پنیر چدار؛ از رومیان تا غارهای انگلیس
پنیر چدار هم مثل همه خوراکیهای جذاب دیگر، پر از داستانهایی است که محققان در مورد صحت آنها اختلاف نظر دارند. برخی بر این باورند که این پنیر خوشمزه و پرطرفدار در زمان رومیان متولد شده است؛ درست زمانی که مردم برای حفظ شیر، پنیر درست میکردند. زمانی که داشتن غذاهای سرشار از پروتئین در طول ماههای طولانی پاییز و زمستان -که گاوها شیر کمتری تولید میکنند- سخت بود؛ یا زمانهایی که مردم مجبور بودند مسافتهای طولانی سفر کنند و پیدا کردن غذایی ماندگار برایشان آسان نبود. در میان همه داستانها، رسیدن دستور تهیه این پنیر از فرانسهی تحت کنترل رومیان، به غارهای شهر چدار در جنوب غربی انگلستان، از همه پرطرفدارتر است.
نفوذ رُم به کشورهای اروپایی؛ سرآغاز سفر چدار
رومیها که فرانسه را تحت کنترل داشتند، دستور تهیه یک نوع پنیر را از فرانسه با خود به سامرست انگلستان بردند و احتمالا این سرآغازی برای فرایند اولیه تولید پنیر چدار بوده است. به عبارت سادهتر، فتح جنوب انگلستان توسط رومیها باعث شد شهر چدار با داشتن ترکیبی عالی از غارهایی با دما و رطوبت و حیوانات اهلی شیرده، بهترین جایگاه برای تولید پنیر چدار شود و اواخر قرن دوازدهم نقطه عطفی در داستان پنیر چدار باشد.
پادشاه هنری دوم در سال ۱۷۰۱ به خاطر علاقه وافرش به پنیر چدار بیش از ۱۰ هزار پوند از آن را خریداری کرد
علاقه وافر هنری دوم به چدار
با وجود همه داستانهای متنوعی که در مورد این پنیر نقل میشود، واقعیت این است که قدیمیترین اشاره رسمی به پنیر چدار، در طومارهای خزانه ملی بریتانیا موجود است. این طومار نشان میدهد که چدار آنقدر محبوبِ پادشاهان بوده که هنری دوم در سال ۱۷۰۱ بیش از ۱۰ هزار پوند از این پنیر را خریداری کرد. اما فقط هنری دوم نبود که عاشق این پنیر شد؛ بلکه سابقه مشابهی هم از شاه چارلز اول که سلطنتش بین سالهای ۱۶۰۰ و ۱۶۴۹ بوده هم ثبت شده و این نشان از علاقه پادشاهان انگلیس به حفظ چدار است.
دانیل دفو درباره چدار مینویسد
اشاره اصلی بعدی به پنیر چدار در نوشتههای ادبی شخصی به نام دانیل دفو (Daniel Defoe) نویسنده رمان معروف «رابینسون کروزوئه» آمده است. دفو در کتاب دیگرش با نام «سفر در سراسر جزیره بریتانیای کبیر» که به شرح ماجراجوییهای و مکانهایی که بازدید کرده پرداخته است، از سیستمی نامبرده است که کشاورزان در آن شیر تولیدیشان را برای استفاده از چرخ چداری که به کمک آن پنیر چدار را تهیه میکردند، اشاره کرده است. کشاورزان در دهه ۱۷۲۰ شیر تولیدیشان را به جایی رساندند که امروزه از آن به نام تعاونی نام میبریم؛ همانجایی که شیر وزن و سهم کشاورز ثبت میشد و آن وقت فقط کشاورزانی که حداقل ۱۰۰ پوند شیر داشتند میتوانستند چرخ چدار را هم داشته باشند.
پنیر چدار در کتابهای آشپزی اولیه
یکی دیگر از منابع اطلاعاتی برای تاریخچه چدار، کتابهای آشپزی اولیه و کتابهایی است که برای کمک به زنان خانهدار نوشته میشدند. یکی از قدیمیترین کتب آشپزی آن زمان که در اوایل دهه ۱۷۰۰ توسط شخصی به نام الیزا اسمیت نگارش شده بوده، به این پنیر اشاره داشته است. در این کتاب که نامش «خانهدار کامل» (Complete Housewife) است به دستورالعملهای کاملی برای تهیه پنیر چدار در خانه برای علاقهمندان به تولید این پنیر به صورت خانگی ارائه شده است.
جوزف هاردینگ، پدر پنیر چدار
بیشتر پنیرهای چدار تا دهه ۱۸۰۰ در خانههای تولیدکنندگان یا در شرایط مناسب غارها ساخته میشدند؛ تا اینکه در دهه ۱۸۰۰، جوزف هاردینگ فرآیند تولید این پنیر را متحول کرد. روشی که هاردینگ برای تهیه چدار استفاده کرد به کمک یک دستگاه انجام میشد. دستگاهی که او اختراع کرد، دلمهها را در طی فرآیند پنیرسازی برش میداد و باعث صرفهجویی قابلتوجهی در زمان تولید این پنیر شد. توجه هاردینگ به بهداشت و نوسازی فرآیند ساخت چدار باعث شد او را به عنوان «پدر چدار» معرفی کنند. هاردینگ و همسرش در کنار نوآوری که در فرایند تولید این پنیر به خرج دادند، در معرفی این پنیر به اسکاتلند و آمریکایی شمالی و استرالیا هم موثر بودند.
خورشید هرگز در امپراتوری چدار غروب نمیکند
با نفود انگلستان در کشورهای مختلف، چدار هم به کشورهای تحت استعمارش رسید و به این ترتیب میتوان گفت هر جا انگلیسیها رفتند، چدار هم به سلطنت رسید و خیلی زود محبوبیت این پنیر از مستعمرات انگلستان به آمریکا هم رسید و این باعث شد پایههای پنیرسازی در بریتانیا تکانی اساسی بخورد. این تکان آنقدر اساسی بود که در سال ۱۸۷۵، ایالات متحده ۱۰۰ میلیون پوند پنیر به بریتانیا صادر کرد و به این ترتیب ایالات متحده تامینکننده پنیر انگلستان شد. اساسا تجارت پنیرسازی در انگلستان را نابود کرد و به این ترتیب پنیر چدار از سفرههای سلطنتی انگلستان به آمریکا رسید و پایگاه دیگری برای خود در آمریکا و بعدها کانادا، استرالیا و نیوزیلند باز کرد.
جنگ جهانی دوم و پنیر چدار
همه چیز در مسیر سفر چدار به نقاط مختلف دنیا داشت خوب پیش میرفت که ناگهان در قرن بیستم پنیر چدار با شکست مواجه شد. در جنگ جهانی دوم زمانی که جیره بندی غذا در جنگ رایج بود، دولت بریتانیا یک نوع چدار با نام مستعار «چدار دولتی» ایجاد کرد که تقریبا صنعت چدار را در این کشور از بین برد. در نهایت هم مدتی طول کشید تا این پنیر بعد از این شکست دوباره قد علم کند؛ طوری که پس از جنگ جهانی دوم، تنها ۱۰۰ کارخانه لبنیات تولید پنیر چدار در کشور انگلستان باقی مانده بود. این در حالی بود که قبل از جنگ، بیش از سه هزار نفر مسئول تولید پنیر چدار محلی در این کشور بودند.
این پنیر بعد از جنگ جهانی دوم به روزهای اوجش برگشت و تولیدش در سراسر جهان ادامه یافت؛ طوری که اکنون یکی از پرمصرفترین پنیرهای دنیاست.
اکنون چدار در کشورهای بزرگی همچون استرالیا، کانادا، نیوزیلند و آمریکا هم در سطح وسیع تولید میشود و حتی آنقدری مورد استقبال است که فقط در انگلستان در سال ۲۰۰۸، ۲۶۲ هزار تن از آن تولید شد و این میزان دو سال بعد یعنی در سال ۲۰۱۰ در آمریکا به ۱۴۶۶۶۴۰ تن رسید.
سفید، زرد یا نارنجی؟
پنیر چداری که امروزه در فروشگاهها به فروش میرسد، زرد مایل به نارنجی است. اما شاید برایتان عجیب باشد که این پنیر در حالت طبیعی مثل همه پنیرهای طبیعی دیگر سفید یا زرد کم رنگ است. از اواسط دهه ۱۸۰۰ بود که رنگهای خوراکی طبیعی به این پنیر اضافه شد. اینکه چرا این اتفاق افتاده و چرا این روزها رنگ دادن به این پنیر اینقدر رایج شده را هیچکس دقیقا نمیداند؛ حتی جوزف هاردینگ، پدر چدار و سازنده بزرگ این پنیر هم نتوانست به این سوال پاسخ دهد. اما هنوز هم در کشور آمریکا چدار سفید که به آن پنیر ورمونت هم میگویند، به فروش میرسد. با این وجود مهم نیست این پنیر خوشمزه چه رنگی دارد، چدار با تاریخچه و طعم غنی که دارد در هر رنگ و اندازهای محبوب است.
پنیری با طعمهای متفاوت
منطقهای که پنیر در آن تهیه میشود، روی کیفیت هر پنیر تاثیر دارد. از طرف دیگر تفاوت بین شیرهای محلی به طور سنتی بر طعم پنیر تاثیر میگذارد و حتی نشان از ترجیحات مردمی که آن را میخورند، میدهد. با این حال، هیچ پنیری وجود ندارد که به اندازه چدار دارای ویژگیهای منطقهای و حتی در سطح صنعتی باشد. چدار بلوکی نیوانگلند دارای طعمی تلخ و تند است که میتواند با پای سیب همراه شود؛ پنیر چدار ویسکانسین معمولا نسخه مرطوب و شیرینتری را تولید میکند؛ در حالی که چدار صنعتی که ما غالبا از سوپرمارکتها میخریم ترشی، اسیدی و تردی خاصی دارد.
حتی نحوه بستهبندی چدار از «پارچه بسته» یا «باندپیچی شده» که سنتیترین سبک موجود است، با چیزی که امروز از فروشگاههای مدرن در لایهای پلاستیک میخریم متفاوت است. مثلا چدارهایی که به صورت سنتی با پارچه بستهبندی شدهاند، نسبت به چدارهای مومدار یا مهر و موم شده با پلاستیک کمتر طعم تند و تیز دارند. با این حال، این به بدین معنا نیست که چدارهای پارچهای فاقد طعم هستند. طرفداران این سبک از طعم عمیق و پیچیدهای که با فرآیند پیری سنتیتر به وجود میآیند که به طور همزمان طعمی خاکی، علفزاری دارند، علاقهمندند.
گرانترین پنیرهای چدار در مزرعهای به نام ویک به روش سنتی تولید میشود.
مزرعه ویک مزرعهای با گرانترین پنیرهای چدار
مزرعه ویک فارم (Wyke Farm Cheddar)، مزرعهای در سامرست انگلستان با گرانترین پنیرهای چدار دنیاست. این مزرعه میزبان پنیر چداری است که از سال ۱۸۶۱ که با یک دستورالعمل خاص که هنوز یک راز باقی مانده تهیه میشود. پنیرهای این مزرعه برای هر پوند که تقریبا حدود نیم کیلو است حدود ۲۰۰ دلار هزینه دارد.
چدار بخشی از جنبش غذای آهسته
پنیر چدار یک پنیر طبیعی نسبتا سفت است که این روزها در سراسر جهان تولید میشود و تنوع زیادی هم دارد؛ اما از سال ۲۰۰۷ به بعد نام حفاظتشدهای برای شهرهای مبدا تولیدکننده این پنیر خاص از سوی اتحادیه اروپا به نام West Country Farmhouse Cheddar ثبت شده که فقط مختص پنیرهای چداری است که از شیر محلی مناطق سامرست (Somerset)، دوون (Devon)، کورنوال (Cornwall) و دورست (Dorset) به روش سنتی تهیه میشود است. به این ترتیب اگر دنبال پنیر اصیل چدار هستید باید به چهار شهری که بالا گفتیم سر بزنید.
خوب است بدانید حتی در جنبش غذای آهسته که از غذاهای محلی حمایت میکند هم تنها پنیرهای چداری که از چهار شهر مطرح شده میآیند، حق دارند چدار نامیده شوند. اما این پنیر چه آن پنیر سنتی تهیه شده با شیر گاو خام باشد، چه چدار امروزی که با شیر پاستوریزه تولید میشود، باز هم محبوب پنیردوستان است و نمیتوان خوشمزگی و خاص بودنش را در ترکیب با انواع ساندویچ و کیش یا حتی به صورت دیپ چدار انکار کرد.
نویسنده
حبیبه مجیدی
مترجمی بودم که دوست داشت روزنامهنگار باشد؛ روزنامهنگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسندهای شدم تا همچنان بیاموزم.
تاریخچه پنیرهای معروف جهان به طرز پیچیدهای با کشورهای محل تولدشان گره خورده است. قبلا داستان گودا پنیر هلندی طلایی رنگ، بلوچیز فرانسوی با رگههای آبی و هالومی خوشمزه قبرسی را خوانده بودید و حالا وقت حرف زدن در مورد شاه پنیرها، پارمزان یا پارمسان یا در حقیقت پارمجانو رجیانوی ایتالیایی است؛ پنیری که ادعا میشود قدمتی تقریبا هزار ساله دارد. این پنیر ایتالیایی که در فرانسه پارمزان یا پارمسان نام گرفته، از دل صومعههای راهبان قرون وسطی درآمد و حدود دو قرن بعد، آوازهاش در همه دنیا پیچید.
در سراسر تاریخ آشپزی ایتالیایی، جای پای پارمجیانو را کنار روغن زیتون، گوجهفرنگی، برگ ریحان، اورگانو و سیر میتوان دید. این پنیر به خیالات نویسندگان و شاعران راه پیدا کرده و جز غذاهای مورد علاقه در بشقاب سیاستمداران بوده است. جیووانی بوکاچیو (Giovanni Boccaccio) نویسنده دیکامرون (Decamerone)، در سرزمین خیالی بِنگودی (Bengodi) خودش، کوهستانی از جنس پارمجانو را تصویر میکند، جایی که آشپزهایش برای خوش طعم کردن پاستا، آن را بعد از پخت روی شیب این کوه خوراکی میغلطانند تا مزه پنیر به خورد پاستا برود:
«کوهستانی که از پنیر پارمزان رنده شده ساخته شده است، و مردمی در آن زندگی میکنند که کاری جز درست کردن ماکارونی و راویولی در عصاره گوشت خروس ندارند، و بعد از جوشیدن مواد در عصاره، غذا را با پنیر رنده شده تزیین میکنند.»
در این پاراگراف نه تنها به محبوبیت پارمجانو نزد پادشاهان اشاره میشود، بلکه از رنده کردن و استفاده از آن به منظور تزیین و طعمدهی به غذا هم یاد شده است.
برای این پنیر سخت که سخت جان هم هست و تا سالها ماندگاری دارد، خواصی مثل طولانی کردن عمر را هم عنوان کردهاند. احتمالا به همین خاطر بود که مولیر (Molière) نمایشنامهنویس قرن هفدهم فرانسه، در تلاش برای نجات جان خودش از بیماری سل به رژیم غذایی روزانه پارمسان متوسل شد.
میخواهیم ببینیم این پنیر نمکین اما شیرین، علفی اما آجیلی، چرب اما دارای طعم قوی با بافت سخت و پوشیده از کریستالهای سفید پروتئینی که محبوب دل ناپلئون بود، چطور پا به دنیا گذاشت؟
سرزمین تولد پارمجانو رجیانو یا پنیر پارمزان کجاست؟
پارمجانو رجیانو را در منطقهای از ایتالیا به نام امیلیا-روماجینا (Emilia-Romagna) تولید میکنند که شامل استانهای پارما، رجیو امیلیا (Reggio Emilia)، مُودِنا و بخشی از استانهای بولونیا (سمت چپ رودخانه رنو) و مانتوآ (Mantua) (سمت راست رودخانه پُو) میشود. مبدا شیر مورد استفاده برای این پنیر خاص بایستی از مزارعِ واقع در همین مناطق باشد.
پارمجانو رجیانو حاصل خلاقیت و تجربه راهبان بندیکتین و سیسترسین بوده که در چهار صومعه ناحیه پارما و رجیو زندگی میکردند. به همین خاطر، صومعههای سَن جیُووانی، سَن پِراسپِرو، فُونته ویو و والسِرانا/ سَن مارتینَو را گهوارههای تولد کاسِئُوس پارمِنِسیس (Caseus Parmensis) (نام قدیمی و لاتین) این پنیر شاهکار میدانند.
نهصد سال قبل راهبانی که برای ترک دنیا و عبادت، خود را در صومعههای خارج شهر حبس کرده بودند، با دشتهای سرسبز منطقه امیلیا-روماجینا احاطه شدند. جایی بین دو رودخانه و کوههای آلپ، جغرافیای ویژهای از خرمی و برکت پدید آمده بود.
پارمجانو رجیانو پنیری با ابعاد و ظاهر خاص است که آن را از بقیه پنیرها متمایز میکند.
عطر و طعم و رنگ پنیر پارمجانو هم مستقیما برگرفته از علوفه شیرین و تازهای است که حیوانات از آن تغذیه میکنند. بعضی از مناطق این دشتها، قرنهاست که بذرپاشی نشده و طبیعت به شکل شگفتانگیزی قادر به تولید پایدار جو و یونجه و شبدرِ حاوی باکتریهای لاکتیویا بوده است. طبق تخمینها در منطقه امیلیا روماجیانو ۶۰ نوع مختلف گیاهان علفی میروید و به همین دلایل، ساخت پنیری با خصوصیات پارمجیانو خارج از این شهرها و استانها غیرممکن است.
القصه، از آنجا که راهبان باید برای تامین خوراک و هزینههای خود کاری انجام میدادند، گاوهای صومعه را برای چرا به همین مناطق میبردند و برای نگهداری از حجم زیاد شیر تازه و پرچرب دوشیده شده از گاوها، با آن پنیر میزدند. آزمون و خطاهای بسیار در روش تهیه پنیر، طی سالها کامل شد تا در نهایت به پارمجاتو رجیانوی امروزی رسید. پنیری که با زحمت زیاد تماما توسط دست تولید میشد و عمل میآمد و با اطمینان میتوان گفت همین رویه امروز هم ادامه پیدا کرده است. تنها تغییری که رخ داده در مکانیکی شدن بعضی فرایندهای تولیدی مثل هم زدن اولیه و اضافه کردن مایه پنیر و شیر به ظرف اصلی است.
یک اثر هنری به نام پنیر
پارمجانو رجیانو بیزنس بزرگی برای ایتالیاست. در شمال این کشور، سالی ۳٫۶ میلیون قرص پنیر ساخته میشود و ارزش صنعت آن دو میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار آمریکاست. در واقع، هر کدام از این پنیرها با صرف وقت و دقت فراوان از سه ماده شیر، نمک و مایه پنیر آفریده میشوند.
در ناحیه رجیانو امیلیانو، تنها ۳۲۹ کارگاه رسما اجازه تولید پارمجیانو را دارند. روش کار به این صورت است که هر صبح، شیر تازه دوشیده شده (شیر کامل پر چرب) و شیری که متعلق به یک روز قبل است و چربی آن گرفته شده را با هم داخل دیگهای مسی میریزند. به هر یک از این دیگها بازوی همزنی متصل است و مایه پنیر، آب پنیر تخمیر شده و سُوردو (Sourdough) را همراه شیر هم میزند تا به بافتی ماست مانند و شیری رنگ و چرب برسیم که حاصل دلمه بستن شیر بعد از استراحت است.
استاد پنیرزن با اسپینو (Spino- وسیلهای با دسته چوبی بلند و سری مشبّک)، شیر دلمه بسته را با حرکات عمودی از هم جدا میکند. شبکههای فلزی سر این ابزار به تکهتکه کردن دلمه یکدست روی حوض مسی و جدا کردن آب پنیر از پنیر کمک میکند. برای دستیابی به پنیری که دوام و ماندگاری قابل توجهی داشته باشد، این ترکیب را به مدت تقریبا ۵ دقیقه میپزند. در این مدت دما از ۳۸ درجه سانتیگراد به ۵۵ درجه میرسد.
در کارگاههای ساخت پارمجانو شیر را داخل دیگهای مسی با مواد دیگر ترکیب میکنند.
سپس صبر میکنند تا دلمهها تهنشین شود. چهل و پنج دقیقه بعد، تودهای متراکم کف ظرف تشکیل شده است که برای به دام انداختنش، دو نفر از دستههایِ چوبیِ قلاب مانندِ متصل به پارچه کتان کمک میگیرند و دلمههای نیمه جامد را بالا میکشند. بعد قلابها را از لبههای پارچه جدا میکنند، میله فلزیای را روی عرض دیگ میگذارند و دو به دو گوشهها را بالای میله گره میزنند.
وزن پنیر در این مرحله تا ۱۰۰ کیلو هم میرسد. این مقدار برای دو قرص کامل پنیر پارمجانو رجیانو کافی است. حالا یک نفر با استفاده از ابزار تیز و بلند فلزی، پنیر را در همان حال که آویزان شده تا باقی مانده آب پنیر از آن بچکد، از وسط به دو قسمت مساوی تقسیم میکند.
مسئولیت هر یک از نیمهها را یک نفر به عهده میگیرد و آن را در پارچه کتان مجزایی میپیچد و همانجا روی میلهِ آویزانِ روی دیگ مسی باقی میماند تا آخرین قطرات آب پنیر هم تخلیه شود. سپس، هر کدام از مردان یک نیمه را برداشته و بعد از یک بار فرو کردن در ظرف آبی، آنرا با همان پارچه کتان، داخل قالبهای بزرگ و سفید پلاستیکی قرار میدهند تا شکل استوانهای به خود بگیرد. هر دو ساعت یک بار پارچه کتان عوض میشود و این روند تا شب ادامه دارد.
پارمجیانو با ظاهر استوانهای عظیم، رنگ کهربایی و نوشتههای برجسته بریل مانندی که روی بدنهاش حک شده یکی از محبوبترین پنیرهای جهان است.
برای حک کردن اسم پارمجیانو رجیانو روی دور تا دور بدنه پنیر، ورقه شابلونی را که اسم پارمجیانو رجیانو در سرتاسرش حک شده دور تا دور داخل قالبهای پلاستیکی قرار میدهند تا روی پنیر حک شود. یک پلاک شناسایی از جنس پروتئین برای هر پنیر تهیه شده و به خریدار امکان میدهد تا با اسکن بارکد، مکان و زمان تولید آن را بداند. برای حک شدن نقوش خاص روی سطح پارمجیانو، پنیر باید چهار روز بدون حرکت آنجا باقی باشد.
دلمههای جامد را قبل از برش زدن، به این شکل از اطراف دیگ مسی آویزان میکنند.
حالا نوبت حمام نمک است که حدود ۱۹ روز طول میکشد و در این مدت، پنیرها را هرچند وقت یکبار در آب میغلطانند تا هر دو روی آن به اندازه مساوی خیس بخورد. به این شکل پوسته بیرونی محافظ پنیر تشکیل میشود. سپس پنیر را در انبارهایی که پر از قفسههای چوبی است قرار میدهند تا روند جا افتادن آغاز شود. لازم است هر قرص پنیر دستکم یک سال اینجا نگهداری شود. بیشتر پنیرها تا سه سال هم در قفسهها جا خوش میکنند.
در این مدت، دمای هوا باید بین ۱۶ تا ۱۹ درجه سانتیگراد بوده، محیط کم نور و رطوبت نسبی هم بالا باشد. هر چند وقت یک بار، شخصی که مسئول رسیدگی به وضعیت انبار است، با دستمال تمیزی سطح پنیرها از هر نوع چربی پاک میکند.
ارزش غذایی پارمجیانو
این پنیر به ازای هر ۱۰۰ گرم، ۳۴۰ کالری دارد و از این نظر برای کسانی مثل ورزشکاران که بدنبال منبع ارزشمند انرژی میگردند ایدهآل است. همچنین حاوی ۳۰% آب و ۷۰% مواد مغذی است: از جمله پروتئینها (A, B2 و B6)، کلسیم و فسفر. میزان چربی موجود در آن بیش از اندازه نیست، اما حواستان به نمک باشد. در این پنیر از لاکتوز و کربوهیدرات تقریبا هیچ اثری نیست و هیچ نوع افزودنیای هم ندارد.
به دلیل تکنولوژی خاصی که در تولید پارمجیانو رجیانو استفاده میشود، پنیر تقرببا کاملا بدون لاکتوز است (در هر ۱۰۰ گرم از آن ۰٫۰۱ گرم لاکتوز وجود دارد). لاکتوز یکی از انواع خاص قند است که معمولا در شیر یافت میشود و در صورت وجود داشتن در محصولی، با برچسب خاصی که مورد تایید وزارت بهداشت ایتالیاست مشخص میشود.
آیا پنیر پارمزان و پارمجانو رجیانو یکی هستند؟
بسیاری از افراد تفاوت میان پارمزان و پارمجیانو رجیانو را نمیدانند و بسیاری هم هر دو را یکی فرض میکنند. اما این دو یک پنیر نیستند. پارمجیانو رجیانو را خارج از اروپا به نام پارمسان میشناسند؛ در بسیاری از کشورها این نام غالبا برای اشاره به محصولاتی است که صرفا از پارمجیانو رجیانو «الهام» گرفته شدهاند. اما به هیچ عنوان کیفیت پنیر پارمزان تولید شده در خارج ایتالیا، نه از نظر طعم و مزه، نه ظاهر و نه کاربرد، با پارمجیانو یکی نیست.
دولت وقت ایتالیا در سال ۱۹۵۵ گواهی رسمی DOP را برای این پنیر صادر کرد. سال ۱۹۹۶ هم اتحادیه اروپا گواهی تایید اصالت مبدا را به پنیر پارمجانو رجیانو اعطا کرد. به این ترتیب، نه تنها ویژگیهای منحصر به فرد این پنیر قانونا تایید شده است، بلکه دولت ایتالیا و اتحادیه اروپا هر دو محافظت از آن را در برابر نمونههای تقلبی به عهده گرفتهاند.
قیمت پارمجیانو رجیانوی ایتالیایی حداقل دو برابر پارمزان است.
معمولا وقتی برای خرید پنیر به فروشگاه مراجعه میکنید، آن را در یکی از شکلهای ورقهای، پودری یا سه گوش تحویل میگیرید. چیزی که در اکثر فروشگاهها به صورت رنده شده یا پودری ارایه میشود و پارمسان نام دارد، به علت از پیش رنده شدن مزه چندانی ندارد. ولی پارمجیانوی اصلی در هر شکل، اگر در مبدا تولیدی خود (یکی از کارگاههای دارای مجوز داخل خاک ایتالیا) ساخته شده باشد، دارای لوگوی اتحادیه و PDO است. توجه کنید اگر فروشندهای بخواهد با ادعای اصل بودن پنیر، لوگوها را در محل فروش روی بستهبندی بزند، کاری غیرقانونی است.
بهترین استفاده از پارمجانو یا پارمزان اصلی به عنوان فینیشینگ غذهایی مانند پیتزاست.
اگر پنیر سه گوشه پارمزان و پارمجیانوی اصلی را کنار هم ببینید با راهنماییهای این مقاله به راحتی میتوانید به برچسب و مهر مخصوص PDO و لوگوی اتحادیه پارمجیانو رجیانو توجه کرده و پنیر اصیل ایتالیایی را بشناسید.
همچنین رنگ پارمجیانو با رنگ پنیر پارمسان متفاوت خواهد بود، که به خاطر شیر گرفته شده از گاوهای خاص منطقه رجیانو امیلیانو است.
اگر برای درست کردن یک غذا ایتالیایی از یکی از انواع این پنیر استفاده میکنید، به این نکات توجه کنید:
اگر از پارمسان رنده شده و پودری داخل غذا استفاده میکنید، مقدارش را از آنچه در دستور گفته شده بیشتر کنید تا طعم بهتری به غذا بدهد. همینطور در غذا از مقداری رطوبت یا چربی مثل کره، یا حتی پنیر دیگری مثل موزارلا استفاده کنید.
هنگامی که طعمی ملایمتر برای غذا مدنظرتان است، یا وقتی غذایی درست میکنید که مصرف پنیر در آن بالاست، از پنیر سه گوشه پارمزان استفاده کنید و مقداری از آن را داخل غذا رنده کنید.
پارمجیانو رجیانو را برای بعد از آماده شدن غذا بگذارید و به صورت رنده شده روی سالاد یا برای درست کردن سسهای مختلف استفاده کنید تا مزهای آجیلی و کرهای به غذا بدهد. البته اگر دستتان به پارمجانوی اصل رسید، آن را با خساست مصرف کنید!
سنجش کیفیت پنیرهای پارمجانو رجیانو
گفتیم که هر قرص پنیر دستکم یک سال در انبار میماند. سپس استادکاری به نام باتیتوره (battitore – ضربهزننده) که وظیفه سنجیدن کیفیت پنیرها را دارد و فرستاده کنسرسیوم رسمی پارمجانو رجیانو است، با چکش مخصوصی بالا و پایین و زیر و روی پنیرها ضربه میزند. بر حسب بازتاب صدا، کیفیت پنیر را مشخص کرده و آن را با مهر کنسرسیوم مهر میکند. هرچه پنیر در جاهای مختلف بیشتر صدای توخالی بدهد، نشانه کیفیت پایینتر آن است. معمولا ۸% از پنیرهای تولیدی به این دلیل مهر تایید نمیخورند.
عملیات باتیتورا (battitura – ضربهزنی) با استفاده از چکش کوبهای کوچکی صورت میگیرد. بر اساس نتیجه این تستها قرص پنیر را در یکی از این طبقهبندیها قرار میدهند:
عملیات باتیتورا (battitura – ضربهزنی) با استفاده از چکش کوبهای کوچکی صورت میگیرد.
پریما کاتگوریا (Prima Categoria) : پنیر بینقص را میگویند. مصرفکنندهها با توجه به ویژگیهایی مثل دست نخورده بودن پنیر و مخصوصا خط و خطوط روی سطح آن میتوانند تشخیصش بدهند.
مِزانو (Mezzano): این پنیر نواقص ریز یا تا حدودی واضح دارد. مثلا روی گوشههایش ترکهای افقی دیده میشود. چنین پنیری برای جا افتادن مناسب نیست، اما وقتی تازه باشد عالی است.
اِسکارتُو (Scarto): نواقص این پنیر به اندازهای زیاد است که نمیتوان آن را فروخت. برای پاک کردن آثار نواقص، گوشههای پنیر بریده شده است.
برای زدن مهر هم از وسیله مخصوصی استفاده میکنند که شبیه داغگذاری است، یعنی آتش را روش میکنند تا کلیشه مهر داغ شود و سپس به آرامی مهر را به بدنه پنیر میچسبانند که اثری شبیه سوختگی به جا میگذارد.
هرچه مدت زمان جا افتادن پنیر بیشتر باشد، به قیمت بالاتری فروخته میشود. مثلا استراوچیُو (Stravecchio) پنیر سه سالهای است که هر نیم کیلو از آن را تا ۱۵ دلار آمریکا میفروشند. هدف از این تست، حفظ وجهه برند پارمجیانوست، به این وسیله میخواهند از برند پنیر ایتالیایی اصیل در برابر هزاران پنیر تقلبیای که تحت نام پارمجیانو تولید میشود محافظت کنند، چون بازار پنیرهای تقلبی پارمجانو هم بسیار داغ است و صنعتی ۱۱۳ میلیارد دلاری را به خود اختصاص داده است.
نوشتههای روی پارمجیانو رجیانو به چه معناست؟
روی این پنیر انواع نشانهها و نوشتههایی وجود دارد که با استفاده از آنها میتوان پی به اصل بودنش برد:
نام پارمجیانو رجیانو که به صورت نقطهنقطه حک شده است
عبارت DOP و Consorzio Tutela
شماره سریال درج شده روی پنیر
تاریخ تولید آن
علاوه بر اینها، پلاک کازئینی هم روی سطح پنیر زده میشود که کد شناسایی ترکیبیای از حروفی و اعداد، برچسبی خاص و حروف ابتدایی CFPR (مخفف کلمات کونسورزیو فورماجیو پارمیجیانو رجیانو) را بر خود دارد.
طعم پارمجانو در سنین مختلف
پارمجانو رجیانو قسمت اعظم ویژگیهای خودش را در دوران جاافتادن بدست میآورد، هنگامی که روی قفسههای چوبی در سکوت نگهداری میشود تا استراحت کند. این زمان بایستی دستکم ۱۲ ماه باشد، بعد از دو سال پارمجانو از لحاظ مزه در بهترین حالت خود به سر میبرد.
با توجه به اینکه پنیر پارمجانو رجیانو را در سرتاسر مدت سال میتوان ساخت، تفاوتهای جزیی مابین پنیرها، منعکسکننده تنوع فصلی زمان ساختشان است که میتواند از شیرین تا علفی، آجیلی و خاکی متغیر باشد. رنگ پنیر هم از سفید-زرد رنگ پریده تا فام طلایی تیرهتر گندمی در نوسان است که به مدت زمانِ جا افتادن آن بستگی دارد.
انبار پنیرهای پارمزان اصلی، اعداد کنار قفسهها سن پنیر را نشان میدهد.
همانطور که میدانید، پرزهای چشایی ما قادر به شناسایی شش مزه هستند: شور، شیرین، ترش، تند، تلخ و اومامی. این مزه ششم در قارچ خشک، سس سویا و پنیر پارمجانو رجیانو وجود دارد. فرایند جا افتادن پنیر، پیچیدگی مزهاش را بیشتر میکند و هرچه این مدت بیشتر باشد، باعث دانهدانهتر شدنش میشود. به همین خاطر است که به محض اینکه پنیر را در دهان میگذارید، آب میشود.
برای دانستن اینکه پنیر پارمجانو در بازههای زمانی مختلف چه طعمهایی دارد به این اطلاعات توجه کنید:
۱۲ تا ۱۸ ماه: رایحه ماست و میوههای تازه دارد، ترد و شکننده است.
۲۲ تا ۲۴ ماه: بافت دانهدانه با طعمی متوازن از عصاره گوشت و میوه خشک (به پنیرهای حدفاصل ۱۸ الی ۲۴ ماهه وچیو Vecchio میگویند)
۳۰ تا ۳۶ ماه: ترد و دانهدانه، دارای نتهای فلفل، آجیل بو داده و عصاره گوشت (پنیرهای ۲۴ الی ۳۶ ماهه را استراوچیو Stravecchio مینامند)
بیشتر از ۴۰ ماه: بافت لایهلایه، پیچیده و بسیار سخت دارد.
بعضی از انواع فوق خاص پنیر پارمجانو رجیانو شامل واچه رُوسه (Vacche Rosse) و سُولو دی برونا (Solo di Bruna) است که به
ترتیب تنها از شیر گاوهای سرخ رنگ رجیانا یا گاوهای قهوهای رنگ سوییسی در تهیهشان استفاده میکنند.
شیر تهیه شده برای ساخت پنیر پارمزان اصلی یا پارمجانو رجیانو از گاوهای دو نژاد فریزونا (Frisona) و رجیانا روسا (Regiana Rossa) گرفته میشود.
همراههای همیشگی پارمجیانو رجیانو را بشناسید
به عنوان یکی از اعلیترین پنیرهای دنیا، بهترین راه استفاده از پارمجاینو رجیانو این است که ورقههای برشخورده آن را کنار مزههایی قرار بدهید که با نتهای عمیقا آجیلیِ این پنیر تضاد ایجاد میکنند. یادتان باشد پارمجانو به عنوان تزیین نهایی برای غذا، مقداری نمک به طعم نهایی اضافه میکند، بنابراین وقتی میخواهید برای مزهدار کردن غذایی مثل پاستا از آن استفاده کنید حواستان به این نکته باشد.
سالاد: برای اضافه کردن طعمی خوشمزه به سالادِ سبزیجاتی که نعناع و رازیانه و آبلیمو ترش در آن استفاده شده (یا هر نوع سالاد سبزی دیگری) پارمجانو رجیانو را روی سالاد رنده کنید. به این منظور از سَری مخصوص پوستکنی سبزیجاتِ رنده استفاده کنید.
اشتهاآور و سینی پنیر: میتوانید چیپس پارمجانو رجیانو درست کنید و کنار عسل، پروشوتو (ژامبون ایتالیایی)، سرکه بالزامیک جا افتاده، میوه و نان تازه سرو کنید.
ریزوتو: پنیر پارمجانو رجیانو را برای هرچه بیشتر مزهدار شدن ریزوتو به آن اضافه کنید.
اضافهسازی به عصاره سبزیجات: میتوانید لایه بیرونی پارمجانو رجیانو را به عصاره سبزیجات پخته اضافه کنید، به این ترتیب طعم آب سبزیجات شما غنیتر خواهد بود.
پنیر پارمجانو در کنار زیتون، انجیر، مربا و گردو یک ترکیب عالی را میسازد.
یادتان باشد بهترین همراهی وقتی اتفاق میافتد که بین ماده غذایی انتخابی و سن پنیر تناسب وجود داشته باشد:
برای پنیر جوان (۱۲ تا ۱۸ ماهه): سالاد و سبزیجات تازه، میوههای تازه (گلابی، سیب، توتفرنگی و انگور)
برای پنیر (۲۴ تا ۳۰ ماهه): میوههای خشک (گردو، فندق و انجیر خشک)، مربا، خردل و عسل، سرکه بالزامیک
برای پنیر جا افتاده: بهترین نوع استفاده برای مزهدار کردن انواع پاستا، ریزوتو، پای و سوپ است.
نگهداری و منجمدسازی پنیر پارمزان
درست است که با یکبار چشیدن طعم پارمجانو رجیانو، نمیتوانید آن را فراموش کنید؛ اما در کشورمان به نوه این پنیر، یعنی همان پارمسان یا پارمزان دسترسی بیشتری دارید. اگر در یخچال خانهتان همیشه یک بسته از این پنیر پیدا میشود، راهنمای زیر را بخوانید.
پنیر پارمزان باز نشده را میتوانید در فریزرِ با دمای چهار تا هشت درجه سانتیگراد به مدت سه ماه نگهداری کنید.
حتما از سالم بودن پکیج و عدم وجود هر نوع درز و سوراخ اطمینان حاصل کنید. پنیر نباید در معرض هوا قرار بگیرد.
در صورت باز کردن بستهبندی پارمسان، در دمای چهار تا هشت درجه سانتیگراد به مدت یک هفته قابل نگهداری است.
پارمزان پودری به مدت شش ماه در فریزر (با دمای منفی ۱۸ درجه سانتیگراد) قابل نگهداری است. اگر بخواهید آن را در یخچال نگهداری کنید این مدت سه ماه (در دمای چهار الی هشت درجه سانتیگراد) البته پیش از باز کردن بستهبندی است.
برای نگهداری از پارمسانی که از بسته وکیوم بیرون آورده و یخزدایی شده، یا به صورت تازه برش خورده خریداری شده است به این نکات توجه کنید:
پنیر پارمسان را در فریزر دمای چهار تا هشت درجه سانتیگراد نگهداری کنید.
در خصوص مدت زمان قابل استفاده بودن پنیر به راهنماییهای روی بستهبندی توجه کنید. معمولا در این شرایط، مدت زمان استفاده از پنیر به سن آن ارتباط دارد:
پنیر ۱۲ تا ۱۸ ماهه را میتوان حدود دو هفته استفاده کرد.
پنیری که ۲۴ ماهه یا بیشتر است را میتوان یک ماه استفاده کرد.
اگر در این مدت کپک روی سطح پنیر دیدید میتوانید آن را با چاقو پاک کنید.
به طور کلی پارمزان در شرایطی ویژگیهای خود را بدون تغییر حفظ می کند که:
در رطوبت بهینه نگهداری شود
دور از سایر مواد غذایی باشد (قسمتهای چرب این پنیر بوی غذاهای دیگر موجود در فریزر را به خود میگیرد)
بهتر است در محفظه پلاستیکی یا شیشهای نگهداری شود.
راهحل عملی دیگر این است که پارمزان را در پلاستیک مناسب رول کردن مواد غذایی بپیچید. به این ترتیب، میتوانید پارمزان را به مدت طولانی نگهداری کنید، البته نیاز است که هرچند وقت یکبار نگاهی به وضعیت پنیر بیندازید. در ضمن بهتر است پارمسان را هرگز منجمد نکنید؛ مگر پارمسان پودری.
کمبود غذا و افزایش ضایعات غذایی به یک مشکل جهانی تبدیل شده است و در چنین شرایطی، نقش ما به عنوان مصرف کننده مواد غذایی، بیش از پیش اهمیت پیدا میکند. شاید تصور کنید زمین با چنان شتابی درحال نابودی است که دیگر کاری از دست ما بر نمیآید؛ اما باور کنید تصمیمهای درست و بهظاهر کوچک ما، کمک بزرگی به نجات زمین و کاهش هدر رفت مواد غذایی میکند.
وقتی در رستوران غذای کاملا سالم و دستنخورده را رها میکنیم، یا زمانیکه باقیمانده غذاهای مهمانیهایمان را به راحتی راهی سطل زباله میکنیم، زمین را به شتاب بیشتری به سمت نابودی سوق میدهیم. روزهایی که فقط برای اینکه دوباره به سوپرمارکت نرویم موادی که لازم نداریم را میخریم و درآخر بدون اینکه آنها را مصرف کنیم، فاسد شدهشان را دور میریزیم، به افزایش تعداد گرسنگان جهان و بیشتر شدن آلودگی زمین دامن میزنیم.
چند راهکار مهم و علمی برای کاهش ضایعات غذا
هدررفت مواد غذایی و گرسنگی دو چالش جهانی مهم هستند که بسیاری از کشورهای توسعهیافته و پیشرفته برای مقابله با آنها تصمیمهای جدی و سختگیرانهای را اتخاذ کردهاند. سازمان حفاظت از محیط زیست ایالات متحده آمریکا (EPA) با تعریف سلسله مراتب بازیابی غذا، اقداماتی که از سوی افراد و سازمانها میتواند برای جلوگیری از هدررفت غذا انجام شود را اولویتبندی کرده است.
اولین و مهمترین قدم پیشگیری از ایجاد ضایعات غذایی از نظر EPA در هرم بازیابی غذا ضایعات غذایی در منابع است. ضایعات غذایی به دور ریختن مواد غذایی قابل استفاده و مناسب برای خوردن گفته میشود. ضایعات غذایی در پی نگهداری نامناسب مواد غذایی، خرید بیش از حد نیاز، بیرون ریختن باقی مانده غذا و درست کردن غذای بیش از اندازه به وجود می آید؛ بنابراین در این زمینه ما به عنوان مصرفکننده نقش پررنگی ایفا میکنیم. و میتوانیم با راهکارهایی سرنوشت غذایی که در بشقابمان مانده را به سادگی تغییر دهیم.
در هرم سلسله مراتب بازیابی مواد غذایی به ترتیب اولویت راهکارهایی ارائه شدهاست که در ادامه به هرکدام میپردازیم:
غذا رسانی به مردم محروم
کمک به افراد و خانوادههایی که در تامین غذای روزانه خود مشکل دارند، دومین رده از سلسله مراتب بازیابی غذا از دید این آژانس است. میتوانیم با جمعآوری مواد غذایی سالم و دستنخورده و اهدای آن به افرادی که با ناامنی غذایی دست و پنجه نرم میکنند در این زمینه موثر باشیم. با این کار به جای تغذیه محلهای دفع زباله انسانها را تغذیه کنیم و در ذخیره پول هم صرفهجویی خواهیم کرد.
تریسترم استوارت، کنشگر و نویسنده در این رابطه میگوید: «البته غذارسانی به گرسنگان به این بدین معنی نیست که غذای باقیماندهمان را به مناطق محروم آفریقا بفرستیم. در حال حاضر ما یک سیستم غذایی جهانی داریم؛ زمانیکه ما غذاها را بازار جهانی میخریم و بعد آنها را دور میریزیم، در واقع امکان حضور آن مادهغذایی در قفسههای فروش مارکتهای جهانی را سلب کرده و غذا را از دهان افراد گرسنه در آوردهایم.»
کسی را نمیشناسید که در تامین غذای روزمره خود مشکل داشته باشد؟ مشکلی نیست! تکنولوژی در این موارد کار را ساده میکند. برای مثال «فودکم» این امکان را فراهم آورده است اما اگر شما این دسترسی و امکانات را ندارید به سادگی میتوانید عکسی از غذای اضافی که دستنخورده است را در گروه کاری خود به اشتراک بگذارید. ماجرا از این قرار است که دوربینی در جایی از آشپزخانه شرکتها نصب میشود و زمانیکه غذای شما اضافه آمده به سادگی دکمهای را فشار میدهید، از غذای شما عکس گرفته و آن را با اعضای کل ساختمان به اشتراک میگذارد. شاید یکی از اهالی ساختمان شما دقیقا به همین غذا نیاز داشته باشد.
تغذیه حیوانات
تغذیه حیوانات در رده سوم هرم بازیابی مواد غذایی قرار دارد، که شامل بازیابی مواد آلی تولید شده توسط کارخانجات غذایی است. مواد غذایی که برای مصرف انسان مناسب نباشند وارد این مرحله میشوند. غذارسانی به حیوانات به ویژه آنهایی که در مزارع هستند با استفاده از ضایعات غذایی عملی قدیمی است. در اصل ۳۰ درصد غذای دام در سراسر جهان از ضایعات ناشی از زنجیره تامین مواد غذایی یا محصولات جانبی حاصل از رشد و فرآوری مواد غذایی تامین میشود.
وقتی از تهیه غذای حیوانات و دام با استفاده از باقیمانده مواد غذایی صحبت میکنیم منظورمان پسمانده وعدههای غذایی خودمان نیست؛ چراکه زمان درست کردن غذا با نحوه پخت و اضافه کردن ادویه و غیره غذا برای مصرف حیوانات مناسب نخواهد بود. منظور بیشتر مواد غذایی است که خودمان مصرف نمیکنیم. به عنوان مثال ما همه کاهو را برای سالاد استفاده نمیکنیم، بلکه بخشهای زده شده و لایههای رویی را جدا میکنیم، یا اینکه پوست میوهها و سبزیجات را جدا کرده و دور میریزیم.
این موارد مثالهایی از مواد غذایی قابل استفادهای است که میتوانیم به حیوانات بدهیم. بخش گسترده و وسیع در این رابطه تعامل کارخانههای تولید موادغذایی با تولیدکنندههای خوراک دام یا دامداریها و مزارع است. خوراک حیوانات را میتوان از بازمانده مواد غذایی کارخانجات فرآوری مواد غذایی تامین کرد. به عنوان مثال یک کارخانه تولید آب پرتقال بعد از پروسه آبگیری میتواند پالپ باقیمانده را برای مصرف دام به دامداری بفرستد.
مصارف صنعتی
یکی از روشهای بازیابی غذا شامل بازیابی موادغذایی به صورت تجاری است. یکی از نمونه های آن رندرینگ نام دارد. در آمریکا تنها از ۵۰ درصد گوشت حیوانات برای مصارف غذایی استفاده میشود. رندرینگ فرایندی است که طی آن محصولات حیوانی به ذرات چربی و پروتئین تجزیه میشود که در تولید محصولات متنوع مانند غذای حیوانات، کود، رنگ، لوازم آرایشی و مصارف صنعتی کاربرد دارد.
صنعت رندرینگ همچنین نقش حیاتی در زمینه انرژی و رستورانها دارد، جایی که چربی آشپزخانه غیر خوراکی جمع آوری شده و به سوخت زیستی کم کربن تبدیل می شود. علاوه بر این، رندرینگ به انحراف زباله های آلی از محل های دفن زباله کمک می کند و با حفاظت از محیط زیست و سلامت انسان نقش بسزایی دارد. همچنین به پایداری کشاورزی دام کمک می کند.
کمپوست
پنجمین رده کمپوستسازی است. ضایعات غذایی، کشاورزی و دامی غنی از مواد آلی (برپایه کربن) هستند که مادهای ایدهآل برای تولید کمپوست به شمار میآیند. کمپوست تهیه شده از این منابع میتواند به عنوان کود برای مزارع برای رشد محصولات گیاهی استفاده شود.
علاوهبراین استفاده از کمپوست در کشاورزی و مراتع ممکن است محتوای ارگانیک و سلامت آن را افزایش داده و انتشار گازهای گلخانهای را کاهش دهد. تجزیه کربن در خاک به عنوان یکی از مهمترین اجزا در کاهش گازهای گلخانهای موجود در جو و کاهش تغییرات آب و هوایی شناخته شدهاست. کمپوست کردن کمک میکند که پسماند غذا و کشاورزی به محل دفن زباله راه پیدا نکند چرا که در آن صورت منجر به تولید گاز گلخانهای متان خواهد شد. کمپوست کردن و استفاده از کمپوست نقش بهسزایی در افزایش پایداری سیستمهای کشاورزی و دامداری دارد.
با بازیابی مواد غذایی از انتشار گازهای گلخانهای جلوگیری میکنید.
تو سفیر مبارزه با گرسنگی هستی
امروزه هدر دادن مواد غذایی به یک عادت خطرناک تبدیل شدهاست، خرید بیش از نیاز در سوپرمارکتها، عدم استفاده از میوه و سبزیجات تا زمان فساد آنها و سفارش غذاهای زیاد در رستورانها تنها تعدادی از این عادات نامناسب هستند.
عادات اشتباه و اقدامات نامناسب انسانها باعث آسیب به دنیایی که در آن زندگی میکنیم شده و فشار زیادی بر منابع طبیعی وارد میکند. هنگامی که غذاها را هدر میدهیم، صرف نظر از آسیبی که با حمل و نقل آن به منابع زده میشود؛ نیروی کار، پول و هزینه، منابع گرانبهایی مانند دانهها، آب خوراک و غیره که در تولید غذا صرف شدهاند را هم هدر میدهیم. اما عادات بد قابل تغییر هستند میتوانیم با تغییرات کوچک تاثیرات بزرگی بر دنیای خود داشته باشیم.
«زنان برای نوشیدن چای وقهوه به کافه میروند و مردان به قهوه خانه!» این تصوری است که از همان روزهای ابتدایی تولد قهوهخانهها در عهد صفوی، تا امروز در جریان بوده است. درحالیکه کافههای مدرن امروزی به سادگی پذیرای زنان هستند، چای نوشیدن یک زن در فضای دود زدهی قهوهخانه، معمولا عجیب یا حتی تابوشکنانه بهنظر میرسد. بله! برای اغلب ما قهوه خانه تداعی کننده فضایی مردانه است؛ همراه با چای وقلیان!
با همه این اوصاف، نشستن پشت میز قهوهخانهها همیشه برای من جذاب بوده و به هر قهوه خانهای که توانستهام پا گذاشتهام. همین چندوقت پیش بود که همراه دوستم از حوالی چهارراه شاپور میگذشتم و بعد از تمام شدن کارمان، تصمیم گرفتیم در نزدیکترین قهوهخانه ناشتایی بخوریم. درست روبروی بازارچه شاپور یا قوامالدوله در خیابان فروزش، قهوه خانهای پیدا کردیم که روی در و پنجرهش نوشته بود عدسی، نیمرو و املت! صبحانه آنروز را علی آقای قهوهچی برایمان آماده کرد و آنچه در ادامه میخوانید، تجربه چند ساعت قهوهخانه نشینی من در محله شاپور است.
علی آقا خروسخوان کرکره قهوهخانه را بالا میدهد و منتظر رسیدن کاسبان محل و راننده تاکسیها میماند.
قدمت روی چشم، ولی کنار مردها ننشین!
صاحب قهوهخانه پیرمردی ۷۵-۷۶ ساله بود که به نظر میرسید تازه کرکره را بالا کشیده و مشغول بارگذاشتن دیزی ظهرش بود. نیمکتهای فلزی را گوش تا گوش کنار هم چیده و رویشان را هم با فرشهای کوچک قرمز رنگ و رو رفتهای پوشانده بود. در مقابل آنها هم میزهای فلزی -شبیه میزهایی سلف دانشگاهها- قرار داشت و روی هر میز یک لیوان روحی بزرگ گذاشته بود؛ از همانها که وقتی بچه بودیم داخلش را پرآب میکردیم و طبقه بالای یخچال می گذاشتیم تا یخ ببندد و سرظهر گرمای تابستان یخشان را دربیاوریم، داخل کلمن بیندازیم و با آب یا شربت خنک نوش جان کنیم.
تا نشستیم پرسید این طرفها چه میکنید؟ انگار حضور ما برای پیرمردی که پنج دهه عمرش قهوهچی بوده طبیعی بهنظر نمیرسید! برایش توضیح دادیم برای انجام فلان کار آمدهایم و سفارشمان را که دادیم با یک سینی بزرگ روحی که در آن قاشق، یک بشقاب پیاز و نان لواش قرار داشت برگشت. پرسید چای لیوانی یا استکانی؟ گفتیم لیوانی و کمی بعد با دو لیوان شیشهای لبریز از چای دمی سراغمان آمد.
پیرمرد مشکلی با حضور ما در فضای خلوت قهوهخانهاش نداشت؛ لااقل تا زمانی که احساس میکرد آداب سنتی مردها اینطرف و زنها آنطرف تمام و کمال رعایت میشود. هنوز املتمان روی میز نیامده بود که یک مرد نسبتا جوان به قهوهخانه وارد شد و کمی آنطرفتر از ما نشست. تا نشست گفت یک نیمرو و یک چای، اما هنوز سفارشش تمام نشده بود که صاحب قهوه خانه با اشاره به او گفت از ما تازهواردها فاصله بگیرد و چند میز آنطرفتر بنشیند. مرد که تازه رسیده بود پرسید چرا؟ چه فرقی میکند؟ پیرمرد گفت اینهمه جا! چرا اینجا نشستی؟ این دو خانم معذب میشوند! برو یکجای دیگر بنشین. بگو مگو آنقدر بالا گرفت که در نهایت پیرمرد گفت ناراحتی برو یکجای دیگر و مرد با اخم و بدگویی بیرون رفت.
با رفتن مرد، آرامش به قهوهخانهای که به حضور دختران عادت نداشت برگشت و پیرمرد هم مشغول شستن استکان و نعلبکیها شد. همانطور که زیرلب چیزهایی میگفت، با لیوانهای بلوری که تازه شسته بود و نعلبکیهای سفیدی که معلوم بود سالهاست از آنها چای نوشیده شده، برایمان چای دوم را آورد و با قدمهای آرامش به سمت اجاقگاز برگشت. از اینکه یک مشتری را از دست داده، نه نگران بود و نه پشیمان؛ بیشتر به فکر دیزی ظهرش بود که روی اجاق غُل غُل میکرد. چیزی نمانده بود که ظهر کاسبان محل برای ناهار بیایند. پیر مرد همانطور که دستمال نمدارش را روی پیشخوان میکشید، زیر لب میگفت «خدا روزی رسونه نه بنده خدا».
اما انگار بیگانگی زنان با قهوهخانهها، تنها مختص امروز نبوده است؛ در کتاب «قهوه و قهوه خانه در ایران و شصت گفتار دیگر» هم گفته شده که از ابتدای پیدایش این نهاد اجتماعی، آن را به عنوان فضایی مردانه میشناختند:«قهوهخانه محل گرد آمدن مردان بود و هرگز زنی در حال نوشیدن چای در قهوهخانهای دیده نمیشد، مگر در قهوهخانههای بین راه که برای آوردن تخممرغ، نان یا دوغ برای فروش به قهوهچی آمده بود.» دلیل این مرزبندیها روشن است. فلسفه باب شدن قهوهخانهها، حضور مردان پیشه ور و کشاورزی بوده که بعد از کار و خستگی به دنبال جایی برای استراحت و نوشیدن چای بودند.
چای با طعم اخبار روز
کافی است چند دقیقه در قهوهخانه وقت بگذرانی تا آخرین خبرهای روز را همراه با تحلیلهای متفاوت و گاه عجیب مشتریها دریافت کنی. مشتریهای علی آقا از هر دری حرف میزنند؛ از حاشیههای حضور بازیگران روی فرش قرمز کن گرفته، تا گرانی روغن!
اما فقط مشتریهای این قهوه خانه نیستند که خبرها و تحلیلهایشان را با صدای هورت کشیدن چای همراه میکنند. از همان روزهایی که اولین قهوه خانههای ایران در شهرهای قزوین و اصفهان شکل گرفتند تا امروز، هدف از رفتن به قهوهخانه فقط نوشیدن قهوه و چای نبوده است. قهوهخانه، گاهی محلی برای آرامش و وقت گذرانی بوده و گاهی به فضایی عمومی برای از هر دری حرف زدن تبدیل میشده؛ گاهی محل ملاقاتهای دوستانه بوده و گاهی فضایی برای برگزار کردن رویدادهای اجتماعی، سیاسی یا ادبی. در کتاب «قهوه و قهوهخانه نشینی در ایران» هم بر کارکردهای اجتماعی و ارتباطی این نهاد تاکید شده است:«رفتن به قهوهخانه فقط برای لَم دادن روی تخت یا صندلی و نوشیدن چند استکان چای و زدن چند پُک قلیان و خستگی کار روزانه را از تن بیرون کرده نبود، بلکه قصد رفتن به قهوهخانه، همنشینی و همصحبتی با همصنفیها، همشهریها و هممحلیها، همزمان با خوردن چای داغ و کشیدن قلیان بود.»
جدا کردن فنجان چای در کارکردهای اجتماعی قهوهخانه آسان نیست؛ این موضوع را ابراهیم حقیقی هم به شکلی دیگر در مجله آنگاه شرح داده است:« نوشیدن چای، قهوه یا هر نوشابه دیگری علاوه بر تمام فوایدی که دارد، بهانهای است برای گردهمایی و روابط اجتماعی و برونریزی عواطف جمعی و همدلی. اگر قهوهخانه و کافه مکان وقوع بسیاری از وقایع تاریخی نباشند، مکان نقل و طرح و توطئه اغلب اتفاقهای تاریخسازند و این موضوع شهر و روستا هم نمیشناسد.» کافی است سری به یکی از قهوهخانههای قدیمی شهر بزنید تا این جملات حقیقی را خوب درک کنید.
قرار ما، همان پاتوغ همیشگی!
سلام آشنای مشتریها به علی آقا، میگوید که حضورشان در این قهوهخانه تصادفی نیست. انگار این چند صندلی را هر روز آدمهای ثابتی پر میکند. موضوع فقط میزبانی خوب قهوهچی با سابقه اینجا نیست! کنار هم جمع شدن آدمهای ثابت و بدل کردن این مکان به پاتوغ، در ذات قهوهخانهها جا دارد.
این روزها در کمتر قهوهخانهای میتوانید یک فنجان «قهوه» پیدا کنید؛ اما به هر کدامشان که سر بزنید، میتوانید یک موضوع داغ را برای گفت و گو و اظهار عقیده پیدا کنید. فضای قهوهخانهای باعث شکلگیری آشنایی و رفاقتهای جدید هم میشود و همین مسائل آن را به یک پاتوغ تبدیل میکند.
لغتنامه معین، پاتوغ را به صورتهای پاتوق و پاطوق نوشته و آورده که توغ به «عَلَم» گفته میشود و پای علم و جایی است که پرچم را در آن نصب میکنند. همچنین این لغت نامه پاتوغ را به معنی محل گردآمدن و اجتماع لوطیان در شهرهای ایران هم معنی کرده و توضیح داده است که در روز عاشورا، دستههای بعضی از محلات ممتاز توغ را حرکت میدهند و زیر و اطراف توغ که محلی برای حضور این افراد است را، پاتوغ میگویند.
واژه پاتوغ از دل کارکرد اجتماعی و در عین حال مذهبی قهوهخانهها بیرون آمده است. علمها، تنها در روز عزاداری افراد را زیر سایه خود جمع نمیکردند، بلکه با حضور در فضایی مثل قهوهخانه، به بهانهای برای حضور آدمها در کنار هم تبدیل میشدند. علی بلوکباشی، انسان شناس، قوم نگار هم در گفت و گویی گفته است که توغ یا همان عَلَم قهوه خانه نشانۀ قداست بوده و قهوه خانهای که توغ داشته، مبارک و مقدس به شمار میآمده و بسیاری از پهلوانان، لوطیان و بزرگان را در آن قهوه خانه جمع میکرده. همین گرد هم آمدنها در زیر سایه علم یا توغ بوده که از قهوهخانه «پاتوغ» یا «پایتوغ» ساخته است و مشتریها را در هر محله، به یک قهوهخانه خاص وفادار کرده است.
با این اوصاف شاید بتوان گفت قهوهخانهها از اولین پاتوغهای کشورمان بودهاند و هنوز هم که هنوز است این کارکرد را دارند. حضور آدمهای خاص یا مقبولیت اجتماعی صاحب قهوهخانه، به آن هویت و اعتبار میدهد و خیلی از کسانی که سالهاست به یک قهوه خانه خاص میروند، به واسطه آشنایی و مراودهای که با صاحب قهوه خانه یا مشتریان هر روزهی آن دارند، آنجا را انتخاب میکنند.
چای آقا را هم پای من حساب کن!
برخلاف تصور عمومی که قهوهخانهها محل دور هم نشستن گردنکشان نبوده است. بلوکباشی در مقالهای اشاره کرده که در گذشته زورخانه، حمام، قهوه خانه و تکیه، چهارنهادی بودند که با هم ارتباط نزدیکی داشتند و این نهادهای چهارگانه از حرمت و قداست خاصی میان مردم برخوردار بودند. در قهوهخانههای اصیل، فرهنگ لوطیگری همیشه حاکم بوده است. نمونهاش همان قهوه خانهی علی آقاست که در شرایط اقتصادی فعلی هم هر روز چند غذا و چای رایگان را به رفتگرهای محل میدهد و برخی از مشتریانش، بیهیچ بهانهای چای و غذای یکدیگر را حساب میکنند.
چای با چاشنی خستگی
یک قهوهخانه بوشهری را تصور کنید که با صدای خیامخوانی پر شده، یا قهوهخانهای در محله بازار اصفهان را که از در و دیوارش عتیقه آویزان شده! حالا پلک بزنید و تصویر جدیدتری از قهوهخانههای امروز را مجسم کنید! جایی که از دود قلیانها پر شده و میزبان خیامخوانها و شاهنامهخوانها هم نیست! در قهوهخانههای امروز که چای و دیزی به جای فنجان قهوه روی میزشان نشسته، خیلی چیزها فرق کرده. حالا بیشتر از آنکه بتوانید به نقش سیاسی، ادبی یا اجتماعیشان دلخوش کنید، میتوانید چهرههایی را ببینید که خستگیشان را پشت در گذاشتهاند و برای نوشیدن یک فنجان چای در آرامش، در فضای ساده و خالی از شعر و موسیقی قهوهخانهای نشستهاند.
نویسنده
سارا فرجی
من سارا هستم؛ یک پرسه زن. پرسه زنی به این معنا که گاهی با هدف قدم میزنم و گاهی بی هدف؛ اما در هردو حال سعی میکنم خوب ببینم و خوب بشنوم. من عاشق داستانهایی که میبینم و میشنوم هستم؛ گاهی آنها را مینویسم گاهی هم نه. دوست دارم همهجا سرک بکشم و چیزهایی را ببینم که از چشم دیگران جا مانده و در سزمینهایی قدم بزنم که کمتر رد پایی رویشان مانده.
با شنیدن اسم هلند، گل لاله، آسیابهای بادی، گاو هلندی و البته پنیر یادمان میآید. خانهی یکی از معروفترین پنیرهای دنیا، پنیر گودا (Gouda) یا آنطور که هلندیها تلفظ میکنند هُودا، اینجاست. پنیری به رنگ زرد پر رنگ و با پوششِ مومی، که از مهمترین صادرات هلند به سراسر دنیا به حساب میآید.
میگویند قدمت پنیر گودا، همتای پارمزان (پارمجانو رجیانوی ایتالیایی) است و ماجرای نامگذاریاش هم از این قرار است؛ حوالی سال ۱۳۹۵ میلادی، پنیر گودایی که در شهرهای مختلف هلند تولید میشده، برای فروش به بازار شهر گودا در جنوب این کشور حمل میشد. شاید عجیب برسد، اما در آن زمان هلند در تاریکترین دوران خود به سر میبرد و کشاورزان تنها در این مکان اجازه عرضه قانونی پنیر را داشتند. هلند سالهاست از آن روزهای سیاه عبور کرده؛ اما هنوز صبحهای پنجشنبه در فصلهای بهار و تابستان، پنیرها را طبق رسمی چند صد ساله با گاریهای چوبی که به اسبی بسته شده تا این مکان حمل میکنند و در دو سوی میدان اصلی شهر میچینند. از زمان شروع بازار تا پایانش، خریدار و فروشندهها دو ساعت و نیم فرصت دارند تا با هم چانهزنی کنند و در نهایت بازار با شکوه پنیر ۱۲:۳۰ ظهر به کارش پایان میدهد.
پنیر گودا از نظر ظاهری با رنگ زرد متمایل به نارنجی خود متمایز میشود.
پنیر گودای اصیل هلندی، تماما از شیر گاوهای نژاد هلندی و در کشور هلند تولید میشود. اتحادیه اروپا این پنیر هلندی را همراه با همتای دیگرش، پنیر اِدام (Edam cheese) تحت گواهی تایید اصالت محل تولید (PGI) قرار داده است. البته گودا تنها پنیر اصیل هلندی نیست. «بورن کاس» ،«نورد هولاندس گودا» و «گودا هلند» هم از پنیرهایی هستند که اتحادیه اروپا محل تولیدشان را به رسمیت شناخته است؛ نوع اصیل پنیرها را تنها در هلند و صرفا با استفاده از شیری که از گاوهای هلندی گرفته شده، میتوان درست کرد.
هر قالب این پنیر حداقل ۲۰ کیلوگرم وزن دارد و تنها از شیر گاوی تهیه میشود که در تابستان دوشیده شده است. شرط لازم این است که گاوهای هلندی، در علفهای سبز منطقهای حدفاصل شهرهای آمستردام، روتردام و اوترخت هلند چریده باشند.
گودا به لحاظ مزه، طعمی ملایم دارد که به مرور زمان و با جا افتادن آجیلی و کاراملی مانند میشود. برخلاف برخی دیگر از انواع پنیر، طعم گودا تا حد زیادی به سن آن وابسته است، مثلا جوانترین آن چهار هفته سن دارد و جا افتادهترین پنیر، میتواند سه تا پنج ساله هم باشد. گودا را گاهی با ترکیبات دیگری مثل فلفل، سیر، زیره، گوجهفرنگی، گردو، خردل و… طعمدار میکنند و گودای دودی هم سالهاست هواداران خاص خودش را پیدا کرده است.
خاطراتی که بوی پنیر گودا میدهد
گودای سنتی را در دسته بُورِن کاس (boerenkaas) یا پنیرهای مزرعهای قرار میدهند و برای تایید اصالتش، همین عبارت را روی برچسب پنیر حک میکنند. در سرتاسر هلند، تنها ۲۸۰ مزرعهدار بورن کاس را از شیر خام تهیه میکنند و قسمت اعظم تولیدِ سالانهِ ۶۵۰ میلیون کیلویی پنیر گودای هلند، از کارخانههای صنعتی بیرون میآید.
در تهیه گودا از شیر گاوهای نژاد هلندی استفاده میشود.
از میان ۲۸۰ خانواده دامداری که هنوز با تولید دستی پنیر، چراغ سنت اجدادیشان را روشن نگه داشتهاند، زوج ماریا فُون دِر پُل (Marjie van der Poel) و همسرش هوگو مهارت و هنر تولید پنیر را به سطح عالی رساندهاند. این زوج و سه فرزندشان، در روستای بسیار کوچکی که در جزیرهای واقع شده، گودای دستسازِ با کیفیت اعلی (Boren Foudse Oplegkaas) میسازند.
برای ساختن روزانه ۱۵ قرص پنیر، از قبل از سپیده صبح تا غروب آفتاب باید زحمت کشید.
ماریا یکی از مزرعهدارانی است که کسب و کار خانوادگیشان را اینطور توصیف میکند:«این مزرعه خانوادگی از سال ۱۹۳۲ کارش را شروع کرد؛ زمانی که پدر و مادربزرگ همسرم، خانه و بعدش هم این کارگاه را در قسمت پشتی خانه ساختند.»
سال ۱۹۶۵ پدر و مادر همسر ماریا با هم ازدواج کردند و همان راه را ادامه دادند. سرانجام ماریا و هوگو سال ۱۹۹۶ ساکن این خانه و کارگاه شدند و به عنوان سومین نسل خانواده، ساخت پنیر را ادامه دادهاند. عروس جوان تمام فوت و فن این کار را از مادر همسرش یاد گرفته و حالا بیست و چند سال است که روزش را به درست کردن پنیر مشغول است. کاری که بسیار طاقتفرسا و پر زحمت است و فعالیتهای جنبی زیادی دارد.
تنها تصور اینکه باید از ۱۵۰ گاو مراقبت کنند و روزی دو بار بدوشندشان، به نظر باورنکردنی است. هرچند کار دوشیدن با ابزارهای مکانیکی انجام میگیرد، ولی با این حال، روتین آن از چهار صبح آغاز میشود. هوگو مسئول آن است که گاوها را از مزرعه فراخوانی کند و راس پنج صبح شیرشان را به نوبت بدوشد. این مرحله بار دیگر عصر انجام میشود.
کار عملی درست کردن پنیر، با ترکیب کردن شیر در حوضچههای کارگاه شروع میشود؛ شیر سردی که دیروز دوشیده شده و شیر تازهای که امروز دوشیده میشود و گرم است. ماریا از ده دقیقه به شش بیدار است تا بعد از رسیدن سه هزار لیتر شیر تازه روز، به شیر مایه پنیر بزند. سی دقیقه بعد، شیر دلمه میبندد. حالا به کمک بازوهایی که داخل حوضچه قرار دارد، دلمهها آهسته بریده میشود تا پنیر تازه زیر رفته و آب پنیر روی ترکیب جمع شود. بعد از تخلیه از حوضچه، این مایع را به عنوان ماده تقویتی روی زمین مزرعه میپاشند.
برای تهیه پنیر گودای مزرعهای، دلمهها و آب پنیر را آهسته از هم جدا میکنند.
هم زدن پنیر ادامه پیدا میکند تا دمای آن کمکم به دمای داخل بدن گاو برسد؛ چیزی حدود ۳۶٫۵ تا ۳۷ درجه! اگر عدد روی نمودار دیجیتالی کارگاه از این مقدار بالاتر باشد، دیگر پنیر تولیدی، پنیر شیر خام نیست. حالا وقت اضافه کردن آب گرم به پنیر است. به این شکل، دلمهها با آب شستشو میشوند و در پایان، پنیر مزه شیرینتری خواهد داشت. به این ترتیب، لاکتوز شیر شسته میشود، که در صورت باقی ماندن در آن ممکن بود بدست باکتریها اسیدی شده و مزه ترشی به پنیر بدهد.
حالا هوگو و ماریا هر کدام یک سر تکه پارچهای از جنس کتان را میگیرند و برای جمع کردن دلمهها تلاش میکنند. دلمهها مثل تکههای بزرگ چهارگوش جامد، روی سطح حوض شناورند و به راحتی به دام میافتند. بعد از بیرون کشیدنشان، آنها را پلاکگذاری میکنند و داخل قالبهای چوبی بزرگ و دایرهای شکلی قرار میدهند.
علت قراردادن پنیرها داخل قالبهای چوبی این است که در این فاصله، خوب خود را بگیرند و آن قرص بینقص گودا که میشناسیم از آب دربیاید. برای این منظور، به مدت دوساعت وزنهای سنگین روی درب قالبهای چوبی قرار میدهند و به فاصله هر ساعت، قالب را برمیگرداند تا طرف دیگر هم پِرِس شود.
حالا نوبت حمام نمک است، هر کدام از قرصهای پنیر را با دست از قالب درآورده و در حمام آب نمک شناور میکنند. این شیوه طبیعی شور کردن پنیر است و پنج روز طول میکشد. در این مدت، پنیرها داخل آب شور شناور میمانند، چند بار برگردانده میشوند تا هر دو رویشان به یک اندازه در نمک غوطهور باشد. جزییاتی از همین قبیل که به نظر کوچک میآیند، فرق بین پنیر دستساخته و کارخانه را رقم میزنند. در کارخانه همین مرحله به اضافه کردن نمک در چرخه تولید محدود است.
بعد از آن پنج روز، پنیرها از آب بیرون کشیده میشوند تا ۲۴ ساعت هوا بخورند. به این منظور، در قسمتی از کارگاه تختههای چوبی عریض و محکم را کنار هم چیدهاند. مرور زمان و رطوبت، رد قالبهای گرد پنیر را روی آنها جا گذاشته و نقاط گردی را به رنگی دیگر نقاشی کرده است.
پنیرهای آماده، یک هفته دیگر مهمان کارگاه میمانند. در این مدت، دو طرف پنیر را با پوشش خوراکی و ماتی میپوشانند. این مرحله سه بار برای هر کدام از طرفین پنیرها تکرار میشود. نتیجه، آن لایه یکدست خوشرنگی است که سطح خارجی را میپوشاند و پنیر را تمیز نگاه میدارد.
به عنوان آخرین مرحله، سطح بیرونی گودا را با پوششی پروتئینی میپوشانند.
از این به بعد داستان به دست خریداری رقم میخورد که هر هفته برای جمعآوری ۹۰ قرص کامل پنیر گودا به این مزرعه سر میزند و آنها را تا زمان جا افتادن در انبارهای بزرگ خود نگاه میدارد. ممکن است این مدت از چند هفته و چند ماه تا دو سال هم طول بکشد. زمانی که از حداقل ۲۸ روز تا دو سال متغیر است.
این پنیرها شناسنامه دارند
برای منحصر به فرد ساختن هر چه بیشتر این پنیرها، هر کدام از قرصهای پنیر شناسنامهای دارند که بیهمتاییشان را گوشزد میکند. این شناسنامه در واقع پلاکی مخصوص از جنس پروتئین بوده و اطلاعات مربوط به مکان و زمان ساخت پنیر روی آن درج شده است.
اگر گودای مرغوب را از وسط به دو قسمت تقسیم کنید، مغز پنیر را به رنگ زرد ملایمی خواهید دید. روی سطح این پنیر، چند حفره کوچک، کمتر از تعداد انگشتان دست، مشاهده میشود و سرتاسر آن بلورهای سفیدرنگی پراکنده است. این نقطهنقطههای سفید، کریستالهای پروتئین هستند.
حتی بعد از سه سال هم بافت پنیر مرغوب، نرم و ترد است، طعم آن شیری است و اثری از نمک ندارد. پنیر گودای جا افتاده همچنین مزه کاراملی میدهد، کمی شبیه پارمزان است و وقتی به پرزهای چشایی برخورد میکند انسان را بیاد مزه پارمزان میاندازد؛ البته نرمتر از آن است و روی زبان آب میشود.
چرخی در بازار پنیر گودای آلکِمار
صبح روز جمعه، هوا در شهر کوچک و قدیمی آلکمار (Alkmaar) در هلند شمالی آفتابی و آرام است. مردم رکابزنان یا با پای پیاده از خیابانهای سنگفرش و نسبتا باریک شهر در رفت و آمدند. ساختمانهای آجری قدیمی مثل کلیسای جامع شهر که یادگار دوران قرون وسطی است با معماری گوتیک، پنجرههای قدی و بلندش، هنوز هم هیبتی شبیه آن دوران تاریخی را دارد و در سکوت نظارهگر یک روز عادی دیگر از زندگی مردمان است.
بازار پنیر در شهر آلکمار هلند معمولا صبحهای جمعه دایر است.
البته این روز برای ساکنان این شهر کمی متفاوتتر از باقی روزهای هفته است. از آخر مارچ تا آخر سپتامبر (فروردین تا شهریور)، جمعه صبحها گوشهای در این شهر کوچک خبری هست و سروصدای همهمه مردم به گوش میرسد. اینجا بازار پنیر گودای آلکمار است.
وسط میدان سنگفرش، دخترهای قد بلند و بور هلندی که موهایشان را از فرق سر باز کرده و ریز بافتهاند، با لباس و کفش محلی در سرتاسر بازار قدم میزنند. بعضیهایشان کلاه سفید، بلوز آبی، دامن بلند و جوراب قرمز پوشیدهاند، و بعضیها بلوز زرد رنگ با دامنهای پفدار سفید به پا دارند. دخترها سبدهای حصیر بافتهای به دست گرفتهاند و با لبخند نمونههایی از پنیر برش خورده یا بروشور پنیرها را به مردم تعارف میکنند. اینجا تا چشم کار میکند قرصهای گرد و درشت و زردرنگ گودا را میبیینی که در ردیفهای منظم روی تختههای چوبی چیدهاند.
برای حضور در این فستیوال که جزئی از فرهنگ هلندیهاست، قواعد خاصی در نظر گرفته شده است. آنها که به هر شکلی در این بازار وظیفهای به عهده دارند لباسهای سنتی هلندی میپوشند. برای خانمها، این لباس با کلاه سفید (که در هر منطقه کشور نام و شکل خاصی دارد)، دامن و بلوز بلند تعریف شده، و برای مردان جوانی که داخل بازار کار میکنند بلوز و شلوار سفید، ساسبند مشکی و کلاههایی به رنگها یا ربانهای مختلف رنگی مثل قرمز، سبز، زرد و نارنجی.
مردان مسئول حمل پنیرها در بازار با لباس سفید و کلاه رنگی متمایز هستند.
این مردان، دو ردیف قرصهای پنیر معادل ۱۳۰ کیلوگرم را بعد از وزن شدن روی ترازوی فلزی قدیمی بازار، روی وسیله خاصی برای حمل دستی میچینند که لبههای قوسدار و سطحی صاف دارد و از دو طرفش بندی آویزان است. سپس آن بندها را روی شانه میاندازند و با ریتم مشخصی که دویدن آهسته است کنند وارد محوطه بازار میشوند. سرعت مردها باید به اندازهای باشد که تعادل پنیرها حفظ شود. آنگاه دو نفر که مسئول چیدن پنیرها در یک گاری دستی هستند مشغول میشوند و فردی گاری چوبی را با دست تا محل نهایی نمایش پنیرها مقابل تماشاچیان حمل میکند.
آداب خرید و فروش پنیر در هلند
پنیرها را به رسم قدیم، داخل قایقهای چوبی باریک از راه کانالهای به هم پیوسته شهر به محل عرضه میآورند و بازار با نواختن زنگی قدیمی با دست شروع میشود. چند نفر روپوشهای سفید بلند پوشیدهاند، اکثرا سن و سالی ازشان گذشته و با اسکوپ آهنی باریک -که چند بار داخل قرص پنیرها میچرخانند و بیرون میکشند- مقداری پنیر برمیدارند، بین دو انگشت شست و اشاره میشکنند، بو میکنند و در دهان میگذارند.
از قرار، این افراد مسئول تعیین کیفیت پنیر هستند تا به کشاورزان تولیدکننده اجازه بدهند قیمتی را که به ازای محصولشان در ذهن دارند، رسما از خریداران بخواهند. یکی از جاذبههای بازار همین است که نمونههای کوچک پنیر را به سمت تماشاگران مشتاق تعارف کنند و اگر خوش شانس باشید و در ردیفهای جلویی، میتوانید مجانی پنیر بچشید. وسط بازار هم کالسهای چوبی که به اسبی بسته شده، و مردی با کت و شلوار زرد رنگ که ندیدنش را غیرممکن میکند، از اجزای ثابت این بازار محلی با شهرت جهانی هستند.
زدن دستها به همدیگر یکی از رسمهای خرید و فروش پنیر در بازارهای پنیر هلند است.
برای انجام شدن معامله پنیر، چانهزنی و دست دادن و سرتکان دادن لازم است. خریداران مقداری از پنیر را امتحان میکنند و قیمت میدهند و میگیرند و اگر دو طرف موافق بودند معامله تمام میشود. کل این فرایند handjeklap یا دست زدن نام دارد، خریداران و فروشندگان بازار پنیر آلکمار چند بار پشت سر هم با یک دست به دست نفر مقابل میزنند و با صدای بلند قیمتهای مورد نظرشان را داد میزنند، آنقدر که بالاخره هر دو نفر سر قیمتی توافق کنند. این رسم صدها سال قدمت دارد.
حالا دوباره سروکله مردان سفیدپوش پیدا میشود تا پنیر خریداری شده را بردارند و تا محل گاری چوبی مستقر در مرکز بازار ببرند که بعدا تحویل خریدار شود. در هر مرحله از معامله هم مردی که کت و شلوار زردرنگ دارد، مراحل را پشت بلندگو برای مردم توضیح میدهد.
اما تنها فعالیت این بازار خرید و فروش پنیر نیست، در حاشیه آن رویدادهای دیگری هم رخ میدهد. از جمله خواندن آوازهای محلی با همراهی آکاردئون نوازان، که در کنار سروصدای مردم، موسیقی خاص این بازار است. از دیگر جاذبههای خوشمزه آن فروشندههای دکهداری هستند که پنککهای کوچک پنیری مشهور هلند به نام پافِرجس (poffertjes) را داغداغ میپزند، روی آن پودر شکر و سس شکلات ریخته و میفروشند. خوراکی مشهور هلندی دیگر این بازار هم استروپ وافل (stroopwafels) است.
گودای پیر؛ گودای جوان
هلندیها بر طبق فرایندی که پنیر گودا جهت جا افتادن طی میکند، شش طبقهبندی را برای این پنیر در نظر میگیرند که تفاوتهایی جزئی با هم دارند. به عنوان نمونه، بافت پنیرهای گودای کم سنتر نرمتر از گودای جاافتادهتر است و به همین میزان رنگ آن هم روشنتر از گودای سندار است.
دسته بندی پنیر گودا
مدت زمان جا افتادن
گودای کمسن
۴ هفته
گودای جاافتاده کمسن
بین ۸ تا ۱۰ هفته
گودای جاافتاده
بین ۱۶ تا ۱۸ هفته
گودای فوق جاافتاده
بین ۷ تا ۸ ماه
گودای کاملا جاافتاده
بین ۱۰ تا ۱۲ ماه
گودای بسیار کهنه
بین ۳ تا ۵ سال
گودای مرغوب حفرههای ریز انگشتشمار و کریستالهای سفید پروتئین دارد.
انواع پنیر گودا
خصوصیات ظاهری
بافت و انسجام کلی
طعمهای قابل توجه
گودای دودی
قرصهای پنیر آن ضخیم و با لبههای گرد است و رنگ سطح بیرونی آن قهوهای-طلایی بوده و داخل آن رنگ کاهی دارد.
بافت محکم و نیمهنرم
ملایم، کرهای و اندکی کاراملی مانند
گودای قارچ دنبلان
قرص پنیری مسطح با رنگ عاجی که قارچ دنبلان خرد شده به آن اضافه شده است.
بافت فنری و برشپذیر
خامهای، آجیلی و تا حدودی هم طعم قارچ دنبلان را میدهد.
گودای بیکن
شکلی شبیه قرص گرد دارد و رنگ آن عاجی بوده و بیکن دودی خرد شده به آن اضافه شده است.
بافت نیمهمحکم
خامهای، شیرینی ملایمی دارد که با شیرینی و ترشی بیکن اسموکی ترکیب شده است.
گودا با طعم زیره
شکلی شبیه قرص گرد دارد و رنگ آن زرد بوده و زیره به آن اضافه شده است.
بافت نرم و فنری
ملایم، شیرین و کرهای، آجیلی و همراه با طعم ادویهای گرم زیره.
گودا با طعم شنبلیله
رنگ آن زرد رنگ پریده بوده و شنبلیله به آن اضافه شده است.
بافت نرم و نیمهسخت
اندکی آجیلی، طعمی مشابه شربت افرا دارد.
طعمهای مختلف پنیر گودا در بازار هلند
به لحاظ مزه، هرچه زمان بیشتری از تولید پنیر بگذرد، طعم آن قویتر میشود. پنیر گودای جوان، مزهای آجیلی، خامهای و شیرین دارد. این طعم را به صورت کرهای مانند و کاراملی هم توصیف کردهاند. پنیرهای گودای جا افتادهتر مزهای تافیمانند و تافیکرهای دارند. به همین خاطر مخصوصا در پاستا به عنوان جایگزین پنیر فونتینا مصرف میشوند و بافتشان هم محکمتر از انواع جوانتر است.
کاربردهای گودا را در آشپزی میتوان با توجه به کم سن بودن یا جاافتادگی پنیر دستهبندی کرد. به طور کلی، از گودای کمسن به صورت ورقهای یا آب شده در تهیه ساندویچ، مک اند چیز، کاسرول، فریتاتا و سایر غذاهای پختنی میتوان استفاده کرد. نگهداری پنیر گودا بسیار آسان است و اگر آن را در فریزر بگذارید تا چند ماه میتوانید با خیال راحت تکههایش را مصرف کنید. گذشته از این، گودایی که در کاغذ پوستی قرار گرفته و به کیسه فریزر در بسته وارد شده، زمان بیشتری در یخچال ماندگار میشود.
اگودای جا افتاده به علت رطوبت کمتری که دارد برای آب کردن مناسب نیست. اما با توجه به اینکه طعم گودای جافتاده قویتر است میتوان کاربردهای دیگری مانند رنده کردن روی پاستا برای آن در نظر گرفت.
گودای اسموکی یکی از همنشینهای جدانشدنی نان پانِرا (Panera bread) است و خیلیها هم آن را در کنار کالباس، تخممرغ و پیاز کوهی دوست دارند. گودای قارچ دنبلان و بیکن را با انواع نوشیدنیهای غیرالکی و مالت میخورند، و البته اگر بخواهید طعم آن را بیشتر مورد تاکید قرار بدهید خوب است با چند برش از قارچ دنبلان همراهش کنید.
معمولا از پنیر گودا برای تهیه سس یا دیپ استفاده میشود. همچنین آن را با سبزیجات یا میوههای خشک و تازه ترکیب میکنند تا طعم آن را قویتر کند. گودا برای استفاده در ساندویچ و همراه کراکر به عنوان صبحانهای سریع یا اسنک هم انتخاب خوبی است.
یکی از استفادههای گودا برای چیدن روی چیزبورد است.
پنیر پستو یا گودای سبز ؛ ترکیب دو خوراکی محبوب با هم!
پنیر پستوی سبز در اصل هم پنیر هست و هم نیست! هست چون پنیر آن همان گودای هلندی است و نیست چون ترکیبی از پنیر گودا و سسی سبز رنگ است. پس در اصل گودایی است که مزه پستو میدهد، یا گودایی است که به آن سس پستوی ایتالیایی را اضافه کردهاند: یک محصول مشترک از دو ذائقه متفاوت، یکی در شمال اروپا و دیگری در جنوب آن.
پِستو (Pesto) سسی است که در ایتالیا محبوبیت فراوان دارد. صدها و شاید هزاران نوع پستو در ایتالیا وجود دارد که بسته به موقعیت جغرافیایی این کشور، با انواع سبزیجات و حتی ترکیبات محلی مثل عسل درست میشود. پستو در ایتالیایی به معنای کوبیدن و کوفتن است.
هرچند امروزه در تلاش برای سرعت بخشیدن به همه چیز، خیلی از افراد پستویی را که برای مصرف خانگی در نظر دارند با همزن درست میکنند، اگر دنبال آن عطر و طعم و بو و بافت سنتی ایتالیایی باشید باید پستو را با مواد اولیه طبیعی، به کارگیری دست و وسایل سنتیاش تهیه کنید. یعنی با هاون و دسته سنگی. اولین چیز مورد نیاز سیر است و بعد یکی از انواع مغزهای آجیل.
اگر فرض بگیریم که این سس پستو را به سبک جِنواییها (Genova) درست میکنیم، باید از دانه کاج استفاده کنیم. البته میتوانید طبق سلیقه و امکانات خود بادام، فندق یا گردو به کار ببرید. اما مردم ایتالیا شمال تا جنوب، در مناطق کوهستانی یا جزایر، با هر آنچه طبیعت در اختیارشان قرار میدهد پستو درست میکنند. مثلا جایی در جنوب ایتالیا ممکن است چند قطره آب لیموترش یا گوجههای گیلاسی به رنگهای مختلف را هم به پستو اضافه کنند.
در سبک جنوایی ریحان وجود دارد، اما قابل جایگزینی با نعناع و جعفری است. چرا مثل ساردینیاییها از مورد استفاده نکنید؟ یا آویشن که یکی از گزینههاست. به پنیر که میرسیم، جنواییها سراغ پارمجانو یا پارمزان میروند، یا پکورینو رومانو استفاده میکنند. اما ریکوتا هم مجاز است، ریکوتا سِلاتا (Ricotta Salata).
پنیر پستو یا گودای پستو حاوی سس معروف پستو است.
مراحل تهیه پستو
گام اول این است که مغزهای خوردنی را خوب در هاون بکوبید. این دیگر دست شماست که مغزها را کاملا پودر کنید یا تا اندازهای بکوبید که هنوز زیر دندان بیایند. در هر حال، بوی مغزها به این صورت آشکار میشود. همچنین در مصرف سیر زیادهروی نباید کرد، چون طعم سیر تند است و اگر زیاد باشد به تلخی خواهد زد. شاید یک سوم یک حبه کافی باشد.
برای این دستور از نعناع، جعفری و ریحان استفاده میکنیم. موقع کوبیدن در هاون میتوانیم به حدی بکوبیم که سبزیها کاملا له شود یا صرفا خرد شود و زیر دندان بیاید. بعد تکهای از پارمزان یا پکورینو را بردارید و داخل پستو رنده کنید. پارمزان طعمی شور مانند دارد و پکورینو طعمی تند. حالا برای سومین بار کار کوبیدن را انجام میدهیم که پنیر هم با سایر ترکیبات ترکیب شود.
در مرحله آخر نوبت روغن زیتون است. میزان اضافهسازی روغن زیتون بستگی به سلیقه و خواست شما دارد. اگر از روغن زیتون ایتالیایی یا روغن فوق بکر زیتون استفاده کنید که چه بهتر.
کاربرد پنیر پستو در آشپزی
پنیر پستوی سبز یا قرمز (که از لبو در سس آن استفاده شده است و هر دو در ایران موجودند)، میتواند به تنهایی اسنک خوشمزه و سالمی باشد. به علت رنگ جذاب این پنیر، می توانید آن را در فینگرفودها، ساندویچها و اسنکها استفاده کنید، مخصوصا اگر قرار است غذا توسط کودکان مصرف شود.
راه دیگر این است که پنیر پستو را به همراه کمی روغن زیتون در همزن بریزید، و روی پاستا و پیتزا یا در کنار آن به عنوان سس استفاده کنید. در انتها، پنیر پستو را به مکعب های کوچک خرد کنید و روی سالاد قرار بدهید.
از پنیر گودا پستو در انواع ساندویچ استفاده میکنند.
نگهداری پنیر پستو
پنیر پستوی وکیوم به مدت سه ماه در یخچال (دمای چهار تا هشت درجه سانتیگراد) قابل نگهداری است. اگر بستهبندی را باز کنید، این میزان به یک هفته با دمایی مشابه کاهش مییابد.
گودای عزیز، اینجا را خانه خودت بدان
گودا یک پنیر وارداتی است، اما آنقدر با سلیقه ایرانیها سازگار شده که تصور بسیاری از غذاها و لقمهها بدون آن آسان نیست. در ایران، پنیر گودا به صورتهای قالبی، ورقهای و وکیوم (سهگوش) موجود است. نوع دیگر، دیپ گوداست که مناسب برای مصرف همراه بشقاب سبزیجات (هویج، کرفس، کلم بروکلی)، پاستا سبزیجات یا اسپرینگ رول سبزیجات بوده و گودای تهیه شده از شیر بز، سومین نوع گودا در بازار کشورمان است.
هرچند همانطور که در توضیحات گفتیم، پنیر گودا از شیر گاو تهیه میشود، اما گودای تهیه شده از شیر بز از جهاتی با ذائقه ایرانی سازگارتر است. به عنوان مثال، این پنیر برای افراد دچار کمخونی ناشی از فقر آهن یا کسانی که با کلسترول بالا دست به گریبانند مناسب است. پنیر گودا با شیر بز، حاوی میزان قابل توجهی روی یا همان زینک و سلنیوم است، ریز مغذیهایی که در جلوگیری از بیماریهای آسیبرسان به مغز مثل آلزایمر مفید هستند. همین موارد کافی است تا برخلاف فرهنگ غذایی هلند، با گودایی که با شیر بز عمل آمده هم بهخوبی کنار بیاییم.
از لحاظ مدت زمان نگهداری هم، پنیر گودای تولید ایران قبل از باز کردن بستهبندی (بین چهار تا هشت درجه سانتیگراد) تا سه ماه در یخچال قابل نگهداری است. اگر بستهبندی باز شده باشد این مدت زمان، با همان شرایط دما، به ۱ هفته تقلیل مییابد. پنیر گودای تولیدی از شیر بز هم بدون باز کردن بستهبندی تا دو ماه قابلیت نگهداری دارد. همچنین دیپ پنیر گودا تا سه ماه قبل از باز شدن قابل نگهداری است.
کلیفتون فادیمن (Clifton Fadiman) نویسنده نشریه نیویورکر میگوید «پنیر پرشی است به دل ابدیت». شاید نگاه او به پنیر، بیش از اندازه ستایشگرانه باشد؛ اما یک عاشق پنیر، میتواند چنین تصویر اغراقآمیزی را با شما در میان بگذارد. برای ما ایرانیها نان و پنیر ترکیبی است که ساده کنار هم مینشیند. به قولی غذای درویشی است و از دمدستیترین چیزها برای شروع روز یا رفع گرسنگی هنگام عصر. اما پنیر میتواند خوراکی شاخصتر و پر طمطراقتر باشد، هم در جزییات آمادهسازی و هم در کاربردهایی که برایش میتراشند؛ درست مثل بلوچیز.
قصه بلوچیز را میتوان به شکلهای متفاوتی روایت کرد. میتوان گفت که این پنیر با رگههای سبز و آبیاش شبیه به یک اثر هنری است که عاشقانش آن را در کنار بسیاری از میوهها و خوردنیها مینشانند و مزهاش که گاه به تندی میزند را با تمام پرزهای چشاییشان احساس میکنند؛ یا اینکه میتوان گفت با بوی تند و شیوه خاص عملآوریاش، انتخاب خوبی برای محافظهکاران بهنظر نمیرسد. نگاهها به پنیر بلوچیز از زمین تا آسمان متفاوت است.
رقابت برای بهنام زدن بلوچیز
در میان همه انواع پنیر، پنیر رگه آبی مشهور اروپایی مدعی کم ندارد! دستکم فرانسویها و ایتالیاییها هر دو خودشان را مالک معنوی آن میدانند. هر دو هم کمابیش یک افسانه برای تعریف روایت خلقت بلوچیز دارند. اینگونه که روزی روزگاری، چوپانی که گوسفندها را در کوهپایهها به چرا برده بود، دختری زیبا میبیند (دختری چوپان) که هوش و حواسش را پرت میکند و حتی بقچه نان و پنیر ناهار آن روزش راگوشه غار نزدیکی فراموش میکند.
بعضی روایتها هم میگویند گرگ به گله زده بود و چوپان از ترس فرار کرده و نان و پنیر را به امان خدا رها میکند. به هر جهت، یک ماه بعد یا این حدود وقتی دوباره قرعه نوبت چِرای گوسفندان به همان منطقه از کوه میافتد، چوپان هم به یاد بقچهاش وارد غار میشود و آن را دست نخورده میبیند. بقچه را که باز میکند، میبیند که همه جای پنیر خطوطی آبی رنگ ظاهر شده است.
بلوچیز با رگههای آبی و سبزمانندش از باقی پنیرها کاملا متمایز است.
بلوچیز یا پنیر آبی، لااقل در قصههای عامیانه، اینگونه متولد شد. در ایتالیا آن را گُورگُونزُولا (Gorgonzola) نام گذاشتند و در فرانسه رُوکفُورت (Roquefort) نام گرفت. ایتالیاییها تاریخش را به ۸۴۷ قبل از میلاد و شهر کوچکی با همین نام در شرق میلان نسبت میدهند که در منطقه لُومباردی، جایگاه ممتاز کشاورزی این کشور و چراگاههای سرسبز آلپ قرار دارد.
فارغ از اینکه کدام یک راست میگویند، امروزه بلوچیز با نامهای مختلف در فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، آلمان، دانمارک، ایرلند، انگلستان و آمریکا تولید میشود. گویا مالک این پنیر شدن برگی زرین را در تاریخچه غذاهای هر کشور باز میکند؛ آنقدر که حتی نیوزیلند هم در تلاش برای خلق نسخه خاص خود از پنیر بلوچیز بوده است.
بلوچیز، پنیر یا شاهکار هنری؟
بلوچیز با اسامی دیگری مثل پنیر کپک زده آبی و بِلوچیز (Bleu Cheese) هم خوانده میشود. توصیف طعم، رایحه و بافت بلوچیزها در یک خط و چند خط ممکن نیست. اما به طور کلی میتوانیم اینگونه در نظر بگیریم که این پنیر طعمی سوزشی، گزنده، فلفلی، شور و ترش مانند داردو از آنجا که کپک دارد بعضی آن را شبیه بوی نا و نَم میدانند. اما طرفداران این پنیر، به دلیل بوی خاصش به آن عشق میورزند. در جاهایی، نوتهای فلزی داشته و درحالیکه قسمت کپکی، طعم آجیلی میدهد، باقی آن مزهای شیری در دهان به جا میگذارد. فواید و ویژگیهای این پنیر را در ادامه بررسی میکنیم.
معجزهای برای استخوانها
از جمله فواید آن برای سلامتی میزان بالای کلسیم این پنیر است که بر سلامت استخوانها و جلوگیری از چاقی تاثیر میگذارد. به علاوه در بلوچیز مادهای به نام اِسپِرمیدین (Spermidine) وجود دارد که به سلامت قلب و عروق کمک میکند. در نهایت، بلوچیز پنیری است که پروتئین قابل توجهی هم دارد.
نرم، مثل خامه
بلوچیز از نظر بافت پنیری ضخیم و غلیظ و خامهای است که به علت تردی در دهان آب میشود و علیرغم رگههای آبی، مانند پنیرهای دیگر از انسجامی خامهای و نرم برخوردار است. به طورکلی از نظر فرم مصرف در غذا میتوان دو نوع آن را در نظر گرفت؛ یکی خرد شده و دیگری برش خورده و قالبی.
تقسیمبندی دیگر برای آن، بلوچیز خامهای در برابر بلوچیز خرد شده است؛ اولی مرطوب و مخملی است و دومی رطوبت کمتری دارد.
اضافه کردن تکههای بلوچیز به پیتزا، تنها یکی از موارد فراوان استفاده آن در آشپزی است.
کم شور، اما متفاوت
اگر بخواهیم در مورد طعم بلوچیز دقیقتر صحبت کنیم، باید بگوییم تجربه چشیدن هر یک از انواع بلوچیز که تا اینجا نام بردیم با هم متفاوت است. برای کسانی که تازه سراغ امتحان این پنیر آمدهاند طعم آن کمی شور به نظر میرسد، اما بعد از مدتی خوشطعمی آن را بیشتر حس خواهند کرد. در اصل برای فهمیدن دنیای بلوچیزها و تشخیص تفاوتهای جزئی مابینشان یک عمر وقت لازم است!
به عنوان نمونه، این توصیف در مورد بلوچیز خامهای دانمارکی یا دابل کریم بلو (Double Crème Blue) را بخوانید که از هم خانوادههای دَنیش بلو یا دانابلو (Danablu) است:
«این پنیر، از ماهیت ملایم و ظریف پنیرهای کپکی سفید و پنیر سنتی آبی با رایحه تند و گزندهاش الهام گرفته شده است. در ابتدا و لحظهای که آنرا در دهان میگذارید و به کامتان میخورد، طعمی ملایم دارد و به مرور که روی زبان مینشیند، تندیاش بیشتر آشکار میشود. سرشار از مزه رازک برشته، طعمهای آن در پردههای مختلف ابتدا ملایمند و اندکی به ترشی میزنند، اما در انتها غلظتی خامهای از خود به جا میگذارند. بدنه عاجی رنگ این پنیر، آکنده از رگهای آبی رنگی است که مثل رودخانههای خروشان در سرتاسر آن کشیده شدهاند، و با اینهمه به تمامی سر هر میزی و کنار هر غذایی مینشیند و ترکیبی متوازن است که چشیدنش را بدل به تجربهای فاخر و نشاندهنده خوشطبعی فرد در انتخاب خوراک میکند.»
بلوچیز به روایت سرزمینها
پنیر بلوچیز در همه کشورهای جهان دقیقا به یک شیوه تولید نمیشود، نوع شیری مورد استفاده در تهیه این پنیر ممکن است شیر گاو، میش، بز یا ترکیبی از همه اینها باشد. اینکه حیوان کجا چرا کرده و از چه نوع علف یا علوفهای تغذیه کرده است هم در مزه نهایی تاثیر دارد.
علاوه بر کاربردهای نام برده در این جدول، بلوچیزها در تهیه انواع دیپ، سوپ، غذای اصلی، شیرینی، دسر و اشتهاآورها به کار میروند، به اندازهای که تعداد دستورتهیههای موجود برای آنها نامحدود است. بلوچیز را میتوان همراه گوشت و سبزیجات، انواع میوهها و نوشیدنیها هم سرو کرد.
نام پنیر
کشور مبدا
ویژگیها
کاربرد
باوارین بلو
آلمان
ملایم و خامهای
درسینگ سالاد
بلو کاستِیُو
دانمارک
این پنیر، دوبل بلوچیز یا پنیر خامهای است، نرم و مالشپذیر و بسیار چرب. یکی از انواع بلوچیزهای ملایمتر به حساب میآید و از انتخابهای خوب برای کسانی است که تازه به صف مشتاقان بلوچیز پیوستهاند.
چیز بورد
کابرالِس
اسپانیا
پنیری غلیظ، ترد، و از نظر رایحه دارای رایحهای بسیار قوی است. مناسب تازهکارها نیست!
درسینگ سالاد، قابل ذوب روی بیف یا سرو کردن همراه با آن
کامبوزُولا
آلمان
مانند کممبر، خامهای و چرب است، اما اندکی از طعم تند و فلفلی گورگونزولا را هم دارد.
چیز بورد
کَشِل بلو
ایرلند
نه کاملا خامهای است و نه کاملا خشک و ترد!
سالاد (به صورت خرد شده روی سطح سالاد میریزند)
دَنیش بلو
دانمارک
چرب و خامهای است.
پاستا
فُورم دُو اَمبِرت
فرانسه
مرطوب و ملایم است.
چیز بورد
گُورگونزولا
شمال ایتالیا
دو نوع گورگونزولا داریم؛ گورگونزولا پیکانته (که به آن گورگونزولا ناتوراله هم میگویند) که پنیری جا افتاده، سوزشی و تند و گزنده است. گورگونزولا دولسه به لحاظ طعم ملایمتر است. گورگونزولا هرچند ترد، اما مالشپذیر است.
درسینگ سالاد، اسنک، قابل ذوب یا سرو کردن به همراه بیف، پاستا و دسر
مِی تَگ بلو
ایالات متحده
سوزشی و ترد است.
پاستا
رُوکفُورت
فرانسه
از میان همه بلوچیزها این یکی احتمالا از همه نمکینتر است. ترد است و روی زبان آب میشود. برای نامگذاری به عنوان روکفورت، پنیر باید در غارهای جنوب فرانسه جا بیفتد.
درسینگ سالاد، پاستا، دسر
شِراپ شایِر بلو
بریتانیا
نسبتا ترد، سوزشی و بسیار مشابه پنیر اِستیلتُون. آن را به رنگ زرد، رنگ میزنند.
درسینگ سالاد، اسنک، دسر
اِستیلتُون
بریتانیا
یکی از بهترین پنیرهای بریتانیاست. استیلتون واقعی تنها در دِربی شایِر، ناتینگهام شایر و لِیسِسترشایر ساخته میشود. محکم است و از لحاظ طعم، ملایم است.
درسینگ سالاد، اسنک، دسر
روستای روکفورت تنها جایی است که پنیر بلوچیز روکفورت در آن تولید میشود.
مخمل آبی فرانسوی
«متولد کوهستان و پرورش یافته غار»، پنیر بلوچیز روکفورت یادگاری است از قرن هفتم بعد از میلاد و حاکمیت امپراتوری روم بر فرانسه آنزمان که تا عصر حاضر دوام آورده و حتی بیشتر از هر زمانی شکوفا شده است. راکفورت والامقامترین پنیر آبی در بین بلوچیزهاست، یکی از قدیمیترین پنیرهای دنیا و یکی از معدود بلوچیزهایی که هنوز از شیر خام تهیه میشود؛ فرانسوی ها صدها سال است که تولید آن را در دست دارند.
پای پنیرهای هفت خانواده تولیدکننده روکفورت در روستایی به همین نام، مهری قرمز رنگ با نقش گوسفند معروف لاکان (Lacaune sheep) خورده که اصالت آن را نشان میدهد و اگر هر جای دنیا، این مهر را پای بلوچیز راکفورت ندیدید حتما به اصل بودنش شک کنید! اما پنیری که دیدِروُی (Denis Diderot) فیلسوف آن را «شاه پنیرها» خوانده و فرانسویها میراث زنده خود میدانند چطور تولید میشود؟
به فرانسه میرویم، شهرستان آویرون (Aveyron region) در جنوب شرقی این کشور که با قلعهها، پلها، رودخانههای پر آب، کوهستانهای سرسبز و مناظر خیرهکننده و البته پنیرهایش شناخته میشود. راهمان را به سمت جنوب کوهستانهای مرکزی ادامه میدهیم تا به روستای کوچک راکفورت سور سولزون (Roquefort-sur-Soulzon) برسیم.
آنجا که دقیقا پای کوهی به نام کُومبالو (Combalou)، خانههای سنگی و خاکی رنگ روستای سنگفرش شده، وسط پوشش مخملی جنگل ظاهر میشود. روستا دو هزار نفر ساکن دارد، ۲۴۰۰ مزرعه و نیم میلیون گوسفند از نژاد لاکان. سال ۱۹۲۵ سال طلایی این روستا بود، در آن سال راکفورت به عنوان اولین پنیر فرانسوی مفتخر به دریافت گواهی AOC یا تایید اصالت مبدا شناخته شد.
راز هر پنیر عالی در شیری نهفته که از آن درست میشود و از این لحاظ، میشهای لاکان بهترین انتخاب هستند. این گوسفندهای کم مو، ظاهری به رنگ کرم و خاکی رنگ دارند و به خوبی با زندگی در کوهپایهها و ارتفاع بالا خو گرفتهاند. اگر اندکی از روستا دور شویم گلههای میش را این جا و آنجا در حال چرا همراه چوپان و سگ گله خواهیم دید.
گوسفندهای لاکان نژاد خاصی است که برای تهیه پنیر روکفورت از شیرشان استفاده میشود.
از بین هفت تولیدکننده روستا فقط یکی از آنها همچنان روش سنتی را ادامه میدهد. سه نسل است که خانواده کارلز (Carles) با استفاده از شیر تازه پنیر میسازند. «در اختیار داشتن شیر تازه بسیار مهم است، وگرنه مجبوریم به آن سر منطقه برویم تا از بقیه شیر بخریم»، این را دِلفین کارلز (Delphine Carles) میگوید و اضافه میکند شیر خوب، محصول علفهای تازه روی کوه است. جالب است بدانیم برای درست کردن هر قرص سه کیلویی راکفورت، ۱۴ کیلو شیر و سه ماه صبر و حوصله نیاز است.
اما علامتهای مرغوبیت این پنیر چیست؟ راکفورت مرغوب آن است که رگههای آبیاش به خوبی در سرتاسر پنیر پخش شده باشند و وقتی قرص پنیر را از وسط نصف میکنی در هر دو نیمه، پراکندگی متوازنی از رگهها را ببینی. تازه آبی هم نباید خیلی تیره یا روشن باشد. دیگر ویژگی مرغوبیت، رنگ پنیر است که باید عاجی باشد، نه سفید. بالاخره توجه به همین جزییات ریز است که پنیر را ممتاز میکند.
خانواده کارلز در سرداب کارگاه بزرگ تولیدی خودشان صرفا پنیر نگهداری نمیکنند. اینجا گنجینهای دارند که سیاه و بدبوست: پنیلسیوم راکفورتی (penicillium roqueforti)، همان قارچی که رنگ آبی بلوچیز مدیون آن است:«گنج ما همینجاست، همین پودر تیره رنگی که از نان کپک زده بدست میآید». نانهای کپکزده بو و ظاهری ناخوشایند دارند و ماهها بعد از پختشان در تنور، اینجا روی قفسههای فلزی نگهداری میشوند تا رطوبت و سرمای سرداب به رشد قارچ کمک کند.
سپس، هر بار که قرار است پنیر درست کنند، تکههایی از قرصهای نان را پودر میکنند و گرد پنیسیلیوم را هنگام دلمه بستن شیر در حوضچهها داخلش میریزند. البته برای رشد قارچ و ظاهر شدن رنگ آبی هنوز یک مرحله باقی مانده. قرص پنیر بایستی هوا بخورد. پس قبل از فرستادن به انبار، میلههای مخصوص سوزن مانندی را از میان پنیرها رد میکنند تا حفرههایی داخلشان ایجاد کنند که تهویه هوا به بهترین شکل انجام شود. حالا قارچ بدبو به راحتی در این حفرهها لانه میکند.
سرانجام پنیرها را چند طبقه پایینتر در سردابی قرار میدهند تا یک ماه استراحت کنند. در این مدت، رنگ، بافت و مزه پنیر تغییر خواهد کرد. آنگاه برای آنکه روند رشد قارچ داخل پنیر آهسته شود، قرصهای گرد پنیر را در زرورق میپیچند. جالبترین قسمت ماجرا تازه شروع شده تا پنیر ساده و سفیدرنگ گوسفندی به بلوچیزی که میشناسیم تبدیل شود.
پنیر روکفورت برای عمل آمدن داخل غارهای روستای روکفورت قرار میگیرد.
هارمونی رطوبت و هوا
در خط اول گفتیم بلوچیز «متولد کوهستان و پرورش یافته غار» است. یکی از شرطهای اساسی برای اصیل دانستن روکفورت عمل آمدن آن در غارهای روکفورت است. اینجاست که هنرنمایی طبیعت آغاز میشود؛ با پدیده زمینشناسی فِلُورینز آشنا هستید؟
فلورینز در گویش محلی ساکنان روکفورت به معنای حفرههای زنده (breathing holes) است. بوجود آمدن آنها نتیجه به تشکیل مجموعهای از صخرهها بوده که در طول زمان سایش و فرسایش پیدا کردهاند. غارهای تو در توی کوههای کومبالو با فلورینهایی که تا ۲۰۰ متر عمق دارند، بستر مناسبی برای جا افتادن پنیر فراهم کرده است.
آنهایی که از همه بهتر فلورینهای راکفورت را میشناسند، مسئولان عملآوری پنیرها (cheese maturers) هستند. روستاییان آنها را اصطلاحا گردآورندگان باد (wind gatherers) صدا میزنند. هوایی که بیرون در فضای کوهستان میوزد، از طریق فلورینها به درون غار میآید، سپس تاب میخورد، به رطوبت فضای بسته آغشته میشود و در سرتاسر غار سرک میکشد.
اینجا در محل عملآوری، قرصهای سفید پنیر ردیف به ردیف، ساکت و بدون مزاحمت، روی طبقات چوبی چیده شدهاند. کسی که مسئول عمل آوردن پنیرهاست تمام مدت از بین قفسهها عبور میکند و مشغول تست است. برای تست هم از ابزاری فلزی استفاده میکنند و آنرا داخل پنیر فرو کرده و مقداری از پنیر را یرون میآورند. آنگاه مشاهده میکنند آیا رگههای آبی در سرتاسر نمونه پخش شده یا نه؟ همینطور طعم پنیر و بوی آن را امتحان میکنند.
دو دغدغه مهم این اشخاص کنترل حرارت و کنترل رطوبت است. در واقع، وقتی پنیرها را اینجا میآورند، حرارت نباید زیاد بالا باشد، همینطور رطوبت باید بین هشت و ۱۲ درجه سلسیوس حفظ شود. در رکفورت به این سیستم، ریههای غار میگویند و خوشبختانه، این سیستم طبیعی تهویه هوا تقریبا تمام مدت سال رطوبت و حرارت مناسب را تضمین میکند.
برای تست پنیر بلوچیز از نظر آماده بودن، مقداری را با اسکوپ مخصوصی نمونه میگیرند.
خاطرهها به روایت بلوچیز
«این پنیر، زندگی من است، تمام عمرم با آن گذشته». استان آستوریاس (Asturias) در شمال اسپانیا زادگاه پنیر بلوچیزی به نام کابرالِس (Cabrales) است. کابرا لغتی با ریشه لاتین بوده و در زبان اسپانیایی و پرتغالی برای اشاره به بُز یا فردی که بز نگه میدارد به کار میرود. مثل همتای فرانسویاش، کابرالس هم پنیری روستایی با تولیدکنندههایی کمتر از انگشتان دست است.
یکی از این تولیدکنندهها اِنکارنی بادا اِرِرُو (Encarnie Vada Herrero) نام دارد. این زن میانسال روستای کوچک و خرم تیلوِی (Tielve) بیش از چهل سال است که کِسو کابرالِس (El Queso Cabrales) میسازد: «مادر و مادربزرگم این کار را انجام میدادند و شاید حتی جدهام. من هم انجامش میدهم».
انکارنی برای ساختن پنیرها از سه نوع شیر استفاده میکند: شیر بز، گوسفند و گاو که ترکیبشان به پنیر مزهای قوی و بعضی وقتها ترش مانندی میدهد. مرسوم این است که شیر خام گاو اصلیترین ماده تشکیلدهنده این پنیر باشد، و در فصل تابستان از شیر بز و گوسفند هم برای ساختنش استفاده میشود.
انکارنی اعتقاد دارد هیچ دو روزی پنیرها مثل هم از آب در نمیآیند و پنیرهای فردا با امروز و امروز با دیروز متفاوت است. برای تولید کابرالس هم شیر را حرارت میدهند و بعد مایه پنیر را اضافه میکنند تا خودش را بگیرد. دلمهها که جدا شد صبر میکنند تا آب پنیر از لابهلایش خارج شود. اِنکارنی از ظرف نمک مشتی برمیدارد و روی سطح پنیر میمالد. او با همین دستها روزی ۱۲ قرص پنیر درست میکند. سپس قرصهای پنیر را در انبار میگذارد. این پنیر از زمانی که درست میشود تا وقتی جا بیفتد نیازمند مراقبت روزانه است. «آنها را اینجا در کارگاه میگذارم و هر روز بهشان سر میزنم، بعد هم میبرمشان داخل غار. آنجا هم بین چهار تا شش ماه طول میکشد تا جا بیفتد.»
بلوچیز اسپانیا با نام کابرالس شناخته میشود.
غارهایی که از آن حرف میزند هزارساله و آهکیاند و در ارتفاع ۷۰۰ الی ۱۵۰۰ متری کوههای اطراف روستا جا دارند. حدود ۲۰ غار در این اطراف هست که البته از همه آنها هم به عنوان انبار پنیر استفاده نمیشود. اینجا تاریک و نمور و سرد است. انکارنی چراغ قوه به دست با کلاه ایمنی و چکمه وارد غار میشود و روی پنیرها نور میاندازد تا براندازشان کند. درجه هوا بایستی بین هشت تا ۱۲ درجه سانتیگراد و رطوبت هم ۹۰ درصد باشد تا شرایط ایدهآلی پدید بیاید.
«بعد از اینکه پنیرها را اینجا گذاشتم دو هفته بعد بهشان سر میزنم و اگر رطوبتشان کم شده بود مرطوبشان میکنم. این کار چند ماه تکرار میشود تا وقتی رگههای آبی داخل پنیرها نمایان شود و برسند».
پنیر کابرالس تنها در این استان و سه استان همجوار تولید میشود. از شهرت جهانی برخوردار است و چند جایزه جهانی مثل مدال طلای جایزه جهانی پنیر ۲۰۲۱ را دریافت کرده است. راههای تشخیص کابرالس ایدهآل هم مثل روکفورت مرغوب است: باید از داخل به شکل متوازن رگههای آبی داشته باشد، به لحاظ بافت انسجام داشته و بسیار نرم باشد و در نهایت طعم خوبی بدهد.
طعم و کاربردهای کابرالس اسپانیایی
هم مزه و هم رایحه این بلوچیز اسپانیایی غیر قابل پیشبینی و تند است، به علاوه نوتهای نمکی شوری دارد که هرچه از عمر پنیر بگذرد شورتر میشوند. اگر هم پنیر از ترکیبی از سه شیر درسته شده باشد طعمش به مراتب اسیدیتر و پیچیدهتر میشود.
با وجود طعم قوی و گزنده، کابرالس در سوغات فروشیهای اطراف که مملو از خوراکیهای آستوریاس هستند خواهان زیادی دارد. خیلیها آن را کنار مزههای میوهای، گردو، عسل و مربا قرار میدهند تا شدت گزندگی مزهاش را ملایمتر کند.
انجیر تازه، سالامی، سوسیس خشک و نوشیدنیهای غیر الکلی نسبتا شیرین از دیگر ترکیبات محبوب با برشهای این بلوچیز قوی است. بعضیها از آن در پیش غذا و دسر استفاده میکنند و از آیتمهای رایج در منازل مردم محلی است. میتوانید آن را پایه سس قرار بدهید، ذوب کنید و روی انواع گوشت گریل یا رُست شده بریزید و اگر خواستید دیپ از آن درست کنید و کراکر و تکههای باگت را همراهش میل کنید.
انکارنی و مشتریهایی که در سوغات فروشی اسکینا دِ خیخون (Esquina de Gijon) حضور دارند همگی با غرور و علاقه از پنیر بلوچیز شهرستان کابرالس یاد میکنند: «فکر میکنم که بله، لازم است (به عنوان تولیدکننده) امکانات بیشتری در اختیار ما قرار بدهند، چون کابرالس بدون پنیرش چه معنیای خواهد داشت؟».
خودتان را بعد از یک مهمانی بزرگ تصور کنید؛ در آشپزخانه کنار سطل زباله ایستادهاید و در حالیکه در آن باز است سعی دارید با کشیدن قاشق روی بشقاب، باقیمانده غذاها را به سطل بریزید. حتی اگر مخالف تمام عیار دور ریز غذا باشید، باز هم این صحنه برایتان آشناست.
وقتی ما غذایی را دور میریزیم، تنها چند لقمه را از بین نبردهایم، بلکه زمینه را برای نابود شدن میلیونها هکتار جنگل، ذخایر آبی، گونههای حیوانی و گیاهی فراهم کردهایم. موضوع فقط هدر رفتن غذا نیست! با فاسد شدن غذای دورریختهشده،گازهای گلخانهای منتشر میشود. بسیاری از ما، همه یا لااقل بخشی از این جریان آسیبزا را میشناسیم! اما در نهایت دست به دست هم میدهیم تا حدود یک میلیارد تن غذا در دنیا هدر برود.
فائو در سال ۲۰۱۱ گفته بود ۳۰ درصد از مواد غذایی جهان هدر میرود؛ یعنی چیزی در حدود روزانه 614 کیلوکالری! (معادل ۱۰ تخم مرغ یا ۲۱ عدد هویج به ازای هرفرد)، پس فکر نمیکنید زمان آن رسیده که فکری برای کاهش ضایعات غذایی بکنیم.
دور ریز غذا ؛ نگرانی جهان مدرن
سالهاست که هدر رفت و ضایعات مواد غذایی به نگرانی جهانی تبدیل شدهاست. به زبان ساده موضوع از این قرار است؛ دلیل اصلی هدر رفت غذا در کشورهای مختلف متفاوت است. در کشورهای پیشرفته و غنی عمده هدر رفت غذا در بخش خردهفروشی و مصرفکننده دیده میشود، که اغلب به دلیل رفتار مصرفکننده و همچنین عرضه بیش از تقاضا رخ میدهد. در کشورهایی با درآمد پایینتر هدر رفت غذا بیشتر به دلیل تکنیکهای نامناسب برداشت، امکانات ذخیره سازی و سرمایشی ناکارآمد و نبود زیرساخت برای حمل و نقل مواد غذایی در مراحل اولیه عرضه مواد غذایی اتفاق میافتد.
با اسراف و هدر دادن غذا، شانس دستیابی گرسنگان به غذا را کم میکنیم.
از دست دادن غذا (Food Loss)
هدر رفت عبارت است از کاهش کمیت یا کیفیت غذا، به دلیل تصمیمات و اقدامات تامین کنندگان، ارائه دهندگان و مصرفکنندگان مواد و خدمات غذایی. از نظر تجربی به هر غذایی که در طول زنجیره تامین مواد غذایی (از زمان برداشت، کشتار یا صید تا قبل از سطح خردهفروشی) دور ریخته شده و مجددا وارد چرخه استفاده یا تولید دیگری نشود، هدر رفت مواد غذایی میگویند. در کشورهای در حال توسعه %۴۰ مواد غذایی در مرحله برداشت یا فرآوری از بین میروند.
ضایعات غذایی (Food Waste)
شاید بپرسید در جهانی که شمار گرسنگان روز به روز بیشتر میشود، چطور آمار هدر رفت منابع غذایی تا این اندازه بالاست. این اتفاق همیشه یک دلیل ندارد و دلایل زیر به بالا رفتن آمار آن دامن میزنند:
-محصولات تازهای که قابل قبول تلقی نمیشود؛ به عنوان مثال ممکن است از نظر شکل، اندازه و رنگ با سطح توقعات مغایر بوده و اغلب در طول عملیات سورتینگ (دستهبندی) از زنجیزه تامین حذف شود.
-غذاهایی که تاریخشان در شرف اتمام «بهترین زمان مصرف» یا بعدتر از آن است؛ که معمولا توسط خردهفروشان و مصرف کنندگان دور ریخته میشوند.
-مقادیر زیادی از غذای سالم دستنخورده یا باقی مانده از آشپزخانههای خانگی و مراکز غذاخوری دور ریخته میشود.
هدر دادن ۱٫۳ میلیارد تن غذا در دنیایی که در سالهای آینده حدود ۹ میلیارد جمعیت خواهد داشت، آن هم در حالیکه ۸۲۰ میلیون نفر شب را با شکم گرسنه صبح میکنند مشکل بسیار بزرگی است. در آمریکا ۱۴ درصد مواد غذایی تولید شده هدر رفته و بیش از ۹۰ درصد آن از محلهای دفن زباله سر در میآورد که نتیجه آن تولید ۸% گازهای گلخانهای (GHG) است.
برای رفع این مشکل بزرگ باید مفهوم ولع انسانها برای غذا را مهار کنیم و بفهمیم که علاوه بر اینکه یک کار غیر انسانی است، ضرر و زیان مالی زیادی را هم در بر دارد؛ به طوری که هزینه از بین رفتن غذا به صورت سالانه حدود یک تریلیون دلار تخمین زده شدهاست.
تولید غذا یکی از دلایل اصلی قطع درختان، استخراج آب، نابودی زیستگاهها و تنوع زیستی است و مشکل اینجاست که یک سوم مواد غذایی متاثر از این فرآیند تولید، در نهایت به هدر میرود.
همه اینها نشاندهنده آن است که ما به تولید بیشتر نیاز نداریم؛ بلکه در هر گوشه از جهان و با هر نقشی که در چرخه تولید یا مصرف غذا داریم، باید عملکرد متفاوتی از خود نشان دهیم. در طبیعت هر چیزی که از یک مرحله باقی مانده باشد، غذایی برای مرحله بعد خواهد بود. ما میتوانیم در کشاورزی و زندگی مدرن از طبیعت درس بگیریم.
هدر رفت غذا در تمامی مراحل زنجیره تامین اتفاق میافتد، از مزرعه و سوپرمارکت گرفته تا رستورانها. آژانس حفاظت از محیط زیست آمریکا هرم هدر رفت غذا را طراحی کرده است تا به ما کمک کند مواد غذایی باقی مانده را پیش از دور ریختن باز مصرف یا بازیافت کرده و آنها را از چالههای دفن زباله دور کنیم.
پیشگیری از ایجاد ضایعات غذایی
کاهش هدر رفت در منبع یکی از اصلیترین اقدامات است. مارک بیتمن، نویسنده کتاب «چگونه همه چیز را بپزیم» معتقد است زمانی که درباره ضایعات و هدررفت غذا حرف میزنیم، احتمالا درباره یکی از فعالترین زمینهای کشاورزی دنیا یعنی هارت لند آمریکا صحبت میکنیم که محصولاتی کشت میکنند که یا اساسا به غذا تبدیل نمیشوند یا به غذای بد تبدیل میشوند.
اگر بخواهیم تعریف کنیم که سیستم غذایی ما باید چگونه باشد این بهترین توصیف است: «در واقع سیستم غذایی ما باید به گونهای باشد که غذای مناسب را پرورش دهد، به افرادی که در حال پرورش آن هستند احترام بگذارد، زمینی را که برای رشد غذا استفاده میشود غنی کند و این کار را به نحوی انجام دهد که غذای خوب و سالم برای مردم بیشتر تولید شود.»
راهنمای کاهش دور ریز غذا
ضایعات غذایی به دور ریز غذا در صورت قابل استفاده بودن گفته میشود. ضایعات غذایی در پی نگهداری نامناسب مواد غذایی، خرید بیش از حد نیاز، بیرون ریختن باقی مانده غذا و درست کردن غذای بیش از اندازه به وجود می آید؛ بنابراین در زمینه دور ریز غذا ما به عنوان مصرفکننده نقش پررنگی ایفا میکنیم.
با کاهش ضایعات غذایی علاوهبر اینکه دیگر از قبض خواربار فروشی با قیمتهای نجومی خبری نیست، تاثیر منفی شخص شما بر محیط زیست هم کاهش خواهد یافت. در این جا به ارائه چند راهکار میپردازیم.
همیشه حواستان به چیزهایی که در آشپزخانه موجود است و باید زودتر مصرف شود باشد.
از مواد غذایی به خوبی نگهداری کنید، شرایطی که اغلب روی بستهبندی ذکر میشود را به درستی رعایت کنید.
خلاقیت به خرج دهید و با استفاده از غذای باقی مانده در وعده قبلی غذاهای جدید درست کنید.
هوشمندانه خرید کنید و تا حد امکان از خرید عمده محصولات غذایی پرهیز کنید. ما هم میتوانیم از اولین رده این هرم یعنی کاهش خرید مواد غذایی شروع کنیم، تهیه لیست خرید کمک زیادی در این زمینه میکند، آگاهانه خرید کنید یعنی درزمان خرید کردن به این فکر کنیم که چه زمان قرار است از چیزی که میخریم استفاده کنیم. مثلا اگر قصد نداریم به این زودیها سوپ اسفناج درست کنیم پس نیازی نیست فعلا اسفناج بخریم.
آگاهانه خرید کنید، مایحتاج چند روز آیندهتان را بخرید تا دور ریز غذا کم شود.
سعی کنید تاریخهای ذکر شده روی لیبلهای غذایی را به خوبی درک کنید. اصطلاح best before مصرفکنندگان زیادی را دچار سوتفاهم میکند؛ به این معنی که تا قبل از این تاریخ کیفیت محصول در بالاترین حد خود قرار دارد، اما همچنان بعد از این تاریخ هم برای استفاده کاملا سالم است. در حالی که میکند که تاریخ انقضا به این معنی است که تا آن تاریخ، ماده غذایی برای مصرف ایمن است و دچار تغییر و فساد نخواهد شد.
مواد غذایی که ته یخچال ماندهاند را از یاد نبرید؛ اگر هنوز تصمیم نگرفتهاید که چه غذایی درست کنید سری به یخچالتان بزنید و ببینید چه موادی مدت زیادی است در آنجا مانده و مصرف نشده و غذایتان را بر پایه آن انتخاب کنید.
از قانون فایفو FIFO پیروی کنید، بدانید که اولین چیزی که خریدهاید باید قبل از بقیه مصرف شود.
متعصب نباشید و میوهها و سبزیجات با ظاهر نامتقارن و نامتعارف را خریداری و مصرف کنید. این محصولات به اندازه بقیه خوب هستند فقط و فقط از نظر ظاهری متفاوتاند.
تا چشم کار میکند همه جا آبی است. دریای نیلگون مدیترانه زیر پهنه آسمان گسترده شده و اگر روی صخرهای بایستیم، انگار دستی مشتی پولک طلایی روی آن پاشیده است. آسمان هم به رنگ آبی ملایمی است. در دامن طبیعت آرام قبرس، هیچ اثری از شتاب و عجله نیست. هرچند شمال و جنوب جزیره یک میلیون و دویست هزار نفری قبرس حالوهوایی متفاوت دارد (و البته بیشتر به سمت فرهنگ یونانی متمایل است)، اما بین تمام تفاوتها، چیزی هست که مثل رشتهای نامرئی ساکنان این خاک شناور بر آب را به هم متصل کرده: یک پنیر! پنیر هالومی (Halloumi).
یونانیها آن را هالومی مینامند و ترکها هِلّیم صدایش میزنند. پنیری که قرنهاست سفره قبرسیها و خاورمیانهایها و چند دهه است سفره مردم دیگر کشورها را -در اروپا و آمریکای شمالی- رنگین کرده است. هالومی بخشی از فرهنگ غذایی قبرس است، محوری برای شکلگیری آداب و رسوم و اقتصاد در میان مردم شده و شاید تنها نقطه اشتراک ساکنان غریبه این جزیره باشد؛ هم ترکها و هم یونانیها با درست کردن هالومی در واقع پیشه آبا و اجدادیشان را ادامه دادهاند.
هالومی پنیری نیمهسخت، سفید رنگ، با طعمی شور است.
هالومی از کجا میآید؟
برخلاف بسیاری از قصههایی که در تاریخچه پنیر جا خوش کردهاند، اینکه هالومی اولین بار چه موقع درست شد و توسط چه کسی چندان معلوم نیست. اگر بخواهیم درستترین جواب را به این سوال بدهیم باید گفت احتمالا درست کردن هالومی به اندازه رواج دامداری در قبرس قدمت دارد. البته چند تاریخ و سند هست که در همه آنها قبرس محل ساخته شدن این پنیر ذکر شده است. سند اول ساخت آن را به دوران امپراتوری روم نسبت میدهد (۳۹۵ تا ۱۱۹۱ قبل از میلاد)، زمانی که کشاورزان قبرسی هالومی را به عنوان منبع تامین پروتئین در وعدههای اصلی خوراک میخوردند.
در بسیاری از روستاها رسم بود که مردم روزی را برای دور هم جمع شدن و کمک به تهیه مقادیر فراوان این پنیر صرف کنند تا هالومی به اندازه مصرف کل اهالی روستا در دسترس باشد. روش تهیه پایه هالومی هرچند یکی بود، اما از روستایی به روستای دیگر و حتی بین ترک و یونانی اندک فرقهایی هم داشت. این تفاوتها در تکنیک و مواداولیه، همان چیزی بود که اهالی هر روستا مثل رازی بین خود حفظ کرده و به آن افتخار میکردند.
هالومی به اندازهای با زندگی مردم قبرس آمیخته شد که تا همین صد و خردهای سال قبل، نام خانوادگی عدهای منعکسکننده نام این پنیر و سروکار داشتنشان با آن بود؛ هالوماس، هالوما و هالوماکیس از آن جمله است.
سند دوم به سال ۸۶۴ قبل از میلاد و شاعری به نام گریگوریوس ویزینوس (Giorgios Vizinos) برمیگردد. او در شعر معروفش به نام “قبرسیِ بینوا” (The Poor Cypriot) پنیر هالومی را ستایش کرده است. حتی میگویند سردار نظامی ونیزی به نام لئوناردو دُوناتو (Leonardo Donato) که طی سالهای ۱۶۰۶ تا ۱۶۱۲ در ارتش روم خدمت میکرد، در سفرش به قبرس به قدری عاشق طعم هالومی شد که جزییات مربوط به نحوه تهیه آن را با دقت فراوان یادداشت کرد و با خود برد.
قبرس از بزرگترین جزایر مدیترانه است که مبدا تولید پنیر هالومی میباشد.
تاریخ همچنین از نویسنده یونانی به نام ارکسیماندریدیس کریپتیانوس (Arximandridis Kiprianos) یاد میکند که در کتابش «تاریخنگاری جزیره قبرس» (The Chronological History of Cyprus Island) توصیفی اغراقگونه از مزه بیهمتای این پنیر ارایه داده است. سرانجام باید از راهبی یاد کنیم که به سال ۱۶۴۳ در نوشتهای شیوه تهیه هالومی را توضیح داده و از بار زدنش در کشتیها و فرستادنش به آنسوی آبها گفته است.
نام این پنیر به گواه فرهنگ لغتی که ریشهشناسی گویش یونانی رایج در جزیره را بررسی کرده از هالوم، لغتی با اصالت عربی گرفته شده و هالوم به معنی پنیر بوده است. در منبع دیگری، ریشه این اسم را کلمه یونانی هالمی به معنای نمک/شور میدانستند.
حتی نامگذاری هالومی هم مثل تاریخ ابداعش با نظریهپردازیهای زیادی همراه است. بعضی اعتقاد دارند مبدا این نام به مصر بازمیگردد. آن زمان در قرن هفت میلادی که زبان مصریها قبطی بود، برای اشاره به پنیر از کلمه هالُم استفاده میکردند. سپس اعراب این کلمه را وام گرفتند و به خاورمیانه آوردند. اینگونه بود که در قبرس هالومی و هِلِم نام گرفت و قتی به لبنان رفت هِلُوم و در عراق هالُم و در سوریه هالوم نامیده شد.
پنیر هالومی هنر دست زنان قبرسی است
در توصیف ظاهر و خصوصیات هالومی آن را پنیری نیمهسخت، سفید رنگ، با طعمی شور و مخصوص فصل بهار میدانند که تا قبل از ۱۹۵۰ تنها از شیر بز یا گوسفند، یا بسته به زمان سال، از ترکیبی از هر دوی این شیرها درست میشد. هرچند که امروزه از شیر گاو هم استفاده میشود. به لحاظ ظاهری هالومی شبیه موتزارلاست، اما بسیار نمکیتر و آنچه ممتازش میکند نقطه ذوب بسیار بالایش است. به همین خاطر، از معدود پنیرهایی است که میتوان آنرا کبابی یا سرخ کرد، رنده کرد، پخت یا تازه تازه مصرف کرد، و در پیتزای لبنانی (منقوشه) تا باربیکیوی استرالیایی کاربرد دارد.
به مرور زمان که پنیر نمکین هالومی بخاطر طعم خاص و خواص فراوانش نزد افراد بیشتری مقبول میشد، آوازه آن از وسط آبهای مدیترانه عبور کرد و بیرون از جزیره بسیاری خواهان آن شدند. اینجا بود که سنتشکنی تاریخی رخ داد و همانطور که گفتیم از دهه ۵۰ به بعد، شیر گاو هم در تهیه آن به کار بسته شد. به جز این تغییر، و مکانیزه شدن ساخت و بستهبندی هالومی در کارگاههای متعدد صنعتی قبرس، روش سنتی تهیه هالومی تا امروز هم میان چوپانان و روستاییان قبرسی ادامه پیدا کرده است.
درست کردن پنیر کبابی یا هالومی برعهده زنان خانه بوده است. آنها که هالومی را هم برای مصرف اهل خانه و هم برای فروش به آشنایان و مسافران درست میکردهاند و هنر خود را در این راه به کمال رساندهاند؛ مثل الکساندرا، مادربزرگ خندانی که روزی درست کردن هالومی را از مادرش یاد گرفته است.
زنان قبرسی هالومی را در خانه به روش سنتی و با دست درست میکنند.
الکسلاندرا چشمانش را میبندد و در خاطراتش به ۲۰ سالگی خود سفر میکند. خاطرش هست که شغل اصلی پدر کشاورزی بود، اما برای مصرف خانواده یکی دو بز را هم گوشه حیاط بسته بودند. بزها شیر اندکی میدادند و الکساندرا یا مادرش هر بار که آنها را میدوشیدند، کاسهای شیر از این همسایه و آن یکی قرض میگرفتند اینطوری به اندازهای هالومی تهیه میشد که به ازای جبران لطف همسایهها چند قالب هم داخل پارچه تمیزی بپیچند و داخل ظرف قرضی شیر دم درشان ببرند.
درست کردن هالومی در خانه نیاز به مکان بخصوصی دارد و در اکثر منازل روستایی، اتاقی جدا در حیاط با وسایلی مثل آبکش و گاز پروفیلی، تنظیف و سطلهای پلاستیکی، دیگ و از این قبیل انجام میشود. البته برای تهیه این پنیر خاص، نیاز به نصب سکویی فلزی و لبهدار بالاتر از سطح زمین است تا آب پنیر تخلیه شود و بتوان قالبها را بعد از برش در آنجا چید تا نمکپاش کرد.
کار ساخت پنیر بعد از دوشیدن شیر تازه از بزها و گوسفندها انجام میشود. امروزه دیگ بزرگ را روی حرارت گاز میگذارند، اما در قدیم زحمت درست کردن آتش هم در بین بود.
الکساندرا پای دیگ ایستاده، کیسهپارچهای را به دست گرفته تا وقتی پسرش شیر را درون دیگ خالی میکند، از میان کیسه عبور کند و اگر ناپاکیای داشت آن را جدا کنند. سپس آنقدر صبر میکنند تا شیر ولرم شود و بعد مایه پنیر را به آن اضافه میکنند. در گذشته برای بدست آوردن شکمشامه یا مایهپنیر برههای یک ماهه را سر میبریدند تا مایه را از شکمشان بگیرند. علت این بود که حیوان در این سن هنوز به علف خوردن نیفتاده بود و از شیر مادر تغذیه میکرد، ینابراین این مایع در شکمش وجود داشت. امروزه اما مایه آماده را از بازار تهیه میکنند. الکساندرا خم میشود و با دستانی که تا آرنج داخل دیگ شیر فرو رفته، مایه را چند دور هم میزند.
زنها برای امتحان گرمای مناسب شیر، دست را تا آرنج در مایع فرو میبرند و بعد از سه یا چهار بار هم زدن صبر میکنند تا شیر اصطلاحا بگیرد. گرفتن یعنی دلمههایی داخل آن تشکیل شود. سپس دوباره روی دیگ خم میشوند و این بار با هر دو دست دلمهها را به آهستگی به سطح آورده و میبُرَند. برای این کار آهسته شیر را از زیر هم میزنند، بعد طوری که انگار بخواهند چیزی را بفشارند، دلمهها را میان انگشتهای مشت شده میفشارند تا از آب پنیر جدا شود.
به قدر کافی که این کار شد، سبدی میآورند و داخل دیگ فرو میکنند تا دلمهها را از شیر جدا کرده و روی تنظیفی بریزند. تنظیف را داخل آبکشی بزرگ پهن میکنند و تمام دلمهها را روی هم خالی میکنند. آنقدر به این کار ادامه میدهند تا تمام آب اضافی از لابهلای سوراخهای ریز تنظیف عبور کند و دلمه جامد به جا بماند.
بعد از بستن شیر، دلمهها را جمع میکنند تا آب پنیر از آن جدا شود.
الکساندرا به این هم کفایت نمیکند، دلمهها را از چهار گوشه روی هم جمع میکند تا زودتر آب از میانشان خارج شود. گاهی هم همین کار را به کمک تنظیف انجام میدهد، این گوشه را بر آن گوشه میگذارد و با دست روی دلمهها را فشار میدهد. آب پنیر را هم جداگانه در سطل یا تشتی جمع میکنند، زیرا در ادامه به آن نیاز است.
دلمهها را با دست یا با شی سنگین و مسطحی فشار میدهد تا برای برش خوردن به هم بچسند و بعد چاقو در دست، از گوشه چپ و بالا زدن برشهای متقاطع را شروع میکند. مکعبهای حاصل را داخل پارچه نخی تمیزی که جداگانه برای این کار نگه داشته دو به دو میگذارد و گوشههای پارچه را به هم گره میزند. سرانجام برای پختن هالومی، پارچههای حاوی دلمههای فشرده و برش خورده را توی دیگ پر از مایه پنیر میاندازند.
پارچه پیچ کردنشان هم حکمتی دارد. تا اگر همچنان دلمهای باقی مانده بود، به تکههای صاف و برش خورده دلمه نچسبد و نازیبا و بیتناسبش نکند. تقریبا ۴۵ دقیقه تا یک ساعتی طول میکشد تا هالومی بپزد. آنگاه آن را از پارچه بیرون میآورند و مرتب روی سکوی خشک میچینند. رویش را نمک و نعنای خشک میپاشند و قالب را تا میزنند.
همینطور ممکن است قالبهای هالومی را در مخلوط نمک و نعناع فرو ببرند تا به سطح بچسبد. میتوان نعنای تازه را هم لای این تاها گذاشت تا عطر بیشتری به جان پنیر هالومی بریزد. اما گذاشتن نعناع از کی رسم شد؟
قرنها قبل که هالومی برای اولین بار با هنر دست زنان روستایی قبرس خلق شد، باید فکری برای دوام آوردن این خوراکی در گرمای طاقتفرسای جزیره مدیترانهای میکردند. بنابراین دو چیز به ذهن مردم رسید؛ غوطهور کردن قالبهای پنیر در آب نمک، و پیچیدن آن لابهلای برگهای نعناع که سبب میشد تا تازگی و طعم خوبش هم مدت بیشتری پابرجا بماند.
الکساندرا عملیات نمکپاش کردن را با دست خالی انجام میدهد. سالها با نمک سروکار داشته و دیگر پوستش با گزش نمک بیگانه شده. روی چهارپایهای مینشیند و تشتی مقابلش میگذارد؛ هر مکعب پنیر که از مرحله غلطاندن در نمک و پیچیده شدن با دستهای نعناع در میانش عبور میکند، دایرهوار داخل تشت قرمز رنگ چیده میشود.
او شیوه خاص خودش را دارد؛ او مخلوط نمک و نعنا را روی قالبها میپاشد و بعد از اتمام این کار، یک یکشان را با دست راست تا میزند. هالومی آماده است. میتوان آن را تازه مصرف کرد یا داخل محفظههایی غوطهور در آب پنیر شور قرار داد که بعد از ۴۰ روز جا بیفتد.
پنیر هالومی یا کبابی بعد از پخته شدن در آب پنیر آماده نمک و نعناع زدن است.
آیا هالومی میتواند پرچمدار اتحاد ملتی از هم گسیخته باشد؟
بعد از مناقشههایی که طی سالها بین دو قومیت ساکن در قبرس جریان داشت و سال ۱۹۷۴ به جنگ انجامید، اکنون در قبرس شرایط آرامتر است. اما تمایلات هر یک از قومیتها و کشورهای مدعی مالکیت قبرس (ترکیه و یونان) باعث شده تا این آرامش بسیار شکننده باشد و حتی در ماجرای پنیر هالومی مجددا خود را نشان بدهد.
سال ۲۰۱۶ خبری منتشر شد مبنی بر اینکه ترکها و یونانیها دست در دست هم از اتحادیه اروپا تقاضا کردهاند تا هالومی را به عنوان میراث فرهنگی قبرس به رسمیت بشناسد. طبق گواهی PDO (Protected Designation of Origin – تایید اصالت مبدا محصول) که در سال ۲۰۲۱ به این پنیر اعطا شد، از این به بعد هالومی بایستی به شیوه سنتی تماما در خاک قبرس تولید شود تا در اتحادیه اروپا به فروش برسد. در عین حال هیچ تولیدکننده خارج از قبرسی نمیتواند نام هالومی اصیل قبرسی را روی پنیر خود بگذارد.
به این ترتیب، بر اساس شیوهنامه رسمی مورد تایید اتحادیه اروپا، با در نظر گرفتن مقادیر و درصد و نوع مواد لازم و فرایندی که برای تولید آن مشخص شده است، کلیه مراحل آمادهسازی، فرآوری و تولید در نواحی خاص پی گرفته میشود تا پنیر تولیدی، دارای مشخصات منحصر به فردی باشد.
هرچند همه مردم قبرس بعد از پیروزی در این نبرد شش ساله با بوروکراسی اتحادیه اروپا با خوشحالی ابراز احساسات کردند، اما حالا مشخص شده که شاید همه چیز آنقدرها هم راحت نباشد. در دستورالعمل اتحادیه آمده که لازم است تا سال ۲۰۲۴ میزان شیر بز مورد استفاده در ساخت پنیر از شیر گاو بیشتر شود، یعنی حداقل ۵۱% از پنیرهای هالومی قبرس با شیر بز تولید شوند. بزها هم باید از نژادهای محلی داخل جزیره باشند. این درحالی است که ۷۰ درصد بزهای قبرس از نژادهای وارداتی هستند. دستورالعمل یاد شده مقدار نعناع را هم تعیین کرده است. همچنین برای فروش و صادرات قانونی، هالومی باید صرفا به شمایل سنتی خود، یعنی قالب تاخورده باشد.
دامداران قبرسی در بخش یونانینشین با پاشیدن شیر روی خیابان اعتراض میکنند.
همه این مسائل، خشم دامداران قبرسی یونانی تبار را برانگیخته و مقابل ساختمان ریاست جمهوری تجمع کرده و با آتش زدن کاه و یونجه و خالی کردن شیر اعتراضشان را نشان دادهاند. تعلل مقامات دولتی برای چک کردن محصولات در خط تولید و طی شدن مراحل رسمی شیوهنامه، ارزان بودن مبلغ شیر تولیدی در برابر هزینه دامدارها و بالا رفتن هزینههای جانبی مثل سوخت و برق هم شیرینی تاییدیه اصالت را به کام قبرسیها تلخ کرده است.
موضوع دیگر نگرانی یونانیتبارها از گواهی اصالت دوگانه است که برای هالومی و هلّیم هر دو صادر شده، درحالیکه بدون تعارف یونانیها مایل نیستند قسمت شمالی جزیره با نیروی کار و هزینههای ارزانتر تولید پنیر هالومی را در دست بگیرد. هرچند مقامات قسمت یونانی نشین معتقدند ظرفیت بازار برای هالومی آنقدر وسیع است که هم ترکها و هم یونانیها هر دو از منافع اقتصادی تولیداتشان بهرهمند شوند. باید ببینیم آیا دیپلماسی پنیری میتواند این دو قومیت را به هم نزدیک کند و هالومی را به بهانهای برای صلح این دو ملت تبدیل کند؟
برای کسانی که از بچگی طعم رشتههای دمشده اسپاگتی (همان ماکارونی خودمان) را چشیدهاند، کنار آمدن با پاستایی که در سس غوطهور شده آسان نیست. دلیلش هم روشن است. عادت غذایی ما در سالهای اولیه زندگیمان شکل میگیرد و نگرشمان به غذا و الگوهای غذایی را شکل میدهد. شهر یا روستایی که در آن رشد کردهایم، افرادی که در کنارشان طعمها را مزه کردهایم و دستپختهایی که چشیدهایم، تصورمان از «غذا» را به شیوهای منحصر بهفرد میسازند. غذاها با عطر، طعم و ظاهرشان در ذهن ما جا خوش میکنند، با خاطراتمان طعم میدهند و شیوه برقراری ارتباطمان با دیگران را میسازند. همین میشود که بوی یک غذا ما را به کودکی پرت میکند و خاطرات فراموش شده را بار دیگر به یادمان میآورد.
در دنیای امروز، مفهوم خانه و خاطرات غذایی که به آن گره خورده دستخوش تغییر شده و مهاجرتهای پیدرپی، حتی فرهنگ غذایی اقلیمهای مختلف را دگرگون کرده. پیشرفت علم و امکانات هم دست به دست هم داده تا امکان پخت غذاهای خاص یک منطقه، کیلومترها دورتر از خانه حقیقی آن غذا فراهم شود. غذا مدتهاست که پا را از مرزها فراتر گذاشته، اما هنوز هم افرادی که کنار آمدن با یک غذای متفاوت در مکانی دور از خانه برایشان سخت باشد، کم نیستند.
مهاجران و مسافران، به دو شیوه با الگوهای غذایی جدید مواجه میشوند. یا با اشتیاق آن شیوه و طعم را میپذیرند و جذبش میشوند، یا به هیچ وجه با آن کنار نمیآیند و الگوی غذایی سابق خود را به هر زحمت و سختی که هست در کشور مقصد هم حفظ میکنند.
وقتی پای غذای ایتالیایی که سهم بزرگی در تاریخچه پاستای جهان دارد به میان میآید، موضوع فرق میکند. غذاهای ایتالیایی آنقدر از مرز این کشور فراتر رفتهاند، که بعید است شما هم یکی از آنها را امتحان نکرده باشید؛ درست برعکس غذاهای چینی با نامهای عجیب و طعمهای خاصشان.
سمانه، که در هجده سالگی به ایتالیا مهاجرت کرده، بهواسطه ازدواج با یک سرآشپز ایتالیایی فرهنگ غذایی این کشور را خوب میشناسد. او حالا خودش را هم به گروه سرآشپزهای ایتالیایی متعلق میداند و در هتل بزرگ ایتالیایی، کیک و شیرینیپزی میپزد. روایت سمانه از پاستا ایتالیایی، با آنچه از این غذا در ذهن داریم متفاوت است. در ادامه این مطلب، گوشههایی از تجربه غذایی او در کشور چکمهای را خواهید خواند.
عاشقان حقیقی میزهای غذا
«در ایران عادت داریم زمانی که بچه تازه به غذا خوردن میافتد به او حریره بادام بدهیم، در ایتالیا اما به بچهها پاستا سفید (که تنها نمک و روغن زیتون دارد) میدهند و کودکان هم بیشتر پنه میخورند. فکر میکنم بتوانید حدس بزنید چقدر پاستا در زندگی ایتالیاییها پررنگ است؛ آنقدر که با خوردن پاستا به غذا خوردن میافتند.» این را سمانه میگوید که بیشتر سالهای جوانیاش را در کنار ایتالیاییها گذرانده است.
ایتالیاییها پیوندی عمیق با غذاهایشان دارند. در این کشور، غذا خوردن فقط راهی برای رفع گرسنگی نیست؛ بلکه فرصتی برای معاشرت، ارتباط با خانواده و دوستان و لذت بردن از همراهی آنهاست؛ چه فرد در حال طبخ باشد و چه در حال خوردن غذا.
روایتی عجیب ایرانیها از پاستای ایتالیایی
یکی از تفاوتهای عمده میان پاستای ایرانی و پاستای آماده شده توسط سلاطین آن، روش پخت و سرو پاستا است. ایتالیاییها پاستا را به صورت نیمه خام یا به اصطلاح خودشان ال دنته مصرف میکنند. همین نوع طبخ باعث میشود که با وجود مصرف زیاد پاستا در هر وعده، ایتالیاییها اضافه وزن چندانی نداشته باشند. ما ایرانیها، عادت داریم که ماکارونی را مانند پلو دم کنیم و این طرز طبخ باعث میشود میزان قند بیشتری در آن باقی مانده، سنگین شده و هضم کردنش برای یک ایتالیایی تبدیل به کابوس شود.
سمانه میگوید: «اوایل مهاجرتم به ایتالیا، خوردن پاستا اصیل ایتالیایی برایم سخت بود؛ چون به ماکارونیهای خودمان عادت داشتم و اینها به نظرم نپخته میآمد. اما حالا به این سبک عادت کردهام و ماکارونی ایرانی به نظرم زیادی خمیر میآید؛ بدنم هم عادت کرده و حالا بعد از گذشت چند سال، هضم اسپاگتی که به روش ایرانی درست شده برایم سخت است. البته ماکارونی دمکرده ما برای ایتالیاییها چندان عجیب نیست، چرا که خودشان غذایی شبیه به آن به اسم پاستا الفورنو دارند که بعد از آبکش شدن، در فر یا ماهیتابه پخته میشود، اما تا این حد پخته و خمیر نمیشود.»
البته گویا ایرانیها تنها کسانی نیستند که روایت عجیبشان از رشتههای پاستا را روی میز میگذارند. از نظر سمانه میتوان گفت هیچ کشوری به پاستا اصیل ایتالیا وفادار نبودهاست. او توضیح میدهد:« تفاوت در پاستاها تا حدی به دستور تهیه خاص هر منطقه بستگی دارد. مثلا در رستورانی در آلمان پاستا کاربونارا سفارش دادیم که خامه داشت در صورتیکه دستور تهیه اصیل کاربونارا اصلا خامه ندارد.»
پاستایی که آمریکاییها به همراه آناناس درست کرده و میخورند اصلا در ایتالیا طرفدار ندارد. ایتالیاییها اصلا به پاستاهایشان چیزی اضافه نمیکنند، سس و پنیر همان است که آشپز در غذا ریخته و اضافه کردن کچاپ که در ایران مرسوم است را در رستورانهای ایتالیا نمیبینید. سمانه با رفتنش به ایتالیا، بخشی از فرهنگ غذایی ایران را هم با خود برده است. برای مثال توضیح میدهد:« در ایتالیا پاستا همراه با ماده غذایی دیگری سرو نمیشود؛ البته همسر من گاهی در شامهای دونفرهمان در کنار پاستا سیر ترشی که از ایران آوردهایم را میخورد. اما این رازی است که دوستان ایتالیاییاش از آن بیخبرند!» میبینید؟ یک سرآشپز ایتالیایی که همیشه پاستا را با روشهای اصیل ایتالیایی آماده کرده هم با تاثیر فرهنگ غذایی زادگاه همسرش میتواند پاستا را با سبکی متفاوت سرو کند.
رشتهای، لولهای یا صدفی؛ فرقی نمیکند! همه این شکلها در خانواده پاستا جا میگیرند.
زندگی بدون پاستا؟ هرگز!
پاستا در کل به دو صورت در ایتالیا موجود است؛ پاستا خشک و پاستا تازه. اگر زمان و حوصله کافی را داشته باشید، پاستا تازه میتواند بهترین انتخاب باشد. اما از آنجا که با دست درست میشود و برای آماده شدن باید حدود پنج روز در یخچال بماند، هر کسی سراغش نمیرود.
در هر سوپرمارکت ایتالیایی، میتوانید بستههای پاستا خشکی که برندهای مختلف عرضه کردهاند را پیدا کنید و هر روز مارکهای جدیدی از پاستا به بازار میآید. ایتالیاییها به برچسب روی محصولات خیلی اهمیت میدهند و برایشان مهم است بدانند حتی گندمی که پاستا با آن درست شده، از کجا آمدهاست.اینکه گندم از اسپانیا، اوکراین یا خود ایتالیا آماده باشد، در کیفیت و قیمت محصول تاثیر دارد.
همه پاستاهایی که در ایتالیا سرو میشوند، قیمت و البته کیفیت یکسانی ندارند. برای مثال شهر گرانیانو در استان کمپانیا، شهر خوشمزههاست و به پیتزاها، قهوههای خوشمزه و مهمتر از همه پاستاهایش معروف است. گندمهای این منطقه شاخه بلند هستند و این شهر به دلیل شرایط آب و هوایی رطوبت مناسب و باد شدید، محل مناسبی برای کشت گندم است. اگر قیمت پاستاهای معمولی در ایتالیا یک یورو باشد، پاستای این منطقه سه یورویی است.
جنگ، بهانهای برای تغییر سفرهها
در جنگ جهانی دوم تولید پاستا با استفاده از سبزیجاتی مانند ریحان، گوجه و چغندر مرسوم شد. در آن دوران به دلیل کمبود گوشت، پاستا را به همراه پنیر پارمسان، پستو و چلغوز و فلفل سیاه سرو میکردند و پاستا آلفردو که یکی از شناختهشدهترین انواع آن است هم در همین دوران ابداع شد.
پاستا در گذشته بشقاب فقیری به شمار میآمده؛ چیزی شبیه نان خالی برای ما ایرانیها! پاستای سنتی با آرد و تخممرغ آماده میشده و خانوادههای فقیر آن را تنها با آرد و آب تهیه میکردند. ایتالیاییها این غذا را با نمک، فلفل و کمی روغن زیتون مصرف میکردند تا کمی آن را نرمتر و خوردنش را راحتتر کند.
لذت تا رشتهی آخر
پاستا غذایی است که میتوان ادعا کرد در ایتالیا دورریز ندارد. تورتلینی و راویولی از انواع پاستاهای شکمپر هستند. راز تولد این پاستاهای محبوب هم این است که وقتی گوشت و سبزیجات اضافه میآمد، پاستا را به شکل شکمپر درست میکردند. برای آماده کردن پاستاهای شکمپر، گوشت باید کهنه باشد و یکهفته در یخچال بماند. شاید برایتان جالب باشد که بدانید تاریخچه تورتلینی به سالهای ۱۱۱۲-۱۱۶۹ امیلیا، رومانیا در شمال ایتالیا برمیگردد؛ در این سالها خدمتکاران و قشر محروم جامعه ازگوشت مانده غذاهای اشراف، اربابان و صاحب خانهها این غذا را درست میکردند. بعدها این غذا به آشپزخانههای سراسر ایتالیا وارد شد و حالا هم شهرت جهانی پیدا کردهاست.
داستان متفاوت پاستا در هر گوشه ایتالیا
ایتالیا سرزمین پاستاهاست، علاوهبراینکه برندها و مارکهای مختلف پاستا وجود دارد، هر منطقه و محدوده پاستای مخصوص و سس مخصوص به خود را دارد. سسهای مختلف با پاستاهای خاص سرو میشوند؛ مثلا صدف همیشه با اسپاگتی و آلفردو همیشه با فتوچینی درست میشود. سیسیلیها با بادمجان و گوجه سس مخصوص و تندی با گوجه و بادمجان درست میکنند که به همراه اسپاگتی سرو میشود.
پیچی (Pici) نوعی پاستا از توسکانی است، پیچی به اسپاگتی شباهت دارد اما به دلیل اینکه با دست درست میشود یکدست نیست و کوتاه بلند است. همانطور که در ابتدا اشاره کردیم این پاستا از سادهترین ترکیباتی که برای فقیران در دسترستر بود یعنی آب و آرد تشکیل شدهاست. پیچی نامش را از عبارت «اپیچیاره» میگیرد، که تکنیکی سنتی و دستی برای درست کردن پاستاهای رشتهای و ضخیم است.
پاستاهایی مانند کاربونارا، آموتری چانا و آلاگراچا همگی از امپراطوری رم سرچشمه گرفتهاند. پاستای گوشفیلی هم سوغات مخصوص از بخش جنوب غربی ایتالیاست و با برگ سبز بروکلی و به همراه ساردین سرو میشود.
وقتی شما در منطقه خاصی غذای محلی امتحان میکنید در نظرتان طعم خارقالعادهای دارد و حتما دلتان میخواهد وقتی به خانه برگشتید دقیقا با همان دستور آن را درست کنید، ولی نتیجه معمولا ناامیدکنندهاست و بعید است طعمی که در آن منطقه خاص تجربه کردید، در خانه تکرار شود. چرا که مواد اولیه، فشار هوای منطقه، میزان رطوبت و آب و هوا همگی در ایجاد آن طعم بخصوص نقش داشتهاند. موضوع مهمی که زمینه را برای آماده کردن پاستاهای خاص ایتالیایی فراهم میکند، تنوع مواد اولیهاست. مثلا در ایتالیا فقط یک نوع گوجه وجود ندارد، بلکه گوجه انواع و اقسامی دارد که هرکدام طعم و ویژگی منحصر به فردی دارند.
پاستا عضو ثابت مراسم و مهمانیها
سمانه درباره جایگاه پاستا ایتالیایی در سنت غذایی این کشور میگوید:«پاستاهای ایتالیایی خاص در اعیاد و مراسمهای خاص سرو میشود و هر خانواده در کریسمس یک نوع پاستا میخورد. به عنوان مثال خانواده همسر من هرسال تورتلینی درست میکنند و این تبدیل به یک سنت هرساله شده است.» او توضیح میدهد:«غذاخوردن برای ایتالیاییها خیلی مهم است. آنها با عشق غذا را درست میکنند و آن را دور هم با عشق سرو میکنند. غذا خوردن آنقدر مهم است که ممکن است در یک عروسی ایتالیایی، خوردن ناهار شش ساعت طول بکشد. بشقاب اول در همه مراسم معمولا پاستا، ریزوتو، برنج یا سوپ است، بشقاب دوم غذای گوشتی که میتواند گوشت قرمز یا غذای دریایی، محصولات لبنی، انواع سوسیس، پنیر یا تخممرغ باشد (کنار بشقاب دوم سبزیجات هم سرو میشود). درآخر بشقاب دسر یا میوه برای مهمانان سرو میشود.»
پاستا غذای سنتی ایتالیاست اما هر کسی میتواند تجربه منحصر به فرد پاستایی خود را در این کشور بسازد. با اینکه پاستا اصیل در رستورانهای ایتالیایی سرو میشود اما مشتریان به راحتی میتوانند هر درخواستی که دارند را به سرآشپز بگویند؛ مثلا میتوانند بگویند که پاستا را برایشان کمتر یا بیشتر بپزد. خانمهای باردار میتوانند بپرسند چه چیزهایی در غذا هست و حتی درخواست دهند که چطور درست شود. غیر ایتالیاییها در این زمینه آزادتر هستند میتوانند درخواست پنیر اضافه یا سس هم بکنند. سمانه در این مورد میگوید:« ایتالیاییها مشکلی با تغییرات عجیبی که مهاجران در این غذا ایجاد میکنند ندارند و نهایتا ممکن است بگویند “خب اینها بلد نیستند پاستا بخورند!”. پس اگر مسافر ایتالیا هستید، خیلی نگران قضاوت یا برخورد تلخشان در رستورانهای ایتالیایی نباشید و فقط از غذایتان لذت ببرید.»
ما سبزیهای قرمه را حسابی ریز میکردیم و آنقدر تفت میدادیم که رنگشان تیره شود. قرمه سبزی را با لوبیا چیتی درست میکردیم و ساعتها روی اجاق میگذاشتیم تا به قول خودمان «روغن بیندازد». ۳۰ سال بود که این غذا را با سبزیهای ریز و حسابی سرخ شده میخوردم و هربار وقتی از راهپله بالا میآمدم، از عطر پراکنده سبزی، نهار آن روز را حدس میزدم.
برای منی که غذای محبوبم را سالها با یک عطر و رنگ مشخص روی میز دیده بودم، روبرو شدن با لوبیا سفیدهایی که در ظرف خورشت روی هم سرمیخوردند و لابهلای سبزیهای درشت و نه چندان سرخ شدهای میچرخیدند، چندان خوشایند نبود. همین بود که قاشق را به لبه ظرف خورشت چسباندم، آبش را خالی کردم و چند لوبیا و یک تکه گوشت که به رب گوجه آغشته شده بودند را گوشه بشقاب گذاشتم. حالا کیلومترها از خانه دور بودم و تصویر قرمه سبزی نیمه سبز و نیمه قرمز، میتوانست به این دوری شهادت دهد.
دور شدن از خانه و روبرو شدن با فرهنگی دیگر، خود را با چهرههای گوناگونی نمایش میدهد. با گذشتن از جادهها، تغییر لهجه و زبان آدمها، یا حتی تغییر ظاهر و طعم غذاها. عوض شدن جای لوبیا چیتی با لوبیا سبز، درست مثل جایگزین شدن زبان آذری با فارسی لهجهدار کرمانی، میتواند این دوری تایید کند.
اینجا خانه تو نیست
همه غذا می خورند! شاید این مشترکترین ویژگی آدمها باشد؛ یک زبان مشترک در سراسر جهان! همه غذا میخورند چون باید زنده و البته سیر بمانند! اما واقعیت این است که غذا برای هیچ یک از ما، تنها ابزار برطرف کردن گرسنگی نیست. از لقمههای پیچیده شده در نان تا قاشقهای پر شده از برنج، همه در روابط ما نقشی کلیدی بازی میکنند. غذا گاهی برایمان ابزار برقراری و حفظ ارتباط است و گاهی نماد جنگ و تمایلمان به پایان گرفتن یک رابطه.
غذاها و مایعات سوخت بدن ما هستند، اما در زندگیمان نقشی فراتر از این را بازی میکنند. بشقابها میتوانند احساس تعلق ما به یک گروه را نشان دهند، یا به شیوهای سرو و مصرف شوند که گویای بریدنمان از یک باور یا گروه اجتماعی خاص باشند.
شاید درک نقش ارتباطی و اجتماعی غذا، تا زمانیکه از خانه خودتان فراتر نرفته باشید آسان نباشد. اما درست در زمانی که با تجربههای فرهنگی تازه روبرو میشوید و تفاوت طعمها و شیوههای پخت و سرو غذا را مشاهده میکنید، به این نقش پی میبرید. معنای خودی و غیر خودی، میتواند روی سفره غذا آشکار شود. خودیها با طعم و عطر غذا شباهتشان به شما را ثابت میکنند و تجربه یک طعم عجیب و گاه ناخوشایند، میگوید که به جمع غیرخودیها وارد شدهاید.
غذا خوردن، فقط مصرف چند ماده اولیه نیست؛ یک آیین است! فعالیتی نمادین که بر طیف گستردهای از فعالیتهای ما تاثیر میگذارد، به اپیزودهای متعددی از روابط و رفتارهای ما شکل میدهد و آنها را بارها در جریان زندگیمان تکرار میکند. نقش آیینی غذا، ممکن است وابسته به نوع ماده غذایی که مصرف میکنیم باشد، به محل سرو غذا مربوط شود یا اینکه به آداب خاص غذا خوردن در یک موقعیت خاص وابسته باشد.
من را با غذایم قضاوت کن
رفتار خوردن به شدت تحت تأثیر بافت اجتماعی است. ما زمانی که با دیگران هستیم در مقایسه با زمانی که تنها غذا میخوریم، رفتاری متفاوت را به نمایش میگذاریم. انتخابهای غذایی ما اغلب با روابط اجتماعیمان همسو میشوند. شاید دلیل این همسو شدن، تمایل ما به همرنگ جماعت شدن و دریافت تایید اجتماعی باشد. هنجارهای غذایی که از آنها پیروی میکنیم، اغلب توسط افراد نزدیک به ما یا کسانی که با آنها همذاتپنداری میکنیم تعیین میشوند.
موقعیتهای اجتماعی متفاوت، زمینه را برای بروز رفتارهای غذایی متفاوت فراهم میکنند. درحالیکه در سفرهخانه سنتی، بدون نگرانی از قضاوتهای اجتماعی بال مرغ را با دست به دندان میکشیم، در یک رستوران لوکس ایتالیایی، برشهای استیک را با ظرافت جدا میکنیم و با چنگال به دهان میبریم.
اما دریافت تایید اجتماعی از طریق خوراک، تنها به تکرار الگوهای رفتاری تایید شده محدود نمیماند. غذا آنقدر در زندگی روزمره، عادات اجتماعی و فرهنگی و حتی ابعاد روانی ما تنیده شده، که اغلب خوب بودنش را خوبی خود میدانیم و وارد شدن هر نقدی به آن را، نقد به شخصیت خود به شمار میآوریم. حتما برای شما هم پیش آمده که از خوراکی که یکی از اعضای خانواده یا حتی یک سرآشپز آماده کرده انتقاد کنید و با واکنش دفاعی او روبرو شوید.
دلیل این دفاع روشن است! اگر خوراک بسیاری از افراد را با هر عبارتی که مترادف «بد» است توصیف کنید، پیامتان به این شکل رمزگشایی میشود :«تو فرد بدی هستی!». بله! ماجرا تا همین اندازه پیچیده است. در بسیاری از فرهنگها که کشور ما هم یکی از آنهاست، نقد به غذا، گاهی به منزله نقد به شخصیت آشپزش تلقی میشود.
ما همان بشقابهایمان هستیم
عادتهای غذایی ما، رازهای بیشماری را درباره شخصیتمان فاش میکنند. از وضعیت سلامت جسمیمان گرفته، تا الگوی روابط خانوادگیمان. ما با غذا خوردن در کنار دیگران، همبستگیمان را به آنها نشان میدهیم و وقتی بشقاب در دست از آنها دور میشویم، میلمان به خروج از چرخه ارتباط را ابراز میکنیم. سفرههای رنگین غذا، از فرهنگ جمعگرایمان صحبت میکنند و وقتی بشقاب به دست، تلویزیون را روشن کرده و در تنهایی به غذا پناه میبریم، میلمان به تنهایی و استقلال از دیگران را فریاد میزنیم.
رابطه ما با خوراک، پیچیده و چند بعدی است و از فرهنگ گرفته تا تاریخ و جامعه و روان ما، از غذا تاثیر گرفته و بر آن تاثیر میگذارد. غذا برای بسیاری از ما، تداعیگر امنیت خانه است؛ تداعی کننده روابط قدیمی و خاطرات دوری که هنوز هم احساساتمان را درگیر میکنند. طعمها در ذهن ما، یک دفترچه خاطرات فرضی میسازند؛ خاطرههایی که با بوی آرد تفت خورده حلوا یا دارچین روی لوبیاپلو طبقهبندی میشوند.
طعمها و خوراکها، قصه زندگیمان را به شیوه خود روایت میکنند و به ما میگویند که هستیم و زندگی را چطور مزه کردهایم. شاید به همین دلیل است که کیلومترها دور از خانه، یک بشقاب قرمه سبزی که به روشی متفاوت آماده شده، بار دیگر به یادمان میآورد که اینجا خانه تو نیست!
در یک صبح آفتابی در منطقهای از سانفرانسیسکو، نیم دوجین مرد و زن در یک کارخانه کوچک، کارشان را با روشن کردن دستگاهها شروع میکنند، سپس تنظیمات دما را بررسی کرده و دانههای کاکائو را مرتب میکنند. بعد از آن دانههایی که تخمیر، خشک، برشته و آسیاب شدهاند را همراه با شکر در ردیفی از همزنهای فلزی براق میریزند، تا پس از سه روز ترکیب ملایم، محصول حاصل شده را به دستگاههایی به نام تمپر منتقل کرده و مولکولهای چربی طبیعی کاکائو را به ساختارهای بلوری پایدار تبدیل کند. داستانی که خواندید داستان روزانه یک کارخانه شکلاتسازی است. درست است که با گذر زمان، پیشرفت تکنولوژی و تولد ابزارها و ماشینآلات مدرن تغییر کرده اما کار برشته و آسیاب کردن دانههای کاکائوی تخمیر شده و مخلوط کردن آنها با چند ماده ساده عملی است که به تمدنهای اولیه آمریکائی باز میگردد. کاکائو و شکلات راه طولانی را تا امروز از آمریکای جنوبی در منطقه آمازون برای رسیدن به دست ما طی کردهاند و امروز یکی از کشورهای اروپایی، لقب پایتخت شکلات جهان را به خود گرفته است. شیفته شکلات هستید؟ پس خوب است تاریخچه و داستان کاکائو و داستان شکلات را که در هم گره خورده بدانید تا آن وقت با پایتخت شکلات آشنا شوید.
اما قبل از آنکه داستان شکلات را بررسی کنیم، خوب است بدانید که کلمه مدرن «شکلات» از دو کلمه رایج در ناهواتل (Nahuatl)، زبانی که بسیاری از گروههای بومی به آن صحبت میکنند، نشات میگیرد: چوکولاتی (chocolatl) که به معنای «آب گرم» است و کاکاهواتل (cacahuatl) که به نوشیدنی تلخی که با کاکائو درست میشود و در مراسم مذهبی به اشتراک گذاشته میشود، اشاره دارد.
در بسیاری از خانوادههای تمدن مایا، شکلات در هر وعده غذایی قرار داشت.
کاکائو؛ دارو یا هدیهای از جانب خدایان؟
در کتاب «تاریخ واقعی شکلات»، نویسندگان کتاب به موردی اشاره میکنند که حاکی از نخستین شواهد زبانشناختی مصرف شکلات به سه یا حتی چهار هزار سال پیش، به فرهنگهای پیشا کلمبیایی اولمک (Olmec) بازمیگردد.
بله! تاریخچه چهار هزار ساله شکلات در آمریکای باستان، مکزیک کنونی، آغاز شده است چون اولین گیاهان کاکائو در آنجا پیدا شدند. اولمکها، یکی از اولین تمدنهای آمریکای لاتین، اولین کسانی بودند که گیاه کاکائو را به شکلات تبدیل کردند و شکلات اختراعیشان را در طول مراسم مختلفی نوشیدند و حتی از آن به عنوان دارو استفاده هم استفاده کردند. بنابراین بدون شک میتوان گفت دانش کاکائو از اولمکها به مایاهای آمریکای مرکزی که برای شکلات احترام قائل بودند، منتقل شده است.
قرنها بعد مایاها، دیگر تمدن باستانی مکزیک، شکلات را به عنوان نوشیدنی از جانب خدایان ستایش کردند. شکلاتی که مایاها آن زمان استفاده میکردند به شکل دمنوش سرو میشد و نوشیدنی قابل احترامی هم بود که از دانههای کاکائوی برشته و آسیاب شده مخلوط با فلفل تهیه میشد. مایاها این مخلوط را از یک دیگ به دیگ دیگر میریختند و یک نوشیدنی کفآلود غلیظ به نام Xocolatl به معنای «آب تلخ» درست میکردند.
علیرغم اهمیت شکلات در فرهنگ مایاها، این خوردنی جذاب فقط مختص افراد ثروتمند و قدرتمند نماند و تقریبا برای همه در دسترس بود طوری که در بسیاری از خانوادههای مایاها، شکلات را با هر وعده غذایی میل میکردند. شکلات مایایی غلیظ و کفآلود بود و اغلب با فلفل چیلی، عسل یا آب ترکیب میشد.
در قرن پانزدهم آزتکها، دیگر تمدن سرخپوستی مکزیک، از دانههای کاکائو به عنوان پول استفاده میکردند. آنها همچنین معتقد بودند که شکلات هدیهای از سوی خدای Quetzalcoatl است و آن را به عنوان یک نوشیدنی گوارا، یک داروی مناسب برای غرایز جنسی و حتی برای آماده شدن در جنگ مینوشیدند.
شاید شیفته و والهترین دوستدار شکلات را بتوان فرمانروای قدرتمند آزتک، مونتزوما دوم دانست چراکه ظاهرا هر روز برای کسب انرژی خودش چندین گالن دمنوش یا شربت شکلات مینوشیده است.
شکلات در اسپانیا همراه با شکر یا عسل مخلوط و سرو میشده است.
داستان شکلات به اسپانیا رسید
گزارشهای ضد و نقیض زیادی در مورد زمان ورود شکلات به اروپا وجود دارد، اما به طور کل و با اکثریت قاطع گفته میشود شکلات اولین بار از آمریکا به اسپانیا رسیده است. یک داستان رایج در مورد نحوه رسیدن شکلات به اسپانیا میگوید که کریستف کلمب پس از رهگیری یک کشتی تجاری در سفر به آمریکا، دانههای کاکائو را کشف کرد و آن را در سال ۱۵۰۲ با خود به اسپانیا آورد.
داستان دیگر اما حاکی از آن است که یک فاتح اسپانیایی یعنی هرنان کورتس (Hernan Cortés) که در سفرش به قاره آمریکا دنبال طلا و ثروت بود توسط آزتکهای دربار مونتزوما با شکلات آشنا شد و آن را به جای طلا و ثروت با خود به اسپانیا آورد. به این ترتیب شکلات اسپانیایی که یک نوشیدنی ترکیبی از شکر و عسل بود در اسپانیا به وجود آمد؛ اینطور شد که شکلات به سرعت در میان ثروتمندان اسپانیایی به محبوبیت رسید و حتی راهبان کاتولیک هم مجذوبش شدند و برای اجرای بهتر اعمال مذهبیشان آن را مینوشیدند.
شکلات اروپا را اغوا میکند
ظاهرا کورتس در طول حیاتش تلاش کرده بود تا دانش شکلات خود را به عنوان یک راز محفوظ نگاه دارد اما یک قرن بعد این خوردنی جذاب از اسپانیا به کشور همسایهاش یعنی فرانسه رفت و از آنجا پایش به بقیه اروپا هم باز شد. با افزایش تقاضا برای شکلات، مزارع شکلات هم رفتهرفته بهوجود آمدند و از آنجایی که اروپاییها از دستورالعمل تهیه نوشیدنی شکلاتی سنتی آزتکها راضی نبودند؛ انواع شکلات داغ را با شکر، دارچین و سایر ادویهها و طعمدهندههای معمولی ترکیب و شکلات جدیدی درست کردند. اینگونه شد که خیلی زود خانههای شکلات برای ثروتمندان در سراسر لندن، آمستردام و دیگر شهرهای اروپایی ایجاد شد.
شکلات جزو خوراکیهایی است که در جنگهای مختلف به عنوان جیره در اختیار نظامیان قرار میگرفته است.
پایتخت شکلات جهان
برای عاشقان شکلات، بلژیک فقط کشوری کوچک در اروپا نیست. بروکسل، پایتخت بلژیک، پایتخت شکلاتجهانی هم است. بلژیک با وجود دو تولیدکننده معروف شکلات جهانی که شکلاتهایشان را در سراسر جهان عرضه میکنند، ۱۷ هزار شغل در این صنعت ایجاد کرده است. به این ترتیب امروز بلژیک با بیش از ۳۰۰ شرکت تولیدکننده محصولات شکلات و هزاران مغازه شکلات در سراسرش قطعا متعهدترین کشور به دانههای کاکائو در دنیاست. البته درست است که بروکسل پایتخت شکلات جهان است، اما در واقع این اکوادور است که بهترین دانههای کاکائو در کل جهان را در خود داده و قطعا نادیده گرفتنش خطاست.
داستان شکلات در مستعمرات آمریکا
شکلات در سال ۱۶۴۱ با یک کشتی اسپانیایی وارد فلوریدا شد. تصور میشود که اولین خانه شکلات آمریکایی در بوستون در سال ۱۶۸۲ افتتاح شده است و در سال ۱۷۷۳، دانههای کاکائو عمده محصول وارداتی از مستعمرههای آمریکا بود و مردم از هر طبقه اجتماعی از خوردن شکلات لذت میبردند.
شکلات در این زمان آنقدر جا افتاده بود که حتی در طول جنگهای مختلف هم به عنوان جیره در اختیار نظامیان قرار میگرفت و گاهی اوقات به جای پول به سربازان داده میشد؛ حتی گفته میشود شکلات در طول جنگ جهانی دوم به عنوان جیره به سربازان داده میشده است.
انقلاب صنعتی یک انقلاب شکلاتی
اما تاریخچه شکلات با رسیدنش به اروپا تمام نشد و همچنان ادامه داشت چون این جذاب خوشمزه در میان اشراف اروپایی بسیار محبوب شده بود. در آن زمان شکلات هنوز با دست تولید میشد و فرآیندی کند و پر زحمت بود؛ اما با نزدیک شدن به انقلاب صنعتی، اوضاع در شرف تغییر بود. در سال ۱۸۲۸، با اختراع دستگاه پرس شکلات، انقلابی در شکلاتسازی ایجاد شد. این دستگاه نوآورانه توانست کره کاکائو را از دانههای کاکائو برشته بگیرد، فشرده کند و یک پودر کاکائو خوب باقی بگذارد تا در نهایت پودر حاصل با مایعات مخلوط و در قالب ریخته و به این ترتیب چیزی شبیه به شکلات جامد امروز متولد شد.
زمانی که شکلات برای اولین بار در اروپا وارد صحنه شد، یک کالای لوکس بود که فقط ثروتمندان میتوانستند از آن لذت ببرند. اما در سال ۱۸۲۸ کوئنراد یوهانس ون هوتن شیمیدان هلندی، راهی برای فراوری دانههای کاکائو با نمکهای قلیایی کشف کرد که منجر به کشف پودر کاکائو یا شکلاتی پودری شد که راحتتر با آب مخلوط شود.
این فرآیند به «فرآوری هلندی» معروف شد و شکلات تولید شده به نام پودر کاکائو یا «کاکائو هلندی» معروف شد. ون هوتن ظاهرا دستگاه پرس کاکائو را هم اختراع کرده، اگرچه برخی گزارشها اختراع این دستگاه را به پدرش نسبت میدهند. در هر صورت هم پردازش هلندی و هم دستگاه پرس شکلات کمک بزرگی به تهیه شکلاتهای خوشمزهای که ما امروز میخوریم کرد چون این دستاوردها باعث شدند شکلات برای همه مقرون به صرفه باشد و هم امکان تولید انبوه شکلات با این دستاوردها فراهم و هموار شد.
نستله و روایتی متفاوت از شکلات
در قرن نوزدهم، شکلات دیگر آنقدر جا افتاده بود که به عنوان یک نوشیدنی مورد علاقه اکثر مردم در کشورهای بخصوص آمریکایی و اروپایی مصرف و اغلب به جای ترکیب با آب با شیر تهیه میشد. در سال ۱۸۴۷، شکلاتساز بریتانیایی J.S. فرای و پسرانش اولین شکلات تختهای را از خمیری ساخته شده از شکر، مشروب شکلات و کره کاکائو ساختند.
شکلاتساز سوئیسی، دانیل پیتر، بهخاطر اضافه کردن پودر شیر خشک به شکلات برای ایجاد شکلات شیری در سال ۱۸۷۶ اعتبار زیادی کسب کرد. اما چند سال بعد او با دوستش هنری نستله کار کرد و اینجا بود که در نستله، شکلات شیری متولد شد.
درست است که شکلات در قرن نوزدهم هم راه زیادی را پیموده اما هنوز در آن زمان جویدنش سخت و دشوار بود تا این که در سال ۱۸۷۹، یک شکلاتساز سوئیسی دیگر به نام رودولف لینت، دستگاه حلزونی را اختراع کرد که شکلات را مخلوط و هوادهی میکرد و به آن قوام نرم بیشتری داد. به این ترتیب شکلاتها از آن تاریخ به بعد بهتر در دهان آب میشدند. تا این که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، شرکتهای شکلاتسازی خانوادگی مانند کادبری، مارس، نستله و هرشی تولید انبوه انواع شیرینیهای شکلاتی را هم برای پاسخگویی به تقاضای رو به رشد این شیرینی خوشمزه شروع کردند.
شکلات تلخ؛ شکلات دنیای مدرن
بیشتر شکلاتهای مدرن امروزی طی چندین مرحله مختلف تصفیه میشوند و معمولا به صورت انبوه تولید و به بازار عرضه میشوند اما هنوز هم برخی از شکلاتسازان شکلاتهای خود را با دست درست میکنند و مواد را تا حد امکان خالص نگه میدارند. شکلات اکنون بیشتر به عنوان یک خوراکی شیرین در دسرها یا کیکها و بیسکوئیتها به کار برده میشود، این در حالی است که شکلات تختهای متوسط این روزها دیگر سالم تلقی نمیشود و شکلات تلخ جایگاه خود را به عنوان یک خوراکی سالم و سرشار از آنتی اکسیدان برای قلب به دست آورده است.
شکلات در طول تکاملش طی قرنها توانست طرفداران زیادی را در سراسر جهان به خود جذب کند طوری که امروزه بیش از ۴٫۵ میلیون تن دانه کاکائو به صورت سالانه در سراسر جهان، چه به صورت نوشیدنی و چه به صورت شکلات در طرحها و مزههای مختلف مصرف میشود.
از آنجایی که تولید شکلات مدرن هزینه دارد، برخی از تولیدکنندگان شکلات برای تولید بیشتر و حفظ رقابت به سمت کار کم دستمزد یا بردهطور روی آوردهاند و اینگونه است که شکلات شیرین به کام بسیاری از کشاورزان کاکائو تلخ است چون آنها مجبورند به آن برای تامین مخارج زندگیشان نگاه کنند. هر چند در سالهای اخیر تلاشهایی هم از سوی برخی از تولیدکنندگان و شرکتهای بزرگ شکلات برای تجدیدنظر در این شیوه تولید شکلات صورت گرفته است اما شکلات همچنان برای برخی از مردمی که در فرایند تولیدش دخیل هستند، مایه رنج است.
نویسنده
حبیبه مجیدی
مترجمی بودم که دوست داشت روزنامهنگار باشد؛ روزنامهنگاری شدم که به دنیای روابط عمومی آنلاین کشیده شد و در نهایت نویسندهای شدم تا همچنان بیاموزم.
به من بگو یک فنجان چای گرم میخواهی یا یک لیوان چای سرد؟ چای تو میتواند مثل ماچا باشد، سابیده شده در هاونهای سنگی ژاپنی در جریان مراسم چایخوری سنتی در اتاقهای مخصوص، روی تاتامی و با صرف وقت بسیار به عنوان عملی برای مراقبه و تعالی شخصی، یا داخل لیوانی شیشهای، مخلوط با هل و گلهای وحشی، دم کشیده داخل قوری گلداری روی آتشِ هیزمِ صحرایی در مراکش، تحفه درویشیِ بادیهنشینهای بیآلایش. تاریخچه چای هر دوی اینها را در دل خود دارد.
شاید هم چای را دختر جوانی با موهای وز مشکی رنگ، لباسی قرمز و چهره سبزه در سَن خوان (San Juan) تعارف میکند. فلاسک آب جوش در یک دست و فنجانی از جنس کالاباسا (Calabash) در دست دیگر. کالاباسا کدویی است که از خشک شده آن ظروف مختلف میتراشند، از جمله فنجان چای یا یِربا ماته (yerba mate). اینجا یربا ماته را با نی مینوشند. دختر و دوستش تقریبا هر روز عصر همدیگر را در حیاط خانه میبینند، وقتی آفتاب عقب رفته و حیاط ساده خانه با درختان و بوتههای سبز داخل باغچهاش خلوتگاهی آرام برای جدا شدن از جریان بیوقفه زندگی در خیابانهای شلوغ است.
آنها روی میز و نیمکت چوبی داخل حیاط مینشینند و چند ساعت از هر دری حرف میزنند. دختر جوان، ماته را نه یک نوشیدنی، بلکه سنت آرژانتین میداند، سنتی بسیار عمومی، طوری که هر کسی این چای تلخ و پر کافئین را در خانه خودش درست میکند، و این کار هیچ وقتِ خاصی ندارد. تمام روز میتوان ماته داغ درست کرد و لذت برد.
چای در آرژانتین با نام یربا ماته خوانده میشود.
تصویر بعدی، متعلق به زنی میانسال در روسیه است، با موهایی که به دقت رنگ شده و پشت سرش جمع کرده. او چای سیاه را روی سماور دم میکند و همراه اعضای خانواده با انواع شیرینی، پای، تارت، پیراشکیهای گوشت، مربا و خوراکیهای رنگارنگ خانهپز، درون فنجانهای گلدار چینی مینوشند و از هر دری حرف میزنند. چای در سرمای استخوانسوز این کشور، نوشیدنیای برای گرم کردن چانه و تشویق گوینده به صحبت است.
سرانجام، مرد جوان انگلیسی، مدیر بخش غذا و نوشیدنی هتلی کنار دریاست که پنجرههای رستوران آن چشماندازی بیانتها از آسمان و امواج آبی را پیش چشم میگستراند. انگلیسیها ملتی عاشق چاینوشی و حتی مدعی مالکیت معنوی آن هستند. فنجان چای در صبحانه بریتانیایی آیتمی لازم است و مهمانی چای اشراف دوره ویکتوریایی از صحنههای معروف سریالهای بیبیسی.
سرانجام اگر هیچ کدام از این تصاویر برایتان آشنا نبود، به ایران برمیگردیم. گرداندن سینی چای توسط دختر، آزمون سنتی مراسم خواستگاری و نشانه تایید گرفتن نهایی و مبارک باد گفتن است. چای در قهوهخانهها هم آهنگ آشنایی دارد: چک و چک استکانها در دستان شاگرد قهوهچی آهنگی آشنا برای قهوهخانهنشینان است. امروز از چای صحبت میکنیم از تاریخچه چای در ایران و جهان میگوییم و نگاهی به فرهنگ نوشیدن آن میاندازیم.
کشاورز مقدس، راهب یا امپراتوری خوش ذوق؟
خواستگاه چای با نام علمی کاملیا سینِنسیس (camellia sinensis) کشور چین است. افسانههایی که از کشف چای حرف میزنند به اندازهای قدمت دارند که میتوان باور کرد چای همیشه در چین مصرف میشده است. البته این مبدا نامعلوم کشف چای که از ۵۰۰۰ الی ۹۰۰۰ سال تخمین زده میشود، هم معنی رایج بودن این نوشیدنی محبوب به شکل امروز نیست.
زیرا روشهای پرورش گیاه چای و آمادهسازی و نوشیدن آن حاصل گذر قرنهاست. به هر روی افسانههای چینی، کشف چای را به پیش از پیدایش مسیح نسبت دادهاند و اولین کاربردهای آن را درمانی و غذایی دانستهاند. چینیها دستکم از ۵۰۰۰ سال قبل برگ گیاه چای را به عنوان دارو میجویدند.
شن نونگ امپراتور چینی که چای را کشف کرد.
هم در افسانههای چینی و هم در ژاپن، چای را روییده از مژههای چشم راهبی بودایی میدانند که برای تنبیه خودش به علت خواب آلودگی و غفلت هنگام مراقبه، مژههایش را از چشم کنده و دور انداخته بود. میگویند از هر مژه او یک بوته گیاه چای رویید. در نسخه ژاپنی این افسانه، راهب، داروما (Daruma) نام دارد.
به جز این، چینیها از شِن نُونگ (Shen Nong)، «کشاورز الهی» به عنوان کاشف چای نام بردهاند، کشاورز مقدسی که چینیهای باستان او را منشا پیدایش بسیاری از گیاهان میدانستند. شن نونگ در چین باستان کاشف برنج هم بوده است. در روایت سوم، همین فرد امپراتور چین است و چای را اتفاقی کشف میکند. آنگونه که در تاریخچه کشف چای آمده است، روزی خدمتکاران مشغول تهیه آب جوش برای او بودند. امپراطور عادت داشت تا آبی که مینوشد از قبل جوشیده و خنک شده باشد. در اثر بیاحتیاطی خدمتکاران، برگی از درخت چای داخل آب افتاد و آنرا همانطور برای امپراطور بردند. برخلاف انتظارها، امپراتور نوشیدنی را بسیار خوشطعم دید. در نسخه دوم روایت، امپراطور چینی درحال قدم زدن در باغ در فصل بهار بوده که همین اتفاق افتاده است.
در هند فروشندگان خیابانی چای، چای والا نام دارند.
اما فارغ از افسانهها، راه یافتن چای به کشورهای همسایه و دورتر، داستانهای دیگری دارد. طبق آنچه در تاریخچه کشف چای آمده است، در زمان سلسله مینگ (Ming dynasty) نیاز دولت چین به اسبهای تازه نفس جنگی برای ارتش باعث شد تا تجارت چای با تبت به راه بیفتد.
چینیها از جادههایی که «جادههای چای-اسب» نام گرفتند، به تبت چای میبردند و از تبتیها اسب جنگی میگرفتند. تجارت یاد شده تا پایان سلسله مینگ ادامه پیدا کرد و درختان چای باستانی فراوانی را در این منطقه به جا گذاشت. امروزه تبتیها چای شور کَرهای مینوشند. تجارت چای از چین و مغولستان، این گیاه را به شبه قاره هند آورد.
بعضی نیز انتقال چای از چین به هند را متاثر از اقدامات رابرت فورچون هلندی میدانند که در خدمت کمپانی هند شرقی بود. او دانشمند، گیاهشناس و جاسوسی صنعتی بود که گیاه چای، رموز کشت و تهیه آن و تعدادی متخصص این کار را اواسط قرن هجدهم از چین به هند برد و بعدها چای از همین طریق به خانه اشراف بریتانیایی راه یافت و از آنجا به آناتولی (ترکیه امروزی)، فلات ایران و شمال آفریقا رسید.
تاریخچه چای و راه یافتن آن به اروپا اما پیچیدهتر بود و با دریانوردان هلندی و بعدها کمپانی هند شرقی و ملکه پرتقال -که همسر شاه انگلستان شد- ارتباط دارد. کاترین اهل براگانزا (Catherine of Braganza) که در قرن هفدهم با چارلز دوم، پادشان انگلستان ازدواج کرد، رسم چاینوشی را باب کرد و زنان اشراف و درباری به تقلید از او این سنت را ابداع کردند.
مراسم سنتی نوشیدن چای در ژاپن با لباس و وسایل مخصوص انجام میشود.
به هر روی، چای از چین به سمت شرق جاده ابریشم یعنی ژاپن و شبه جزیره کره راه پیدا کرد. در ژاپن بدل به نوشیدنیای شد که با اعتقادات مذهبی و آیینها ارتباط تنگاتنگی داشت، زیرا راهبان بودایی ژاپنی بعد از فراغت از تحصیل در چین، در بازگشت خود به کشور نوشیدنی چای را همراه آوردند.
در قرن ششم، ژاپنیها فرستادههایی را به چین اعزام کردند تا در مورد چای و فرهنگ چای یاد بگیرند و بذر آن را از راه جاده ابریشم برای کشت در ژاپن بیاورند. آیینهای چاینوشی و هر آنچه مرتبط با چای است، هم در گذشته و هم در زمان حال، نقش برجستهای را در زندگی مردمان شرقی ایفا کرده است.
هنر را دم کنید و بنوشید
مثل بسیاری از دیگر دلمشغولیهایی که در مواجهه با زندگی روزمره، الهامبخش انسانهای نازک خیال شدهاند، چای هم راهش را به ادبیات و هنر باز کرد. تاریخچه کشف چای با نوشتن و سرودن در مورد لذت نوشیدن چای و پرداختن به رسومات و سنتهایی که حول محور آن پدید آمد، بخشی از میراث ناملموس بشری است.
اوج دلبستگی به چای در قرنهای ۱۴ و ۱۵ بعد از میلاد در ژاپن، کشور شکوفههای گیلاس، ظاهر شد. جایی که فرهنگی هنری با محوریت چای شکل گرفت که شهرت بسیار پیدا کرد و آداب و ترتیبات خاص خود را تا امروز حفظ کرده است. این مراسم که چانُویو (Chanoyu) نام دارد، متاثر از فلسفه ذِن چینی است و ژاپنیها اعتقاد دارند که ماچا بخشی از فرهنگ آنان است و به آن افتخار میکنند. ماچا در لغت به معنی آب داغ برای چای میباشد.
اواخر سلسله هیان (Heian) (1185-794) راهبان ژاپنی به چین رفتند و با چای برگشتند. مراسم چاینوشی به هدف دست یافتن به روشنبینی انجام میشود. سِن نُو ریکیو (Sen no Rikyū) (۱۵۹۱-۱۵۲۲) که ریکیو هم نامیده میشود فردی است که بیشترین تاثیر را بر مراسم سنتی چاینوشی ژاپنی به جا گذاشت.
در چانُویو برای برداشتن چای که به شکل پودر است، از چاشاکو (Chashaku- اسکوپ چای) مخصوص چوبی استفاده میکنند، پودر چای را به صورت زیگزاگی با چاسِن (Chasen) میسابند و بعد آب داغ ۸۰ درجه سانتیگراد را به آن اضافه میکنند. طعم این چای اندکی تلخ است و به موازات نوشیدنش تلخی آن حس میشود، گویی برگهای درسته چای در دهان فرد است. طعمی که بدون هیچ افزودنی و شیرینکنندهای، طعم طبیعت و خاک را در دهان تداعی میکند.
هنگام نوشیدن، دست راست را برای گرفتن ظرف سفالی حاوی ماچا استفاده میکنند و دست چپ با انگشتان باز و به هم چسبیده، کف ظرف را میگیرد تا فرد، ظرف را به دهان خود نزدیک کند. تی مستر میتواند آقا یا خانم باشد، در هر صورت رعایت پوشش سنتی ژاپنی، سکوت و ادب ضروری است.
چای یکی از درونمایههای آثار ادبی در جهان است.
این مراسم چهار اصل دارد که عبارتند از: تعادل و توازن، احترام، خلوص و آرامش. موضوع مهم در این مراسم چای نیست، بلکه رعایت توجه و عشق ورزیدن به کاری است که انجام میشود تا نوشنده چای متوجه قدردانسته شدن و درک شدنش از سوی میزبان بشود و افراد، قدر لحظه کنونی و زیبایی آن را درک کنند. نمونه این مراسم در چین و کره نیز به چشم میخورد.
چای به تنهایی رونق ظروف چینی را هم باعث شد. کاروانهای شتر، چای را از چین به همراه چینی و ابریشم بار میزدند و برای مبادله به نقاط دوردست جاده ابریشم میبردند.
به خصوص در دوران سلسله مینگ (۱۶۴۴-۱۳۶۸ قبل از میلاد)، لوازم چاینوشی یکی از فرمهای اصلی هنری بودند؛ قوریها و سرامیکهایِ دیگرِ مورد استفاده برای آمادهسازی و نوشیدن چای، در شکل و طرحهای مختلف تولید شده و به عنوان آیتمهای لوکس تجاری مبادله میشد.
ادبیات لابهلای برگهای چای
استاد ارجمند چینی چای، لو یو (Lu Yu)، اولین کتاب را در مورد چای نوشت، این کتاب چاچینگ (Cha Ching) یا «کتابِ کلاسیکِ چای» نام دارد و متعلق به ۷۸۰ سال بعد از میلاد است. در آن از ظروف مناسب برای دم کردن و مصرف چای، تا بهترین آب چشمه و دمای ایدهآل دم کشیدن صحبت میشود. در قسمتی از کتاب یاد شده میخوانیم :
«چای مانند قارچی به نظر میرسد که میچرخد و در هوا معلق است، مانند ابرهایی که پشت قله کوه شناورند. برگهای چای متورم میشوند و طوری میپرند که گویی آذرخشی است که روی آبِ آشفته از باد میلغزد. برگهای دیگر مانند نهرهایی که بارانی تند آنها را در دلِ مزارعِ آماده کاشت تراشیده، میپیچند و میچرخند…»
اشعار چینی در مورد چای فراوان است، مثلا این شعر زیبای -دو لی (Du Lei)، شاعری در سلسله سونگ (Song)، به احتمال زیاد ماجرای ملاقات شاعر و دوستی در شب است که با چای از او پذیرایی کرده است:
در شبی سرد (On a Cold Night)
«در شبی سرد وقتی مهمان آمد، به جای مِی به او چای تقدیم کردم
وقتی ذغال در اجاق بامبو سرخفام شد، آب میجوشید
شکوفههای درخت آلو از قاب پنجره دیده میشدند
و بدینسان شبی را که مانند شبهای دیگر بود دگرگون کردند.»
درست کردن چای روی آتش در طبیعت از تفریحات بسیاری از مردم است.
یا این هایکو (Haiku) زیبای ژاپنی از ایسا (Issa) شاعر معروف اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ ژاپن که به سرودن هایکوهایی با موضوع چای معروف است. هایکو، کوتاهترین گونه شعری در جهان بوده و در قرن هفدهم به عنوان قالبی مستقل در شعر ژاپنی شناخته شده است:
«بخار از روی چای بلند شد،
و درخت بید،
هر دو میلرزیدند.»
از زمان نگارش کتاب توسط لو یو در قرن هشتم، تاریخچه کشف چای مردان و زنان زیادی را به خود دیده است که نه تنها برای ستایش نوشیدن چای، بلکه برای بیان رموز این نوشیدنی کلمات را در قالب شعر، مقالات، داستانهای کوتاه و حتی رمان روی کاغذ آوردهاند. هنریک ایبسِن (Henrik Ibsen) در نمایشنامه “کمدی عشق” (Love’s Comedy) خود گفتگویی بین شخصیت هاوک (Hawk) و چند خانم را مینویسد که حول محور چای است:
«هاوک: خیلی دورها، در شرق رویایی، گیاهی میروید که زادگاهش باغ ِپسرعمویِ خورشید است.
خانمها: آه، منظور چای است!
هاوک: بله چای.
خانمها: فکرش را بکن، چای!
هاوک: خانه آن در دره عاشقی قرار دارد، هزاران مایل آنسوتر از طبیعت بکر. فنجان من را از چای پر کن، از تو سپاسگذارم. بیایید دور میز بنشینیم و درحالیکه فنجان چای و عشق بدست داریم، گفتگویی لذتبخش داشته باشیم.»
تی بگ یا چای کیسهای در جریان جنگ اول جهانی استفاده میشد.
همینطور که در زمان به پیش میرویم، چای در نوشته نویسندگان و شاعران مساوی با مفاهیم ارزشمند بشری میشود. واتسلاف هاول (Vaclav Havel)، زمانی که به خاطر بیان دیدگاههای سیاسی مدتی در زندان بود، نامههایی با همسرش رد و بدل میکرد. این مقالهنویس و نمایشنامهنویس معروف اهل چک که بعد از سرنگونی رژیم کمونیستی به ریاستجمهوری رسید، از نامزدان جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۳ بوده است.
بعدها این نامهها داخل مجموعهای به نام «نامههایی به اُلگا، ژوئن ۱۹۷۹ الی سپتامبر ۱۹۸۲» (Letters to Olga) منتشر شد علاوه بر صحبت از ترسها، ملال و فراز و فرودهای هر روزه روح انسان، هاول از چای به عنوان عاملی تسلیبخش یاد میکند. آنچه به او قوت قلب میداد و نوعی وسواس در او به وجود آورده بود، مراسم آمادهسازی چای در سلول بود. هاول برای توصیف دم کردن چای روزانهاش این کار را دلپذیر و نوعی ولخرجی یاد میکند، چیزی که در آن شرایط غیرقابل کنترل، بر انجامش کنترل داشته است.
«وقتی بیرون بودم، از مکتب خاص چای در زندان هیچ درکی نداشتم….مدت زیادی طول نکشید که اهمیت آن را درک کرده و خودم را تسلیمش کردم…به نظرم میرسد که در این موقعیت، چای نمادی مادی از آزادی است: در واقع، تنها خوردنیای است که میتوانی خودت آماده کنی، و به همین خاطر در آماده کردنش آزاد هستی: اینکه چه موقع و چطور برای خودم چای درست کنم کاملا به خودم بستگی دارد. وقتی این کار را انجام میدهم، خودم را موجودی آزاد میبینم، همانطور که قبلا بودم، موجودی که قادر است از خودش مراقبت کند…برنامه زمانی دقیقی را برای دم کردن چای در نظر میگیرم، تا کاری سرسری و تصادفی نباشد….»
تاریخچه چای، از شرق تا غرب
تاریخچه کشف چای یا قصه چای، از چند هزار سال قبل آغاز شده، ولی هنوز راوی روایت آنرا تمام نکرده است. با وجود هزاران نوشیدنی رنگارنگ ترکیبی که بشر از آزمودن مزههای مختلف در کنار هم درست کرده، چای با تمام سادگی و ظرافت و وقار، در چهارگوشه جهان انتخاب اول یا دوم انسانها بعد از نوشیدنی محبوب قهوه برای آغاز روز و اتمام آن است.
حتی ماجرای ابداع تی بگ یا چای کیسهای، همان چای لیپتون که ما میشناختیم، قرار نبود آنگونه که اتفاق افتاد رخ بدهد. میگویند توماس سالیوان آمریکایی در سال ۱۹۰۸ موقعی که میخواست نمونههای چای صادراتی خود را برای مشتریانش در نقاط مختلف کشور بفرستد آن را در پوششی ابریشمی قرار میداد. بعضی از مشتریان این کیسههای کوچک را در آب جوش انداخته و چای را میل میکردند. در جریان جنگ دوم جهانی هم، مردم و سربازان فنجان چای را یک لحظه زمین نگذاشتند. شرکت آلمانی چای تیکانه (TEEKANNE) این «بمبهای چای» را روانه جبههها میکرد تا سربازان در خط مقدم لذت نوشیدن چای گرم را از دست ندهند.
اما به جز جنگ، جایی که شادی و سرور برپاست، در صلح و آرامش هم چای حضور دارد. مردم در شمال شبه قاره هند، در مناسبتهای خاص مانند عروسیها و جشنوارهها، چای را روی سماور با هل، دارچین، بادام و زعفران ترکیب میکنند تا «کاهوا» (Kahwah) بنوشند.
در افغانستان، چای مفصلی به نام «قیماق چای» (Qimaq Chai) دارند که برای مناسبتهای خاص مانند عروسی و نامزدی تهیه میشود. این چای به رنگ صورتی است و با افزودن شیر و هل بدست میآید.
بریتانیاییها و هلندیها نیز چای را در سبک زندگی خود گنجانیدهاند، همچنان که مفاهیمی مثل مهماننوازی، درک متقابل، سنتهای بومی و زندگی جمعی که چای با خود به ارمغان آورده است.